عقاید، بزرگان و پراکندگی اهلحق
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_اهل حق همان فرقهای است که اشتباها آنان را به نام علیالهی میخوانند. بنا به "نامهی سرانجام" این مسلک از روز ازل؛ یعنی زمانی که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخت و از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفت، پیریزی شده و برنامهی آن در هر زمان و عصری جزو اسرار پیغمبران و موصلین به حق بوده و آن اسرار یدا بید، سری و رازآمیز سینه به سینه از سلف به خلف رسیده است. همچنین معتقدات این فرقه، دنبالهی همان معتقدات و اسراری است که علی مرتضی علیه السلام به سلمان و به عدهای از یاران معدود خود تعلیم داد و بعدها در ادوار گوناگون به اشخاص دیگری از قبیل بهلول ، بابا سرهنگ، بابا نااوس، سلطان اسحاق، بابا جلیل دودانی، آتش بیگ لرستانی، سید براکه، منتقل شده و آنان نیز در حفظ آن کوشا بودهاند.[1]
از مدارک و اسناد خطی به جا مانده از پیشینیان این فرقه، چنین برمیآید که این مسلک در قرن دوم هجری قمری توسط بهلول ماهی و یارانش با استفاده از عقاید و آراء و ذخایر معنوی ایران باستان، مانند: آیین زرتشتی، مانوی، مزدکی و همچنین با بهرهگیری از دین مبین اسلام، مسیح، یهود و افکار فرق غالی پس از اسلام پیریزی شده است.
در قرن هشتم هجری قمری کردستان شاهد صحنه دیگری از تجدید حیات مسلک اهل حق بود. سلطان اسحاق مقنن و مجدد این مسلک، در اورامان و شهر زور و کوههای دالاهو به گسترش آیین خود پرداخت و اسرار طریقه یارسان را به یاران و پیروان مختلف خود در قالب اشعار کردی عرضه داشت. سلطان، پیروان اهلحق را که تا آن زمان در نواحی مختلف سرزمینهای مختلف سرزمینهای کردنشین پراکنده بودند، یکجا جمع کرد و مکتب واحدی تشکیل داد. بیشتر یاران سلطان اسحاق در علوم متداول آن زمان مانند: فلسفه، حکمت، نجوم، الهیات و تاریخ ملل، آگاه و متبحر بودند و موفقیت سلطان اسحاق هم در همین نکته بود.[2]
پس از سلطان اسحاق، مردان دیگری ظهور کردند و آیین او را با همان قالب و قاعده ادامه دادند. از آن پس مسلک اهلحق در آذربایجان، بغداد، خانقین، موصل، کرکوک، مندلی، حلبجه، داقوق، کردستان ترکیه، هندوستان، افغانستان، پاکستان و قفقاز پیروان زیادی پیدا کرد.
هماکنون بیشتر پیروان اهلحق در مناطق غربی ایران در استان کرمانشاه و بویژه شهرهای قصرشیرین، سر پل ذهاب، کرند، صحنه، بیوهنیج، ماهی دشت، هلیلان، و مناطق دلفان و پشت کوه و در لکستان و سگوند در لرستان و در طوایف افشار در آذربایجان و نیز شهرهای تبریز، گروس، شیشوان، ایلخچی، حوالی ماکو، میاندوآب، همدان، تهران، جاجرود، رودهن، آبعلی، کلاردشت، دامنه کوههای البرز، پاتاق، شهریار، خراسان، سکنی دارند و در خفا به اعمال آیینی خود میپردازند.[3]
اساس عقاید اهلحق بر افکار "دونادون" یا "تناسخ" قرار گرفته که حاکی از این است که در زمانهای گذشته، عموم کردها بر این باور بودهاند. در "خرده سرانجام" آمده است:
«انسان هزار و یک دون یا قالب عوض میکند و با گردش در قالبهای گوناگون، جزای اعمال و کردار گذشته خود را میبیند. بدین سان قالبهای بعدی، مناسب با اعمال و کرداری خواهد بود که انجام داده است؛ یعنی اگر کارهای خوب را از سر بزند، به قالب مردان خوب خواهد رفت و اگر دچار اعمال بد و زشت گردد، به قالب مردان بد خواهد رفت تا از این راه به مکافات برسد. پس از عوض کردن هزار قالب، هزار و یکمین قالب خود را که عبارت از بقا و ابدیت است، میپوشد».[4]
این اعتقاد در مذاهب هند شایع بوده و پیروان مانی هم به نوعی اعتقاد به تناسخ داشتند و غلات شیعه نیز به تناسخ و حلول معتقد بودهاند.
در دروه حیدری آمده است:«انسان از بدو خلقت تا روز آخرت، هزار و یک دون یا هزار و یک قالب عوض میکند و با عوض کردن هزار و یک قالب، روح او به جاودانی میپیوندد، اینگونه آدمیان در شمار نیکان می باشند، به بهشت برین خواهند رفت و بد اندیشان نیز که روح آنان به قالب و بدن حیوانات درنده و جانوران میرود، پس از عوض کردن هزار و یک قالب، به دوزخ خواهند شتافت و همیشه در کردار بدشان سرگردان خواند بود.
کلیاتی که در مورد اهلحق بیان شد، نمونهای از اعتقادات و بزرگان و پراکندگی جمعیتی این فرقه بود که در مجالی دیگر به تفصیل در مورد هر یک بصورت جداگانه مطالبی ارائه میگردد. اما در نقد عقاید این فرقه همین بس که عقیده به تناسخ در اسلام رد شده و دلایل رد کردن آن را به دو بخش عقلی و نقلی تقسم کردهاند. اما دلایل عقلی از جمله اصل حرکت جوهری و امتناع تبدیل فعلیت به قوه و اصل امتناع اجتماع دو نفس در بدن واحد و اصل وحدت شخصیت افراد و اصل امتناع تعطیلی نفوس اشاره داشت و از جمله دلایل نقلی به آیات و روایات مختلف از جمله آیه «اللّهُ الّذی خَلَقَکُمْ ثُمّ رَزَقَکُمْ ثُمّ یُمیتُکُمْ ثُمّ یُحْییکُمْ»[5] پروردگار شما کسی است که نخست شما را آفرید، پس روزی داد و آنگاه شما را میمیراند و بعد از مرگ دوباره زنده میکند. قرآن کریم مکرر به این موضوع اشاره کرده است که انسانها پس از آفرینش نخستین، میمیرند و بعد از مرگ در روز قیامت زنده خواهند شد. اینگونه آیات که در تقابل با نظریه تناسخ است، بازگشت مکرر انسانها در دنیا را رد میکند و از اخبار می توان به این خبر اشاره داشت. «مأمون، خلیفه عباسی، از امام رضا(ع) پرسید: نظر شما در مورد کسانی که قائل به تناسخ ارواح هستند، چیست؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: هر کس که قائل به تناسخ باشد، به خداوند کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.[6] در اینباره میتوان به انبوهی از روایات ائمه علیهم السلام اشاره کرد که به نوعی از احوالات برزخیان خبر میدهند و زندگان را دعوت به عمل صالح و تهیه توشه و زاد برای سفر بعد از مرگ میکنند. از این گونه روایات نیز که در تضاد با عقیده تناسخ هستند، میتوان دریافت که مرگ، سفری است که بازگشتی در آن وجود ندارد.
منابع:
1-پیروان و مشاهیر اهلحق، صدیق صفیزاده، ص 21
2-نامه سرانجام، صدیق صفیزاده، مقدمه، صص 11 – 13
3- پیروان و مشاهیر اهلحق، صدیق صفیزاده، ص 22
4-همان
5-سوره روم، آیه 40
6-ترجمه عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 484
دیدگاهها
ناشناس
1394/10/02 - 18:48
لینک ثابت
از مطالب جالب و مفید شما
افزودن نظر جدید