امیری کنار ایرانیان (2)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_پادشاهی که به تاریکی شب! میبرد نان یتیمان عرب!
آیا این چنین انسانی فقط در دل شب برای عربها میتوانست دل بسوزاند!؟
در شماره اول این مقاله به ذکر چند نمونه و مصداق از رفتار و منش والای پادشاهی و سلطانی امیرالمومنین(علیه السلام) مخصوصا درباره ایرانیان پرداختیم و در این نوشتار کوتاه بار دیگر گوشهای از نم بیکران دریای، محبت و انسانیت مولا، بر زبان و قلم خواهد رسید.
1) ایشان در مشورت به خلیفه دوم نکتهای درباره خراج دادن و نوع آن بیان نمودند که فوائد و نتائج اجرای پیشنهاد امام علی(علیه السلام) در وضع این قانون برای ایرانیان بسیار زیاد بود.
پس از این تصمیمِ مهم، سازمان و تشکیلات زمینها از هم نپاشید، زمینهای کشاورزی قطعه قطعه نشد و کشاورزان نیز بدون هیچ گونه نگرانی به کار خود مشغول شدند، مجاهدان نیز به جهاد خود ادامه دادند. اجرای پیشنهاد امام علی(علیه السلام) فوائد مهمی به دنبال داشت، که در ذیل به آنها اشاره میشود؛
اولین نتیجه، جلوگیری از به بردگی کشیده شدن هزارن کشاورز در ایران و روم بود. این امر باعث گردید تا فاجعهی انسانی وسیعی که منجر به تجارت برده میشد، رخ ندهد. همچنین گرفتن خراج و آزاد گذاشتن کشاورزان باعث خوشنودی مردم سرزمینهای فتح شده گردید. این رفتار پسندیدهی مسلمانان، در گسترشِ اسلام و شکستهای بعدی سپاه ایران نقش اساسی داشت. تشکیل دیوان برای تقسیم بیت المال، یکی دیگر از فوائد طرح دریافت خراج بود.
2) زمانی که امیرالمومنین(علیه السلام) وارد شهر کوفه شد. مردم، سران قبایل و شخصیتها به دیدار وی آمده و تهنیت میگفتند، مردم (روستاهای اطراف کوفه) که غیر مسلمان بودند نیز به دیدار حضرت شتافتند.[1] حضرت به آنان اجازهی ملاقات دادند و لذا زمانی که وارد شده و کثرت جمعیت آنان را دیدند، فرمودند: من توان شنیدن کلام شما را(به خاطر همهمه و کثرت جمعیت) ندارم و نمیتوانم از حال شما آگاه شوم، پس کار خود را به کسی بسپارید که نزد شما از همه بیشتر مورد پذیرش باشد و از همه خیرخواه تر شما باشد. آنان نرسا را که یک ایرانی بود معرفی کردند و گفتند: آنچه او به آن راضی شود ما رضایت میدهیم و آنچه از آن ناراحت گردد ما نیز آن را نمیپسندیم. نرسا نزد حضرت نشست و...
به حضور پذیرفتن یک ایرانی توسط پادشاه غیر ایرانی و برخورد صمیمانه و توجه به حقوق آنها از همان ابتدای ورود به مقر حکومتی، نشان از نوع رفتار سیاسی و اجتماعی بسیار عالمانه و عادلانه حضرت بود.
3) ایرانیان برابر سنت گذشتهی خود رسم داشتند تا در ایام نوروز و عید مهرگان به حاکمان خویش هدایایی تقدیم کنند. در دوران عثمان، حاکمان کوفه این هدایا را میپذیرفتند و ایرانیان را تشویق به این کار میکردند. این رسم در طول حکومت بنی امیه و سپس بنی عباس نیز ادامه داشت. آنان که اکنون رهبر جهان اسلام را در منطقه خود میدیدند و بدون تشریفات امکان دیدار با وی را داشتند، هدایای نفیسی در ایام نوروز تقدیم شخص امیرالمومنین(علیه السلام) می کردند و ایشان نیز آن هدیه ها را می پذیرفت، ولی آن را بابتِ خراج آنها در نظر می گرفت.
مجوس یا ایرانیان غیر مسلمان در روز نوروز جامهایی نقرهای که در آن شکر ریخته بودند تقدیم امیرالمؤمنین(علیهالسلام) کردند. ایشان شکرها را بین یاران خود تقسیم کرد و هدیهی آنها را جزء جزیهی ایشان قرار داد.[2]
دهقانی، جامهای که با طلا بافته شده بود برای حضرت آورد. حضرت آن جامه را به عمرو بن حریث به چهار هزار درهم تا زمان عطا(تقسیم بیت المال) فروخت[3] زیرا نمیتوانست آن را تقسیم کند و پوشیدن لباس زربافت برای مردان در اسلام حرام بود. حضرت تمام هدایای نفیس را که برایشان میآوردند، جزو بیت المال قرار میدادند و تقسیم میکردند. تقدیم هدایای نفیس از جانب ایرانیان غیر مسلمان به حضرت علی(علیه السلام) حکایت از خشنودی آنها از سیرهی آن حضرت دارد. زمانی که حضرت وارد شهر انبار شد و چارپایانی را به عنوان هدیه نزد حضرت آوردند و غذایی را برای سپاهیان حضرت آماده کردند، شرط پذیرش آنها را این دانست که جزء خراج محاسبه شوند و لذا دستور داد تا قبل از استفاده از غذا قیمت آنها را مشخص کنند، ولی ایرانیان اصرار داشتند که اینها هدیه است. از این رو، امام علی(علیه السلام) بدون دریافت هدیهها شهر انبار را ترک کرد.[4]
امام علی(ع) بارها میفرمود: "این شیشه عطری که دارم هدیهی یکی از دهقانان است".[5]
4) امام علی(ع) به هنگام رفتن به شام در مسیر راه به شهر انبار رسیدند، که بزرگان آن شهر وقتی آن حضرت را دیدند به جهت تعظیم و احترام از اسبها پیاده شده و در پیش رکاب ایشان دویدند. ایشان فرمود: این چه کاری است انجام میدهید؟! گفتند این خوی ماست که برای حاکمان خود این کار را میکنیم. حضرت فرمودند: سوگند به خدا حکمرانان شما در این کار سودی نمیبرند و شما خود را در دنیاتان به رنج و در آخرتتان با این کار به بدبختی گرفتار میسازید و چه بسیار زیان دارد، رنجی که در پی آن کیفر باشد و چه بسیار سود دارد، آسودگی که همراه آن ایمنی از آتش باشد".[6]
امیرالمومنین(علیه السلام) شیوهی استقبال ایرانیان را مورد نکوهش قرار داد و آن را ذلت آور دانست. حال سؤال این است که آیا این نهی حضرت، نهی از استقبال است یا نهی از شیوهی آن. تردیدی نیست که استقبال مردم از یک شخصیتی سیاسی و اجتماعی نشانهی محبوبیت وی در میان مردم است و مشکل شرعی ندارد، زیرا هنگام ورود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به شهر مدینه مردم با شوق فراوان به استقبال آن حضرت آمدند. زمانی که امیرمؤمنان (علیه السلام) وارد شهر کوفه شد، قاطبهی مردم به استقبال حضرتش آمدند. نصربن مزاحم در این باره مینویسد:
"روز دوشنبه دوازده شب گذشته از رجبِ سال سی و ششم، از بصره به کوفه درآمد و اشراف مردم و اهل بصره همراهش بودند، مردم کوفه همراه قراء و اشراف خود او را استقبال کردند و وی را به مبارکی دعوت نموده، گفتند: یا امیرمؤمنان، کجا فرود می آیی؟ آیا به کاخ وارد میشوی؟ فرمود: نه؟..."[7]
این گزارش نشان میدهد که نه همراه داشتن افراد در هنگام ورود به شهری اشکال دارد؛ زیرا حضرت با بزرگان بصره به کوفه آمد و نه استقبال شکوهمند؛ زیرا قاریان و اشراف کوفه به استقبال حضرت آمدند و آنچه در انبار اتفاق افتاد شیوهی استقبال بود، که مورد نهی حضرت قرار گرفت. جالب است بدانیم که امام در هنگام اعزام قیس بن سعد بن عباده به مصر از وی میخواهد که نیروهای نظامی به همراه خود ببرد، زیرا باعث ابهت میگردد و مخالفان از آن وحشت میکنند. این مسأله نشان میدهد که استقبال با شکوهی که باعث ناامیدی دشمنان گردد، از نظر امیرمؤمنان(علیه السلام) نه تنها اشکال ندارد، بلکه مؤید و مورد تشویق حضرت نیز بوده است، اما خفت و خواری هرگز...
حال، آیا به ایرانیان فهیم و تیز بین آن دوران نباید حق داد که چنین حکومت و خاندانی(اهل بیت) را بر دیگران برتری دهند و با جان و دل پذیرای اسلام باشند؟
آیا نباید به این چنین آبا و اجدادی افتخار کرد که سبب پذیرش حق و انسانیت تا قرن های قرن برای ایرانیان شدند؟
آیا رواست که پذیرش دین آنان را به اجبار و زور بپنداریم؟!
کاش آنان که ناآگاهانه از اسلام و خشونتش حرف میزنند نیم نگاهی به گوشهای از زندگی امیرالمومنین(علیه السلام) و پادشاهان ساسانی بیندازند، تا تفاوت را احساس کنند، تا ناخواسته به پدران خود توهین نکنند! و تهمت نزنند!
پینوشتها:
[1]. نهج السعاده، ج 1، ص 467
[2]. بحارالأنوار، ج 41، ص 118
[3]. همان
[4]. پیکار صفین، ص 200
[5]. نهج السعاده، ج 1، ص 411، کلام 126
[6]. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، ج 42، ص 478
[7]. ذاکری علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (ع )، ج 2، ص 44
دیدگاهها
طهماسب
1393/03/15 - 02:15
لینک ثابت
به قول استاد شهریار: متحیرم
رضا
1393/03/15 - 18:35
لینک ثابت
صلی الله علیک یا مولای
افزودن نظر جدید