چرا چهارده کلمه ؟!

  • 1402/02/05 - 07:21
آقای علی يعقوبی يك سلسله بحث‌هايی را به نام نظام عالم ارائه كرده است، وی هدف خود از طرح اين سلسله بحث‌ها را چنين بيان می‌كند: «می‌خواهيم اين را مطرح كنيم كه خداوند متعال نظام عالم را چگونه بنا كرده است، چه قوانينی، چه رفتارهايی و چه اجزايی در نظام عالم قرار داده است». آن‌چه بيشتر در اين سلسله بحث‌ها جلوه‌گر بوده مسئله «نظام كلماتی» است.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آقای علی يعقوبی يك سلسله بحث‌هايی را به نام نظام عالم ارائه كرده است، وی هدف خود از طرح اين سلسله بحث‌ها را چنين بيان می‌كند: «می‌خواهيم اين را مطرح كنيم كه خداوند متعال نظام عالم را چگونه بنا كرده است، چه قوانينی، چه رفتارهايی و چه اجزايی در نظام عالم قرار داده است». آن‌چه بيشتر در اين سلسله بحث‌ها جلوه‌گر بوده مسئله «نظام كلماتی» است. وی با مراجعه به آياتی از قرآن كه واژه كلمه يا كلام يا كلمات در آن‌ها آمده است، نظامی برای صدور خلقت ارائه می‌كند كه پايه آن را واژه كلمه تشكيل می‌دهد. وی معتقد است نظام كلماتی، نظامی، درختی بوده و هرچه در عالم، بالاتر برويم تعداد كلمات كم می‌شود و هر كلمه چون جسم امام است و خود امام نيست كلمه از امام صادر می‌شود. خداوند اشياء را به واسطه اهل‌بيت و بعد به واسطه كلمات و سپس به واسطه اهل‌بيت و بعد به واسطه كلمات و سپس به واسطه چهارده كلمه صادر می‌كند و هر امامی مظهر يك كلمه بوده و در دنيا دقيقاً مطابق‌ همان كلمه رفتار می‌كند. و يك كلمه نيز در همه عوالم وجود دارد و آن كلمه كلمه امامت است به عبارت ديگر «كلمات عالی‌ترين و لطيف‌ترين و بزرگترين عناصر قابل وصف در نظام عالم هستند كه در عالی‌ترين نقطه قابل وصف در عالم قرار گرفته‌اند».[1]

و اما اين‌كه چرا كلمات اصلی چهارده تا بوده؟ و يك كلمه نيز سيلان داشته؟ و آقای يعقوبی از كجا به اين مطلب رسيده است؟ نيز داستانی شنيدنی دارد. وی پس از دسته بندی آياتی که يکی از مشتقات واژه کلمه در آن آمده است به آيه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا [البقرة/124] و پروردگار ابراهيم او را به کاری چند بيازمود و ابراهيم آن کارها را به تمامی به انجام رسانيد خدا گفت: من تو را پيشوای مردم گردانيدم» می‌رسد، و آيه را به سه قسمت «ابتلای ابراهيم به کلمات» و «اتمام کلمات» و «قرار دادن ابراهيم به عنوان امام مردم» تقسيم کرده و هر قسمت را تکلم خداوند و شیء صادر از خدا می‌داند: «آيه وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ» يعنی يک تکلم، يعنی ابتلاء به کلمات يک تکلم است. قسمت دوم آيه، يعنی اين‌که خداوند کلمات را به صورت تام بر ابراهيم قرارداد اين هم يک تکلم است، خداوند جريانش را بيشتر کرد و کامل و کامل‌تر کرد تا به صورت تام بر ابراهيم قرارداد اين هم يک شیء صادر است پس اين هم تکلم است، محصولش کلمه است. «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» خداوند مفهومی را بر ابراهيم صادر کرد پس امامت هم می‌شود يک کلمه. [2]

يعقوبی سپس با رجوع به رواياتی که در ذيل اين آيه آمده و کلمات را به حضرات معصومين تفسير کرده است نتيجه می‌گيرد که پس تعداد کلمات چهارده تا است و امامت نيز ثمره تربيت و ابتلای ابراهيم به اين کلمات بوده و کلمه پانزدهم و بزرگ‌ترين کلمه از بين مجموعه کلمات به حساب می‌آيد: «در احاديث ذيل آيه ۱۲۴ سوره بقره می‌خوانيم که «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» يعنی خداوند ابراهيم را به ما چهارده معصوم مبتلی کرد تا اينجا تعداد کلمات چندتاست؟ طبق احاديث اهل بيت ۱۴ تا خب، از منظر کلماتی که نگاه می‌کنيم «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» اين هم يک کلمه است پس چند تا کلمه می‌شود؟ ۱۵ تا کلمه. پس در نظام عالم که نگاه می‌کنيم در آن بالاترين عالم، يعنی عالم کلمات که نگاه کنيم تعداد کلمات چندتاست ؟ به استناد اين آيه، تعداد کلمات ۱۵ تاست»[3] وی سپس می‌گويد: «با توجه به اين‌که امامت: ثمره ابتلاء ابراهيم به کلمات و اتمام کلمات است پس بايد شأن کلمه امامت از ساير کلمات بيشتر باشد. وی همچنين تلاش می‌کند برتری امامت بر ساير کلمات را از راه ديگری نيز اثبات کند: يک آيه داريم که «كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا [التوبة/40] كلمه خداست كه برتر است» کلمات ۱۵ تاست. از اين کلمات کدام کلمه است که عليا است؟ وقتی خداوند متعال می‌فرمايد کلمه عليا منظور کدام يک از کلمات است؟ ما در قسمت‌های قبلی بحث امشب، متوجه شديم که در بين کلمات شأن امامت از همه بالاتر است. حالا خودتان بگذاريد کنار اين آيه، «كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا» از بين کلمات ۱۵ گانه کدام کلمه هست که شأنش از همه بالاتر است، فکر کنم شما هم اين نتيجه را می‌گيريد که کلمه امامت.»[4]
اما اين‌که چگونه با اين سخنان می‌توان برتری کلمه امامت بر ساير کلمات را اثبات نمود ما نيز در تعجب هستيم. و اين مسئله که چرا کلمات، اين چهارده کلمه (رحمت، فضل، وجود...) می‌باشد نيز داستانی شنيدنی‌تر دارد. آقاي يعقوبي پس از اينکه (با مراجعه به تفاسير) متوجه شد در روايات، کلمات به چهارده معصوم تطبيق داده شده است، تلاش کرده است با مراجعه به آيات و روايات و ذوقيات خود، ويژگي شاخص هر امام را استخراج کرده و آن را به عنوان کلمه اصلی معرفی کرده و آن معصوم را نيز مظهر و تجلی آن کلمه بداند. مثلاً چون که درباره پيامبر اسلام در قرآن آمده که رحمة العالمين «وَما اَرْسَلْناكَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمينَ [انبياء/108] ما تو را فرستاديم تا رحمتى بر اهل عالم باشی» است معتقد است کلمه منسوب به رسول خدا کلمه رحمت است و يا درباره نسبت کلمه رفعت به امام زمان، مسئله آينده‌نگری و آينده‌گرايی امام زمان (عليه السلام) را مورد ملاحظه قرار داده است. زيرا معتقد است رفعت عبارت است از سير در سرزمين‌های آينده [5] وی حضرت عيسی (علیه السلام) را نيز مظهر کلمه رفعت می‌داند ولی معتقد است اصل تمام کلمه رفعت امام زمان (علیه السلام) است.

ايرادی كه بر آقای يعقوبی در اين بخش وارد بوده اين است كه طبق تفسيری كه وی از آيه 124 سوره بقره و تقسیم آن به سه بخش، تعداد كلمات يا بايد چهارده تا باشد و يا شانزده تا. زيرا وی اين آيه را به سه قسمت تقسيم كرده و هر قسمت را يك كلمه دانسته است، قسمت اول آن، ابتلای ابراهيم به كلمات و قسمت دوم، اتمام كلمات بر ابراهيم و قسمت سوم نيز امامت ابراهيم است. و اگر قرار است قسمت سوم از قسمت اول جدا شده و يك كلمه جداگانه محسوب شود پس بايد قسمت دوم نيز جداگانه محاسبه گردد كه در اين صورت تعداد كلمات شانزده كلمه خواهد بود. و اگر قرار است قسمت دوم جداگانه ملاحظه نشود نبايد قسمت سوم هم جداگانه محاسبه گردد كه در اين صورت تعداد كلمات چهارده كلمه خواهد بود نه بيشتر.

مسئله ديگری كه در بحث ابتلاء به كلمات مطرح می‌باشد اين است كه تعيين معصومين (عليهم السلام) در روايات به كلمات [6] از باب تطبيق است نه تفسير و مراد از كلمات در آيه مذكور چنان‌كه در تفسير الميزان نيز اشاره شده قضايايی است كه ابراهيم به آن‌ها مبتلی شده است مانند ابتلاء به كواكب و آتش و هجرت.[7] شيخ صدوق نيز در معانی الاخبار غير از آن‌چه كه در اين روايت آمده وجوه ديگری نيز برای كلمات در آيه مباركه 124 سوره بقره ذكر می‌كند: «اما كلمات، يكی از آن‌ها همانی است كه ذكر كرديم (يعنی مضمون روايتی كه معصومين را مصداق كلمات می‌داند) و يكی ديگر از آن‌ها، يقين است و اين همان سخن خداست كه فرمود: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ [الانعام/75] بدين سان به ابراهيم ملکوت آسمان‌ها و زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد». يكی ديگر از آن‌ها، شناخت ابراهيم نسبت به وحدانيت و قدم خدا و پاك بودن خدا از تشبيه است. تا آن‌جا كه به ستارگان و ماه و خورشيد نگاه كرد و از غروب كردن آن‌ها پی برد كه آن‌ها حادث بوده و آفريدگاری دارند... يكی ديگر از آن‌ها شجاعت ابراهيم در ابراز عقيده خويش است. و اين امر از آيه مباركه «إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ [الانبياء/52] آن‌گاه كه به پدرش (به پدر زن يا عمو يا جدّ مادريش آزر) و به قوم خودش گفت: اين مجسمه‏‌ها چيست كه شما پيوسته با تعظيم و خضوع، ملازم پرستش آن‌ها هستيد؟» به دست می‌آيد.[8] شيخ صدوق (رحمة الله عليه) در همين كتاب موارد ديگری را نيز به عنوان مصاديق كلمات ذكر می‌كند. [9]

ثالثاً: در روايات شيعه، كلمات به امور ديگری نيز تفسير شده است مثلاً از قول امام حسين به نقل از پيامبر نقل شده است كه جبريل هفت كلمه برای من آورد و اين‌ها همان كلماتی است كه در آيه «و اذابتلي ابراهيم ربه بكلمات» آمده است و اين كلمات عبارتند از: «ياالله يارحمن يا رب يا ذالجلال و الااكرام يا نور السموات و الارض يا قريب يا مجيب».[10]

با توجه به آنچه ذكر گرديد چگونه آقای يعقوبی می‌تواند يكی از وجوهی را كه در تبيين آيه 134 ذكر شده است پايه يك جهان‌بينی قرار داده و يك نظام فكری بر آن پايه بنيان بگذارد؟ آيا نمی‌توان اين نظام فكری را به خانه زيبايی كه بر ساحل ماسه زاری بناء نهاده شده و با كوچك‌ترين موجی فرو می‌ريزد تشبيه نمود؟ آيا نمی‌توان بنايی را كه آقای يعقوبی به عنوان نظام عالم بر اين پايه نهاده است به خانه عنكبوت تشبيه نمود؟[11]

پی‌نوشت:

[1]. سلسله جزوات نظام بشر، علی یعقوبی، جلسه 1، ص 15.
[2]. سلسله جزوات نظام عالم، علی یعقوبی، جلسه 7، ص6.
[3]. همان.
[4]. همان، جلسه7، ص7.
[5]. همان، جلسه43، ص2.
[6]. بحار الانوار، موسسه الرفاء، بیروت، 1403 ق، ج 12، ص 66.
[7]. الميزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبايي، انتشارات جامعه مدرسين، قم، ج1، ص269.
[8]. معانی الاخبار، شيخ صدوق، جامعه مدرسین، قم، 1379 ش، ص127.
[9]. همان.
[10]. بحارالانوار، موسسه الرفاء، بیروت، 1403 ق، ج90، ص272.
[11]. به سوی انحراف، حسین حجامی، نشر پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی، ص 94.

تولیدی

دیدگاه‌ها

با سلام؛ بخشی از پاسخ های وبلاگ انصاف (www.ensaaf.blogfa.com ) به جوابیه ی آفای حجامی آورده می شود ، ان شاءالله که به دنبال حقیقت باشیم نه بهانه جویی و... ، چنانچه مایل بودید می توانید سری بزنید؛ " از آنجا که آقای حجامی در حین مطالعه دنبال ایراد گرفتن بوده اند متوجه تفاوت مفهوم تکلم با مفهوم کلمه نشده اند، لذا این موضوع را ایراد می بینند. آقای یعقوبی پیرامون این آیه می فرماید: «آيه و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات يعني يك تكلم، يعني ابتلاء به كلمات يك تكلم است. قسمت دوم آيه، يعني اينكه خداوند كلمات را به صورت تام بر ابراهيم قرارداد اين هم يك تكلم است خداوند جريانش را بيشتر كرد و كامل و كاملتر كرد تا به صورت تام بر ابراهيم قرارداد اين هم يك شيء صادر است، اين قسمت هم شيء صادر است، پس اين هم تكلم است، محصولش كلمه است. «إِنّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا» خداوند مفهومي را بر ابراهيم صادر كرد پس امامت هم مي‌شود يك كلمه». ابتلاء ابراهیم(ع) به کلمات، یک تکلم خداوند با ایشان است و بعد خداوند جریان همین کلمات را بر ابراهیم(ع) بیشتر می کند تا اینکه این کلمات را که طبق احادیث اهل بیت(ع) تعدادشان چهارده تاست، به صورت تام بر این بزرگوار جاری می کند. هنوز کلمه ای به آن کلمات قبلی اضافه نشده، ولی خود همین «فأتمهن» ماجرایی فراتر از ابتلاء اولیه ابراهیم(ع) به کلمات است و خود نوعی تکلم است! و چون محصول تکلم، کلمه است، لذا امامتی که به ابراهیم(ع) عطا می شود، یک کلمه است! از منظری دیگر؛ خداوند کلاسهای تربیتی ابراهیم(ع) را در این آیه معرفی می کند. اولین کلاس، ابتلاء به کلمات است!(طبق احادیث، چهارده کلمه). به خاطر اینکه ابراهیم(ع) در این کلاس نمره قبولی می گیرد، خداوند جریان این کلمات را به سمت این بزرگوار بیشتر می کند تا اینکه به صورت تام بر ایشان جاری می شود. ابراهیم(ع) ظرف بسیار قابلی است که توان دریافت، نگه داری و معرفی کلمات چهارده گانه را به صورت تام دارد، لذا خداوند او را وارد کلاس جدیدی به اسم امامت می کند! در حقیقت «کلمۀ علیا» را بر ایشان جاری می کند و در کلاس امامت، تنها امام بر ناس قرار داده می شود. حال معلوم نیست آقای حجامی احتمال وجود شانزده کلمه را از کجای این مطلب برداشت کرده اند!؟ از درون همین آیه 124 سوره بقره می توان فهمید که جایگاه کلمه امامت بالاتر از سایر کلمات اصلی است. زیرا خداوند ابراهیم(ع) را بعد از واجد شدن کلمات چهارده گانه، وارد کلاس امامت می کند. از طرفی اگر امامت نیز یکی از همان کلمات قبلی بود، نیازی به جاری کردن دوباره آن کلمه بر ابراهیم(ع) نبود، چون ایشان در تمام کلاسهای قبلی نمره قابل قبول گرفته بودند. پیرامون تعریف امامت، درجات امامت، رابطه امامت با سایر کلمات و مقولات نظام خداوندی، و کلاً پیرامون اینکه وقتی گفته می شود اهل بیت(ع) امام هستند یعنی چه، مطالب بسیار عظیمی مظرح شده که اکنون مجالی برای ذکر این موضوعات نیست. مصادیق کلمات اما اینکه این موضوعات از باب تفسیر است یا تطبیق!؟ و یا اینکه ارتباط دادن کلمات به اهل بیت(ع) در روایات از باب تطبیق است نه تفسیر، باید گفت که این دسته بندی ها را محققینی وارد کرده اند که به علت عدم فهم دقیق از آیات قرآن و کلام معصومین(ع) و نظام خداوندی، نتوانسته اند ارتباط مقولات مطرح شده در آیات و احادیث ذیل آیات را متوجه شوند و از طرفی دیگر بین این موضوعات و مطالب خودشان در اغلب موارد یا تضاد هست و یا اصلاً ارتباطی وجود ندارد، لذا نیاز به توجیه هست و چه توجیهی بهتر از تطبیق و تفسیر! و اگر مراد از كلمات در آيه مذكور قضايايي است كه ابراهيم(ع) به آنها مبتلي شده است، مانند ابتلاء به كواكب و آتش و هجرت و ... ، باید این مُراد در آیات دیگر جوابگو باشد یا نه؟! آیا معنی دارد که بگوئیم خداوند به آدم(ع) کواکب و آتش و هجرت را القاء کرد؟! یا بگوئیم خداوند ستاره یا آتشی را به مریم(س) بشارت دارد که وقتی به دنیا آمد اسمش عیسی بن مریم(ع) بود؟! ولی می توان گفت که خداوند ابراهیمش را به مقولاتی مبتلا کرد که ثمره و تبعات این ابتلائات ماجراهایی در زندگی ابراهیم(ع) است مانند بت شکنی، هجرت، آتش و ... . و اما آنچه که آقای حجامی از معانی الاخبار نقل کرده پیرامون کلمات، آنها نیز تبعات ابتلاء به کلمات هستند و حتی در بعضی موارد شأن ابراهیم(ع) پائین می آید؛ از جمله پیرامون ستاره و ماه و خورشید! """يكي ديگر از آنها، يقين است و اين همان سخن خداست كه فرمود: و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات والارض ليكون من الموقنين[19] يكي ديگر از آنها، شناخت ابراهيم نسبت به وحدانيت و قدم خدا و پاك بودن خدا از تشبيه است. تا آنجا كه به ستارگان و ماه و خورشيد نگاه كرد و از غروب كردن آنها پي برد كه آنها حادث بوده و آفريدگاري دارند.....""" باید گفت که اولاً این ستاره و ماه و خورشید مربوط به عالم مادی نیست، چون در عالم مادی اصلاً این قانون وجود ندارد که ستاره بیاید و افول کند، سپس ماه بیاید و بعد از اینکه ماه رفت، خورشید بیاید! بلکه این قانون مربوط به ملکوت است و هرچه هست، ابراهیم(ع) در ملکوت با این ماجرا مواجه شده، چون در آیات سوره انعام، ابتدا خداوند می فرماید ما ابراهیم(ع) را به ملکوت بردیم و ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان دادیم، و در آیات بعد نمی فرماید که ابراهیم(ع) از ملکوت برگشت و سپس با ستاره و ماه و خورشید مواجه شد و نیز نمی فرماید که در حین محاجّه با قومش این ماجرا اتفاق افتاد. سؤال اینجاست که چرا مطالبی که به این راحتی قابل نقد است، برای آقای حجامی و امثال ایشان جای هیچ سؤالی نیست و به راحتی قابل پذیرش است، ولی معارفی به این قوت و دقت و عظمت که تمام آیات و روایات مربوطه مؤیّد آن است را به خانه زیبا در کنار ماسه زار و خانه عنکبوت و ... تشبیه می کنند؟! آیا این تعصب بیجا و بی انصافی نیست؟! ما دنبال ایراد گرفتن نیستیم ولی می خواهیم در مواجهه با تفکرات و اعتقادات مختلف محققانه وارد شویم، زیرا اصول اعتقادات تحقیقی است! و محقق یعنی کسی که دنبال حق و احقاق حق است! "

... کلیّاتی در مورد جایگاه کلمات در نظام عالم که در این وبلاگ آمده است : " اگر مقوله کلمات در نظام فکری آقای یعقوبی بسیار پررنگ است، به این خاطر است که خداوند برای کلمات جایگاه بسیار بالایی قرار داده و مقوله کلمات در قرآن بسیار پررنگ است. بهترین مخلوقات خداوند مادون اهل بیت(ع)، انبیاء(ع) هستند و در بین انبیاء، رسولان(ع) و در بین رسولان، اولوالعزم من الرسل(ع)؛ وقتی فضای تربیتی و زندگی این بزرگواران را دنبال می کنیم، خداوند در قرآن زندگی کلماتی ایشان را بسیار به رخ می کشد. شما سیر زندگی این بزرگواران را از آدم(ع) دنبال کنید. خداوند در ابتدا تمام اسماء را به ایشان تعلیم می دهد ولی بیشتر از هفت ساعت در بهشت دوام نمی آورد. سپس خداوند با القاء کلمات این ماجرا را برای ایشان جبران می کند. یعنی اولین معرفتی که در زمین و بعد از هبوط خداوند بر آدم(ع) جاری می کند، القاء کلمات است. همه به خوردن از درخت منهیه گیر می هند و از منظر خودشان به محاکمه و سرزنش یکی از بهترین رسولان الهی می پردازند ولی بیش از ششصد سال زندگی کلماتی آدم(ع) بعد از هبوط، برای هیچ کس جلب توجه نمی کند، زیرا مقوله کلمات در نظام فکریشان جایگاهی ندارد! بعد از آدم(ع)، به استناد آیه «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ»[1] کلمات به سمت نوح(ع) سبقت می گیرند و ثمره زندگی کلماتی ایشان، طوفان نوح(ع) است که باعث تحولات عظیمی در محدوده آسمان ها و زمین شد. سپس سیر کلمات به سمت ابراهیم(ع) کشیده می شود. ابراهیمی که در سیزده سالگی به ملکوت برده می شود و به یقین می رسد، از آن به بعد تا سن پیری سیر تربیت کلماتی ایشان و ابتلای این بزرگوار به کلمات ادامه پیدا می کند تا اینکه در اواخر عمر شریفشان، این تربیت ها به صورت تام جاری می شود و خداوند ایشان را به عنوان امام بر ناس معرفی می کنند: «وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا»[2] یعنی مسیر امام شدن، مسیر ابتلاء به کلمات است! ماجرا به موسی(ع) می رسد. خداوند ایشان را به عنوان «کلیم» معرفی می کند. اگر کلیم را به این معنا بگیریم که خداوند با او صحبت کرد، خب خداوند با تمام انبیاء(ع) صحبت کرد و خیلی هم صحبت کرد پس چرا فقط موسی(ع) کلیم شد؟ کلیم یعنی چشمۀ کلمات! موسی(ع) آنقدر تربیت شده است و آنقدر بالا برده شده که خودش چشمه ای برای جریان کلمات به سمت عمق شده است، به طوری که خداوند کتاب موسی(ع)، یعنی تمام صادره های ایشان را در دو واژه امامت و رحمت معرفی می کند، که هر دو جزء کلمات هستند. نوبت به اولوالعزم بعدی که می رسد، قبل از ولادتشان، به مادر بزرگوارشان حضرت مریم(س) بشارت داده می شود که: «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ»؛[3] یعنی اگر ابراهیم(ع) به کلمات مبتلا شد، اگر موسی(ع) چشمه کلمات شد، این بار خود یک کلمه می خواهد در قالب بشری که در دنیا اسمش عیسی(ع) است به عمق بیاید! و وقتی سید ما رسول الله(ص) پا به دنیا می گذارند، خداوند می فرماید: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلاً» و نیز در حدیث داریم که وقتی اهل بیت(ع) به دنیا می آمدند بر روی شانه راست یا بین دو کتف این بزرگواران همین آیه نوشته شده است! و نیز در آیات قرآن آمده است که: «کَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا»! یعنی عالی ترین مقوله در عالم هستی کلمۀالله است! نه اسم الله.[4] و نیز در قرآن آمده است که: «وَ يُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ»،[5] یعنی خداوند به وسیله کلماتش احقاق حق می کند! یعنی هر کس می خواهد سرباز جبهه حق باشد و احقاق حق کند که طبق احادیث اهل بیت(ع) یکی از بارزترین مصادیق احقاق حق، ظهور مولایمان امام زمان(عج) هست، باید کلماتی باشد یا به شجره کلمات متصل باشد! و نیز در قرآن آمده است که: «أَ لَمْ تَرَ کَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»،[6] خداوند نظام کلمات در عالم را نظامی شجره ای معرفی کرده است! آیا برای آقای حجامی و امثال ایشان دلیلی محکم تر نیاز است آورده شود تا باور کنند پرداختن به کلمات و نظام کلماتی قابل اعتناست و ما به عنوان یک شیعه بسیار نیاز داریم به این ماجرا بپردازیم؟! آیا این موضوعات مطروحه در مباحث نظام عالم و نظام بشر که گزیده ای بسیار خلاصه شده و ناقص از آن مطرح شد، قابل اعتنا نبود که آقای حجامی تنها به ذکر یک خاطره از آن بسنده کرده و حتی آن را هم نفهمیدند " در مورد روایت مطرح شده از امام حسین صلوات الله علیه باید گفت اهل بیت در سطح عقول افراد با ایشان صحبت می کردند به تاسی از رسول اگرم صل الله علیه و آله؛ شاید نیازی نبوده که به آن مخاطب توضیح می دادند ، برای بچه ی 5ساله همانطور که برای 18ساله تعریف می کنند ، تعریف نمی کنند !

امان از جهل خداوند میفرماید ابتلا میکند بکلمات اینکه ازش لزوما تکلم برداشت نمی شود. حالا گیرم چنین شود تکلم که صریحا بیان شده با حضرت موسی بوده اما ایشان امام نشدن بلکه معنایی از وحی را میرساند بعد حالابا استعمال این کلمه چه بابی از علم باز میشه؟ جز یک سری حرفهایی از احادیث و آیات متشابه(تاکید) که با چسب وهم به هم چسبیده که علمی رو ثابت نمیکنه. این کلماتی که ایشون به خاطر تشابه ظاهری مشترک معناعی گرفته با خیال خودش بافته که مثلا فضایل امام رو بیان کنه(که بگه منم آره)دارای ساحتها و مراتب مختلفی است که درکش برای افرادی چون او که داعی بنفس اند غیر ممکنه

اگر یه کم انصاف و البته یه جو علم قرآنی داشتی میدونستی که موسی ع هم امام قرار داده شد خوش باش در علم خودت

اما بنده از این بحث شما چند تا سوال دارم: اولا گفته های ایشان یا باید منبع دینی داشته باشد یا عقل ، اگر دین گفته بفرمایند اگر عقل گفته خب عقلای عالم هم باید قبول کنند نه فقط محدود به یک نفر!! دوما : این‌که آقای یعقوبی یا مریدانش می‌گویند: «تا اینکه این کلمات را که طبق احادیث اهل بیت(ع) تعدادشان چهارده تاست» کجاست؟ کدام حدیث؟ و اینکه گفته ‌اید محققین نتوانستند این گونه «ارتباط مقولات مطرح شده در آیات و احادیث ذیل آیات را متوجه شوند » آیا صرف ادعا نیست؟ یعنی آقای یعقوبی فهمیده؟ از کجا ؟ (اگه احتمال 1 درصد اشتباه برای ایشون هم بدیم باید نظریه مخالف اون رو هم دید چرا که عقوبت آن دردناک است) و ...

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.