شیوه ترویج مسلک شیخ احمد احسایی
برای فهمیدن توطئه استعمار این قضیه نياز به اثبات ندارد که نيروي مردمي مسلک آوران را طبقه ي عوام جامعه ديني تأمين ميکنند و ايشان هستند که اگر فريب انديشه اي را خوردند از مال و جان در راه دفاع و پيشبرد آن انديشه ي باطل و دروغ دريغ نميکنند و اگر انديشمندان و عالمانی را همدوش اين عوام در کنار مسلکي ميبينيم اينان همان طبقه از عالمان هستند که دل به کثرت مريد و شهرت و زر اندوزي بسته اند؛ دين فروشي نموده تا نفس سرکش را از وسوسه هاي تشويق آور بازدارند.
راه جلب توجه عوام نيز فقط به تظاهر در قبول اعتقاداتي که به بزرگان آنها بستگي دارد ميباشد. در نزد وجدان مشخص میشود شيخ احمد احسائي براي آنهائي که بايد شکاف بين شيعيان را بيش از پيش کنند و تشيع را به نفع اجنبي پاره پاره نمايند خوراک به ظاهر علمي و مريد عوام هر دو را فراهم مي آورد. [1]
روش او انگونه بود که از نظر فقهي در رابطه با احاديث و روايات خودش را اخباري وانمود ميکند به علم اصول و فقه بي توجه مينمايد و فقها را که تنها سد راه اغفال او ميباشند نمي پذيرد و به بهانه ي اين که به ظاهر شريعت تمسک کرده اند انتقاد ميکند. و صوفيه اي را که به نام باطن دين و طريقت، ظاهر دين و شريعت را رها نموده اند رد ميکند. [2]
به همين دلیل است که مرحوم ملاصدرا را به جهت گرايش به ابن عربي مورد طعن و اعتراض قرار ميدهد [3] از نقطه نظر تأويل و تفسيرقرآن به سخنان امامان، علامه ي کم نظير ملا محسن فيض کاشاني را به باد حملات ميگيرد [4] و متقابلا جهت جلب توجه عوام چنان توجهي به امامت چهارده معصوم نموده، ايشان را برترين خلايق نام میبرد و همه علوم را نزد آنها ميداند و آنان را واسطه فيض و علل اربعه ي عالم وجود ميپندارد.
اما باید توجه داشت که هزار نکته باريکتر از مو اينجاست که اين انديشه را نيز علاوه بر جلب توجه عوام به این دلیل ميگويد تا منظور ابداع «رکن رابع» را تأمين کند بگويد اعتقاد به ضرورت حضور مداوم يک امام که به اعتقادش امکان تماس شهودي با او وجود دارد آميخته بود و محور باور به وجود يک نایب در هر نسل ميگردد. تأمين کننده ي خواست او شود.
و چنین استدلال میکند که درست است حقيقت مذهب در طي زمان امامت تکامل يافته است، ولي بشريت همچون کودکي در حال رشد نيازمند رژيم هاي غذايي غنی تري است. پس خداوند به مقتضاي رحمت کامله خود بايد فکر رفع حوائج مردم را بنمايد و امام غايب را در دسترس ايشان قرار دهد و چون اين با قانون لطف و غيبت سازگار نيست پس هميشه بايد مابين مؤمنين يک نفر مشخص شود که بلاواسطه با امام غايب رابطه داشته باشد و واسطه ي فيض بين امام و امت گردد. اين چنين شخصي را او شيعه کامل مينامد [5] که همان رکن رابع نامیده است.
با دقت میتوان متوجه شد چطور با ظرافتی خاص، علمای راستین دین را از صحنه نياز علمي جامعه بيرون انداخته به تغییر و تحریف مقدساتي که نزد همه پذيرفته است ميپردازد تا بتواند مدعي شود او واسطه فيض بين امت و امام زمان علیه السلام ميباشد. در صورتي که هيچ انساني با هيچ مرتبه و منزلتي نميتواند واسطه فيض کوثر وجود امام و خلق باشد. جز وجود نازنين امام (عليه السلام ) .
پی نوشت :
1.خاطرات انحطاط و سقوط فضل الله صبحی مهتدی ص 60
2.جوامع الکلم ج 1ص 572، شرح الزيارة ج 3 ص 218.
3.شرح العرشية ج 1 ص 18.
4.شرح الزيارة ج 3 ص 219.
5.نقطة الکاف: مقدمه.
افزودن نظر جدید