نفی نظام درسی، مدرسه و دانشگاه در تفکرات اشو

  • 1393/03/19 - 19:39
اشو در ادامه سیاه نمایی‌هایش مراکز آموزشی و دانشگاه را رد کرده و هیچ نکته‌ی مثبت و مزیتی برای آموزش نظام‌مند و نظام آموزشی قائل نبوده و مدرسه را زندانی برای انسان می‌داند. او در سخنانی خنده‌دار تمام اساتید مدارس و دانشگاه‌ها را بی‌سواد خطاب می‌کند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اُشو در ادامه سیاه نمایی‌هایش مراکز آموزشی و دانشگاه را رد کرده و هیچ نکته‌ی مثبت و مزیتی برای آموزش نظام‌مند و نظام آموزشی قائل نبوده و مدرسه را زندانی برای انسان می‌داند.  او همه‌ی آموزش‌ها؛ از ابتدايی تا دانشگاه را مزخرف و زشت و محیط‌های دانش‌آموزی و دانشگاهی را یک زندان می‌داند. وی تنها زمان خوشحال شدنش را وقتی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و به قول خودش از این زندان آزاد گشته؛ می‌داند. به نظر شما وقتی‌که یک شخصیتی چنین تفکری در مورد تحصیلات و آموزش آن‌هم از ابتدایی تا پایان دانشگاه داشته باشد که هیچ نقطه‌ی روشنی را در آن‌ها نبیند چه انتظاری می‌توان از او داشت؟!

جهت روشن شدن موضوع؛ برخی از خاطرات وی را در  زمان تحصیل ارائه می‌کنیم تا خواننده خود قضاوت کند.
از ناامیدی وی از تحصیل کردنش می‌توان به روحیه اُشو اشاره کرد که دست از جروبحث با اساتید خود برنمی‌داشته و همیشه مشغول دردسرآفرینی در مدرسه بوده؛ و در این مورد می‌گوید:
«من از کالج‌های زیادی اخراج شدم، آن‌هم به این دلیل ساده که معلمان شکایت داشتند که نمی‌توانند برنامه‌ی درسی را طی یک دوره‌ی یک‌ساله به پایان برسانند، چون این دانشجو ما را به چنان جروبحث‌هایی هدایت می‌کند که هیچ‌چیزی نمی‌تواند به پایان برسد.»(۱)
اُشو در مورد فرستاده شدن فرزندان به مدرسه؛ توسط والدین معتقد است که این‌یک تجاوز روحانی و معنوی است که نسل جدید را به فساد می‌کشاند و این تحمیل آشکار است که آن‌ها را به زندان مدرسه تحویل می‌دهند (۲) او این سخن را در حالی می‌گوید که خود همه‌چیز را از مدرسه آموخته و  حتی بعد از فارغ‌التحصیل شدن نه سال به تدریس مشغول شده است!
  اُشو در برخی از مواقع  اساتیدش را با اعتبار جهانی معرفی می‌کند و در اظهارات متناقض با سخنان خودش می‌گوید:
«در کلاس، استاد همیشه تقریباً غیر روز‌آمد است. او چیزهایی را حفظ می‌کند که سی سال پیش، وقتی‌که در دانشگاه بوده، خوانده است. در این سی سال، همه‌چیز تغییر کرده است.»(۳) این حرف اشو با ادعای او سازگاری ندارد چراکه یا اساتید او اعتبار جهانی ندارند، یا اُشو معنای اعتبار جهانی را نمی‌داند و یا اساتید وی  اعتبار جهانی دارند که در این صورت آن‌ها مطالب به‌روزی بیان می‌کردند و اشو متوجه نبوده است.

واقعیت آن است که اشو به خاطر روحیه عصیانگری و خودشیفتگی که دارد نمی‌توانست بهره‌ای از درس و مدرسه ببرد لذا او نتوانست دانشگاه را باکیفیت مطلوب پشت سر بگذارد و فقط به فارغ‌التحصیل شدن بسنده کرد. او به مطالبی که عرضه می‌شد اعتقادی نداشت و همچنین تمام سیستم آموزشی را دارای اشکال می‌دانست لذا این اعتقاد مانع از آن می‌شود که او گوش شنوایی برای مطالب داشته باشد. وی می‌گوید تمام سیستم آموزشی دچار مشکل است و هیچ کجای دنیا آموزش جامعی وجود ندارد و همه‌ی تحصیل‌کرده‌ها بی‌سواد هستند. کم‌وبیش دارد اما فرقی نمی‌کند همه بی‌سواد هستند. (۴)
بی‌سواد خطاب کردن همه دنیا و اشکال به نظام‌های آموزشی نیز مقدمه‌ای برای مطرح‌کردن نظام آموزشی کپی شده از نظام های آموزشی(که اوشو منتقد آن‌هاست) و  معروف کردن خود می‌باشد. او که مدرسه را از اول تا پایان آن را برای انسان، زندان می‌داند لکن خود عملاً برنامه‌ی آموزشی را از اول دوران مدرسه تا پایان عمر را، برای انسان تدوین می‌کند. در نظام آموزشی او پنج بُعد برای آموزش وجود دارد. بُعد نخست زبان‌آموزی است. هر کس باید زبان مادری و زبان انگلیسی را برای ارتباط بین‌المللی بیاموزد. این گفته درست برخلاف اعتقاد اوست. چون تفکر او نفی ملیت‌ها، مذاهب و هرگونه تشکیلات است و زبان محلی را یک مانع بزرگ برای تحقق نظام واحد و یکپارچه می‌داند. بُعد دوم اکتشاف و استفسار درباره‌ی موضوعات علمی است. ازنظر اشو بعد سوم آموزش، همان بُعدی است که فقدان آن در آموزش آن روزبه چشم می‌خورده و آن آموزش «هنر زندگی کردن» است. او در این بُعد می‌گوید:
«مردم فکر می‌کنند که می‌دانند زندگی چیست، درحالی‌که از زندگی هیچ نمی‌دانند و وقتی از آن سر درمی‌آورند که خیلی دیر شده است. باید به هر کودکی کمک کرد تا خشم، نفرت و حسادت خود را به عشق مبدل سازد» (۵)

سخنان فریبنده وی در حالی مطرح می‌شود که نفی نظام خانواده، سکس و بی بند و باری‌های دیگر محصول عرفان اوشو می‌باشد.
بُعد چهارم آموزش، هنر و خلاقیت است. بُعد پنجم آموزش از نظر وی بُعد مرگ می‌باشدکه او دراین‌باره قائل به تناسخ شده و به عقیده تناسخیان؛ آنگاه‌که انسان می‎میرد، روح او به این جهان برمی‎گردد و در این بازگشت، برای خود بدنی لازم دارد كه با آن به زندگی مادی ادامه دهد و این بدن جدید، گاهی نبات است و گاهی حیوان است و گاه انسان.
عقیده به انتقال روح از یک فرد به بدن دیگر نقش مؤثری براى استعمارگران ایفا می‌کند چراکه اقوام محروم و استثمارشده را به استقبال از انواع ناملایمات و محرومیت‌ها به‌عنوان یک وسیله تکامل دعوت و آن‌ها را به پذیرش زندگى ملالت‌بار، تشویق می‌کند. به عنوان نمونه نظام طبقاتی کاست در هند بر اساس عقیده به تناسخ به راحتی اجرا می‌شد و بر اساس آن هیچ کس به خودش اجازه نمی‌داد تلاش کند تا از طبقه‌ای پایین به طبقه بالاتر اجتماعی برود. زیرا می‌گفتند اگر چنین کند؛ بار دیگر به جهان می‌آید در بدن یک انسان گرفتارتر و یا در پیکر یک حیوان به دنیا خواهد آمد. زهر کشنده‌ای که انزواطلبی و ناامیدی از تغییر وضعیت موجود را قطره‌قطره در کام ملت‌ها چکانده تا از این رهگذر، پایه‌های استعماری خود در کشورها را مستحکم‌تر کنند. اُشو می‌گوید:
«در این بُعد همه نوع مراقبه جای دارد تا درک کنی که اصلاً مرگی در کار نیست و به‌این‌ترتیب از زندگی جاودانه‌ی درونت آگاه شوی. این باید اصل قرار گیرد.» (۶)

 

 

منابع:

۱-اشو، و آنگاه نبودم، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص ۱۱۹
۲- اشو، اینک برکه‌ای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص ۲۰۴
۳- اشو، و آنگاه نبودم، ترجمه سیروس سعدوندیان،ص ۱۷۶
۴- اشو، آینده‌ی طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص ۱۱۵
۵- اشو، آینده‌ی طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص ۱۱۳
۶- اشو، آینده‌ی طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص ۱۱۴
۷- برگرفته از کتاب اُشو، محمدتقی فعالی

 

تولیدی

دیدگاه‌ها

اینو راست میگه ..... دانشگاه به هیچ دردی نمیخوره مهندس مکانیک علی معرف

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.