افزودن نظر جدید

حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود مردی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر! حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت :کوتاهش کن. مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت برو یک سال بعد بیا. یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت کوتاهش کن مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت برو یک سال بعد بیا! سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند مرد این بار گفت :نمی دانم و خواهش کرد پاسخ را بگوید. حکیم خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد. این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد . نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست . به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن با پیشرفت و رشد عقلانی بزرگی و کوچکی خود نمود پیدا میکند سالها بنویسد و بگید ادیان و جامعه و فرهنگها رو به چالش و نقد بکشید در حالیکه خودتان حرفی برای گفتن نداشته باشید هیچ توفیقی ندارد باید واقع بین بود...آیا ادیان دیگر خداپرست و یکتا پرست نیستند؟ شیوه اجتماعی و فرهنگی هر ملل بخودشان و قوانین حکومتی ملت مربوط میشود و درنهایت خدایی که خود میداند با بنده اش چه کند
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.