افزودن نظر جدید

آموختن به معنای انبار کردن واژه‌ها و تجربیات در ذهن نیست. شاید در مسائل علمی و فنی و یا یادگیری زبان خارجی حافظه و انبار کردن ضروری باشد اما تعمیم دادن این شیوه به مسائل روانی و خودشناسی کاری بیهوده است. خودشناسی هیچ ارتباطی با دانش روانشناسی ندارد. با جمع آوری واژه‌ها در مورد انسان نمی‌توان انسان را شناخت. اینکه دیگران در مورد روان و شخصیت چه گفته‌اند نمی‌تواند چراغ راهنمایی برای شناختن خود باشد. آموختن در مورد خود، فرایندی است لحظه به لحظه. من باید در هر کاری که انجام می‌دهم هشیار و آگاه باشم. هم بر چگونگی عمل و هم از انگیزه‌های درونی خود آگاه باشم. و این بسیار دشوار است و همتی بلند و ذهنی آزاد می‌طلبد. واژه‌ها اهمیتی در خودشناسی ندارند. مهم کیفیت آموختن است. اینکه من به چه چیز عقیده می‌گویم و شما به چه چیز صرفاً بازی با واژه‌هاست. مهم نیست که دهخدا و عمید و معین و ... در مورد عقیده، حقیقت و انسان چه گفته‌اند. مهم نیست که فلان عارف یا رهبر مذهبی چه گفته است. شاید یک عارف حقیقت را دریافته باشد اما گوش دادن به سخنان او و تکرار کلمات او هیچ راهی به حقیقت برای تو باز نمی‌کند. حقیقت چیزی است که خود دریافته باشی. تازه به تازه و لحظه به لحظه. بدون اینکه آن را با فکر و عقیده، شیفتگی و رد و انکار آلوده سازی. اینکه کریشنامورتی یا هر شخص دیگری چه چیزی در سخنان و کتاب‌هایش در مورد حقیقت گفته اهمیتی ندارد. حقیقت را به این شیوه نمی‌توان انتقال داد. اگر توانستی از تمامی انگیزه‌ها، ترس‌ها و خودپسندی‌هایی که در پشت عقاید و سنت‌های مختلف است آگاه شوی، از آن‌ها رها خواهی شد و آنگاه ذهن تو در رابطه باحقیقت خواهد بود. حقیقت آنگاه وجود دارد که ذهن از هر آنچه که حقیقت نیست رها شود. کریشنامورتی فقط شخصی است که تو را بر ضرورت رهایی آگاه می‌کند. او را چون نردبانی تصور کن که تو را به پشت بام می‌برد. اگر در پشت بام خانه‌ات منظره‌ای نامطلوب و چندش آور ببینی نمی‌توانی نردبان را سرزنش کنی. اگر هم با چشم اندازی زیبا مواجه شوی نمی‌توانی نردبان را ستایش کنی. نردبان فقط یک وسیله است و بالا رفتن یا نرفتن تو از آن هیچ سودی یا زیانی برای نردبان ندارد. از کریشنامورتی نمی‌توانید فرقه و دین بسازید. این اشتباه را دو گروه دارند انجام می‌دهند: اول گروهی از منتقدین او که سعی دارند با فرقه خواندن و در رده‌ی عرفان‌های دروغین قرار دادن او عقاید و سنت‌هایی را که خود به آن پایبندند از گزند انتقاد دور نگه دارند. و دوم شیفتگانی هستند که عادت کرده‌اند فقط پیرو باشند و در پیروی از مسلکی که از کریشنامورتی ساخته‌اند خود را تخدیر کنند و در این توهم باشند که حقیقت را یافته‌اند. کریشنامورتی به شدت از اینکه پیرو داشته باشد بیزار بود. او در جامعه‌ی هندوستان گوروها و رهبران مذهبی زیادی را می‌دید که پیروان زیادی را در اطراف خود جمع کرده بودند. پیروان احمقی که وعده‌ی رسیدن به حقیقت را در ازای یک سری دستورات و ریاضت‌ها و اذکار دریافت می‌کردند. حال به رهبران خود نگاهی بیندازید. رهبرانی که خود را بالاتر از دیگران می‌دانند و حتی به زائرین قبر خود و خاندان خود وعده‌ی بهشت می‌دهند. رهبرانی که خود را واسطه‌ی پیروانشان با خدا می‌دانند. رهبرانی که پس از قرن‌ها غبار زمان از آن‌ها موجوداتی فرا انسان توسط پیروانشان ساخته شده است. انگار هرچه خوبی است آنان داشته‌اند و هرچه بدی است از آن مبرا بوده‌اند. کریشنامورتی این سرسپردگی محض به آتوریته‌ها و گوروها را مخرب می‌داند. سر سپردگی به رهبر مذهبی یعنی اینکه من نمی‌خواهم خودم حقیقت را دریابم. یعنی اینکه من نمی‌توانم حقیقت را ببینم و کورکورانه به انسان‌هایی اعتماد می‌کنم که به من وعده‌ی نعمت‌های بهشتی می‌دهند. و من اجازه ندارم حقیقت حرف‌هایشان را خودم دریابم. زیرا در صورت شک کردن به آن‌ها آتش دوزخ نصیبم خواهد شد. آن‌ها مرا در امیدی لذت بخش قرار داده‌اند و در عوض فقط از من اطاعت از دستوراتشان و دوست داشتن خود و خاندانشان را می‌خواهند. چه آسان می‌توان به رستگاری ابدی و بهشت جاودان دست یافت. پس چرا این امید و این لذت را از دست دهم؟ اما...... آیا متوجه عمق این حماقت عظیم هستید؟؟؟ با سپاس فراوان از تحملتان.
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.