نادیدهگرفتن خدا توسط اکهارت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آنچه در نوشتههای اکهارت توله، وین دایر، دیپاک چوپرا، والش و دیگر رهبران معنویت مدرن درباره خدا و اعتقاد به او مشاهده میشود، فقط « خداپذیری » است، نه « خدامحوری ». خداپذیری در همین حد است که کسی وجود خدا را بپذیرد و او را خالق هستی بداند؛ یعنی توحید در خالقیت.
آنچه که دین اسلام به آن دعوت میکند، توحید در ربوبیت تشریعی است که همان خدامحوری است. خداپذیری همان است که مشرکان هم به آن اذعان داشتند؛ [1] حتی شیطان با این مرتبه از توحید مشکلی نداشت؛ اتفاقا شیطان، هم توحید در خالقیت، هم معاد و هم ربوبیت تکوینی خداوند را قبول داشت با این وجود قرآن او را کافر معرفی نموده است. « کان من الکافرین ». [2]
توحید فقط ایننیست که کسی بگوید: « خدا وجود دارد و خدا هم اکنون حی و حاضر است ». خدامحوری پدیدهای است که رهبران معنویتهای جدید، به بهانه خداپذیری آن را به حاشیه رانده و در تعلیماتشان، برای آن، جایی باز نکردهاند. خدامحوری ایناست که تدبیر و اداره جهان هستی را بهدست خدا بدانیم ( ربوبیت تکوینی ) و همچنین حق قانونگذاری و ارائهدادن نقشه راه زندگی فردی و اجتماعی را نیز منحصر در خدا بدانیم ( ربوبیت تشریعی ).
جالب است بدانیم که اکهارت توله مکتب خود را عرفانی میداند، اما در نوشتههای اکهارت کمتر با نام خدا برخورد میکنیم. البته در چندجا از کتابهای وی ادعا میشود که زندگی معنوی یعنی زندگی با خدا؛ اما او هیچ اصراری ندارد بر اینکه در مدل معنویت خود خدا را گنجاندهاست. [3] جایگاه خدا در اندیشه اکهارت، مانند جایگاه خدا در یوگا است؛ در یوگا آنچه ضروری شمرده میشود، شکلی از تسلیم درونی است که باید درون سالک ایجاد شود؛ حتی تسلیم اگر بدون خدا هم ایجاد شود، مانعی ندارد. اگر خدا مطرح شود، تسلیم بهتر و راحتتر اتفاق میافتد، ولی اگر کسی بتواند مانند بودا بدون خدا به تسلیم نایل شود، هیچ نیازی به نام خدا نیست. خدا فقط روشی برای تسلیم شدن است نه یک ضرورت. [4]
آنچه اکهارت توله به آن دعوت میکند، تسلیم درونی است که نام آن را « پذیرش حال » میگذارد. از همین منظر است که از تسلیم حرف میزند و تسلیم را در زیستن در حال میداند و نه داشتن باوری مشخص. وی تمامی باورها را مخدوش میداند و هیچگاه باور به خدا را استثنا نمیکند و میگوید شما را به هیچدین و باوری فرا نمیخوانم. از شما میخواهم که همه چیز را فراموش کنید و فقط حال را دریابید.
با همین نگاه است که فیلسوفی چون نیچه که خدا را مرده میخواهد، از نگاه اکهارت فردی عارف و روشنضمیر محسوب میشود و از او تجلیل میگردد و این گفته نیچه به عنوان قانون خوشبختی مورد توجه اکهارت قرار میگیرد:
برای خوشبختی چه چیزهای کمی کافی است! خشخش یک مارمولک، یک نفس، یک نگاه، برای احساس خوشبختی کفایت میکند خاموش باشید و به درون خود گوش فرا دهید. [5]
اکهارت انسان کامل را عارف به خدا و صفات و اسمائش نمیداند، بلکه آدم خاموش را عارف میخواند. انسان فانی و اتصال با خدا، در اندیش وی مطرح نیست، بلکه آدمی مطرح است که همچون بودا درون خودش خفته است. وی به فضای خلوت درونی دعوت میکند، بدون آنکه بر رسیدن به حق تأکیدی داشته باشد.
از آنرو که اکهارت خدا را غیر حکیم میداند و برای انسانها مأموریت الهی قایل نیست، جهان دیگر را انکار میکند و بهشت و جهنم را در درک حال یا عدم درک آن معرفی میکند. وی به مخاطبان خود اطمینان میدهد که نگران جهان دیگر و عذاب نباشند؛ خداوند هیچگاه کسی را بازخواست نخواهد کرد: « هر چند نقصهایی در شما وجود دارد، با وجود این هیچگاه بازخواست نمیشوی »؛ [6] از همینرو، ادیان را از اساس لازم نمیداند و بسیاری از کمبودهای موجود و نگرشهای منفی شکلگرفته را ناشی از تعلیمات ادیان میداند. [7]
جمع بندی
اکهارت با نام خدا آغاز میکند، اما صد افسوس که به این گفته وفادار نیست. آنچه وی به آن فرا میخواند، به تعالی حقیقی آدمی کمک نمیکند و فاصله بین انسان مصرفزده عصر ماشین را با خدا کم نمیکند و بر درد دوری از خدا، مرهمی نمیگذارد. [8]
پینوشت:
[1]. ما نعبدهم إِلا لیقربونا إلی اللّه زلفی [ زمر 30 ] ؛ و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض لیقولن الله [ لقمان 35]
[2]. توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام، مصباح یزدی، ص 25
[3]. نیروی حال، ص ۲۳۶.
[4]. یوگا از ابتدا تا انتها، اشو، ص ۱۷۴.
[5]. زمینی نو، ص ۲۷۲.
[6]. نیروی حال، ص ۱۷۰.
[7]. همان، ص ۱۷۶.
[8]. کاوشی در معنویتهای نوظهور، ص 239 - 241
افزودن نظر جدید