افزودن نظر جدید

اشعار صحیح اینه لطفا تصحیح کنید ز کار بلوج ارجمند اردشیر بکوشید با کاردانان پیر نبد سودمندی به افسون و رنگ نه از بند وز رنج و پیکار و جنگ اگرچند بد این سخن ناگزیر بپوشید بر خویشتن اردشیر ز گفتار دهقان برآشفت شاه به سوی بلوج اندر آمد ز راه چو آمد به نزدیک آن مرز و کوه بگردید گرد اندرش با گروه برآنگونه گرد اندر آمد سپاه که بستند ز انبوه بر باد راه همه دامن کوه تا روی شخ سپه بود برسان مور و ملخ منادیگری گرد لشکر بگشت خروش آمد از غار وز کوه و دشت که از کوچگه هرک یابید خرد وگر تیغ دارند مردان گرد وگر انجمن باشد از اندکی نباید که یابد رهایی یکی چو آگاه شد لشکر از خشم شاه سوار و پیاده ببستند راه از ایشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگی و کودک نماند سراسر به شمشیر بگذاشتند ستم کردن و رنج برداشتند ببود ایمن از رنج شاه جهان بلوجی نماند آشکار و نهان چنان بد که بر کوه ایشان گله بدی بی‌نگهبان و کرده یله شبان هم نبودی پس گوسفند به هامون و بر تیغ کوه بلند همه رختها خوار بگذاشتند در و کوه را خانه پنداشتند
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.