محو کردن علوم بدستور سید باب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سید باب چون به دنبال کسب مقام بالا و ترفیع درجه بود، به تدریج کلاس های بابیت و ولایت و امامت را به آخر رسانیده و قدم به مرحله نبوت گذاشت، آنهم نبوتی که در حد اعلا و مرادف با الوهیت و ربوبیت است. و روی این دعوی، علوم گذشته و کتاب های سابقین و ادیان موجوده را نسخ کرده و تمام معارف و علوم و حقایق را در نوشته های خود دیده و کمترین اعتناء و توجهی به انبیای گذشته پیدا نکرد.
در کتاب مختصری از دستورات بیان نقل می کند:
واجب است هر کتابی که دویست و دو سال (مطابق می شود با عدد اسم علی محمد) از استعمال آن گذشت، مالک آن آنرا تجدید کند و آن کتاب را به نفسی عطا نماید، و یا در صورت تمیز نبودن در آب بشوید. [1]
جناب باب ارزشی برای کتاب مخصوصا کتاب خطی قائل نبوده است و از این لحاظ به جای این که توصیه به حفظ و نگهداری کتاب و نسخ خطیه نماید، حکم می کند که بعد از دویست و دو سال که از عمر نسخه ای گذشت آنرا به دیگری داده و اگر تمیز نشد با آب بشویند.
و به موجب این حکم تمام نسخ خطیه که از عمر آنها چهارصد سال و بیشتر گذشته و قهرا در اثر استعمال و طول مدت کثیف شده است ، می باید آنها را با آب شست.
جناب باب متوجه نشده است که کتاب و کتابخانه و مخصوصا نسخه های خطی عتیق یکی از بزرگترین آثار تمدن و ملیت یک ملت محسوب می شود.
و مهمتر و خرافی تر آنکه این حکم بی اساس و جاهلانه را روی دویست و دو سال یعنی مطابق شماره حروف اسم خود که به حساب ابجد دویست و دو می شود، قرار داده است.
و دیگر آنکه هیچ کتابی دویست و دو سال در ملک و تصرف شخصی باقی نمی ماند، تا بعد از انقضای آن مدت از ملک خود خارج کرده و به دیگری عطا کند، مگر اینکه در کتابخانه های عمومی باقی باشد.
و گذشته از اینها وقتی که دویست و دو سال از عمر و استعمال کتابی گذشت، چگونه میشود با عطا کردن آن به دیگری این طول مدت و کثرت استعمال جبران شود.
با این حال در این حکم شریف جای تشکر باقی است و ای کاش که به همین اندازه راضی می شدند، متاسفانه سید باب در این موضوع افراط کرده و حکم می فرماید که: کل کتب باید محو و نابود گردد، مگر آنچه در اثبات امر ایشان باشد.
میرزا گوید: و الحمد لله الذی اظهر النقطة و فصل منها علم ما کان و ما یکون ... الخ. [2]
حمد خدای را که سید باب را ظاهر کرد و علوم گذشته و آینده را از وجود او جلوه داد.
پس به اعتراف میرزا بهاء علم بر گذشته و آینده و علوم گذشته و آینده از سید باب ظاهر شده است، و در این صورت چگونه جرأت کرده است که برخلاف گفته های او سخن گفته و کتاب و آئین او را نسخ و لغو کند.
و عجیب تر از این جمله، نوشته شوقی افندی است که در مقام تعریف سید گوید: و حضرت باب اعظم چون در عالم رویا راس مطهر حضرت سید الشهداء را آغشته به دم مشاهده نمود و از خون گلوی آن حضرت نوشید دریافت که از جانب خداوند متعال حامل فیض الهی و مامور ابلاغ پیام آسمانی می باشد. [3]
و سید باب و شوقی افندی توجه پیدا نکرده اند که آشامیدن خون آنهم بعد از سر بریدن و کشته شدن در مقام انتقام جویی و تسلی خاطر و تسکین حرارت قلب و تشفی صورت می گیرد. و در حقیقت علامت خشنودی کامل و انبساط تام و شعف نهایی برای کشته شدن آن شخص است و احتمال قوی هست که این خواب واقعیت داشته باشد، زیرا سید باب با اعمال و دعاوی خود کاری کرد که لشکر یزید بن معاویه نکردند، اگر لشکر کوفه سیدالشهداء را شهید کردند سید باب هدف و آئین سید الشهداء را در مورد حمله و اهانت قرار داد، و در حقیقت خون گلوی مطهر سیدالشهداء را خورد.
پس به قرینه این خواب که سید باب از خون سر بریده شده حضرت سیدالشهداء خورده و به جای تطهیر و غسل و تکفین و دفن و تعطیر و گریه کردن و تاثر و طرفداری و خونبها گرفتن از خون آن مظلوم شهید نوشیده است باید مقصود از تفصیل علم ما کان و ما یکون نسخ و محو علوم باشد.
البته این معنی با مقصد سید باب و با روش و فکر او سازگار است، زیرا سید باب علوم گذشته و کتاب های موجوده را منسوخ کرد و بحث و مطالعه و تدریس را به نوشته های خود منحصر نمود و در حقیقت تمام علوم و حقایق را از بین برده و مردم را از زحمت مطالعه و درس و تحصیل راحت کرد.
این معنی مسلم و ظاهر است که سید باب بجز از بین بردن و محو کتاب و علوم چیزی نیاورده است، و اگر امتیازاتی در وجود او بوده است، بجز دعاوی و کلمات نامربوط و معانی و مطالب نادرست چیزی نیست و از این جهت راه مهمل بافی و دعاوی بزرگ بی برهان و نسخ حقایق و ادیان را برای آیندگان و مخصوصا میرزا بهاء باز کرده است. [4]
اینست معنای علم ما یکون و اینست آیین قرن نوزدهم. آن دین و آیینی که ادعای بهترین و مطابقت با روز و احتیاجات انسان های زمان خود دارد و خوب است بهائیان تاریخ دین خود و احکام سید باب و میرزا بهاء را بهتر و با تامل مطالعه کنند تا ببینند چیزی که رهبران بابیت و بهائیت برایشان به ارمغان آورده اند، رافع نیاز روز هست یا نه.
پی نوشت:
1- مختصری از دستورات بیان، صفحه 15
2- اشراقات، صفحه 57
3- قرن بدیع، صفحه 64
4- محاکمه و بررسی باب و بهاء جلد 3 صفحه 155 تا 158
دیدگاهها
مرتضی
1393/08/10 - 16:42
لینک ثابت
فکر می کنم قدری از بیان حقیقت
افزودن نظر جدید