جسارت مولوی به امام علی(ع) و دفاع از ابن ملجم!

  • 1395/05/23 - 22:11
مولوی در اشعار خود خلیفه دوم را معلم علوم و معارف معرفی کرده ولی در همین اشعار امام علی(علیه‌السلام) را تنها پهلوانی معرفی می‌کند که نیازمند راهنمایی بزرگان است و در جایی دیگر نیز از قاتل حضرت یعنی ابن‌ملجم که شقی‌ترین انسان‌ها است دفاع کرده و او را آلت حق می‌داند و معتقد است که حتی او را نباید ملامت کرد.
جسارت مولوی به امام علی(ع) و دفاع از ابن ملجم!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ علمایی از اهل سنت به برتری و فضیلت و دانش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بر خلفا اعتراف کرده اند. چنانچه نقل می‌کنند زمانی که خلیفه دوم بر روی منبر پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در پاسخ به اشکالی که یکی از زنان حاضر در مسجد به‌سخنان او کرده بود گفت: «تمامی مردمان از عمر داناترند، حتی زنان پرده‌نشین!»[1] هم‌چنین خلیفه دوم، بارها و بارها گفته است که: «اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد» که بسیاری از علماء بزرگ اهل سنت مانند تفتازانی[2] فخررازی[3] ابن ابی‌الحدید[4] زمخشری[5] به این مطلب اعتراف کرده‌اند. اما مولوی در اشعاری بدون نادیده گرفتن این فضیلت و برتری، خلفا را سایه خدا و معلم علوم و معارف معرفی می‌کند و می‌گوید:
پیغمبر علـی را کای علی
شیر حقی، پهلوان پر دلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندر آ در سایه نخل امید
اندر آ در سایه آن عاقلی
کش نداند بُرد از ره ناقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالی طواف
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق
چون گزیدی پیر نازکدل مباش
سست و ریزنده چو آب و گل مباش(6)

مولوی در همین اشعار، باب علم پیامبر (صلی الله علیه و اله)، امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) را تنها یک پهلوانی می‌داند که نعوذبالله در معرض نفاق! بوده، و محتاج راهنمایی و هدایت بزرگان و پیران می‌باشد! درحالی‌که بسیاری از علماء عامه از فضائل آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در کتب خود نقل کرده و معترف به علم و دانش آن حضرت بوده‌اند و خود صوفیه حضرت را سرچشمه عرفان می‌دانند و اکثر فرقه‌های صوفیه سلسله خود را به حضرت می‌رسانند اما مولوی که خود را عارف و قطبی می‌داند که طبق عقاید صوفیه صاحب علوم الهی است چطور می‌تواند این‌چنین به حضرت جسارت کرده و مقام و علم آن حضرت را نادیده بگیرد؟

درجایی دیگر نیز مولوی، ابن ملجم را که سر مبارک امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را شکافت و موجب شهادت مظلومانه آن حضرت شد را آلت حق می‌شمارد، و جنایت بزرگ او را غیرقابل طعن و ملامت می‌داند و این‌چنین از زبان امیر عالم وجود، خطاب به “ابن ملجم” می‌گوید:
من همی گویم بر او جف القلم
ز این قلم بس سرنگون گردد علم
لیک بیغم شو شفیع تو منم
خواجه روحم نه مملوک تنم[7]
وی همچنین از زبان امام علی (علیه‌السلام) خطاب به ابن ملجم می‌گوید:
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو
زانک این را من نمی‌دانم زتو
آلت حقی تو فاعل، دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق[8]
در حالی مولوی از ابن ملجم دفاع کرده و او را آلت‌حق می‌داند که پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله) او را شقی‌ترین مردم می‌داند و در پیشگویی خود از شهادت امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «گویا می‌بینم که تو در حال نماز برای پروردگارت هستی که اشقی‌الاولین‌ و‌الاخرین، رفیق کشنده ناقه ثمود، می‌آید و ضربتی بر سر تو می‌زند که محاسنت با خون سرت خضاب می‌گردد.»[9]

مولوی در ادامه دفاع خود از ابن ملجم می‌گوید:
یک سر مو از تو نتواند برید
چون قلم بر تو چنین خطی کشید!
مولوی معتقد است که در تقدیر ابن‌ملجم بوده است که او قاتل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است، پس گناهی ندارد و یک مو از سر وی نمی‌توان کند و نمی‌توان حتی او را به‌خاطر این‌ کار ملامت کرد. پس طبق عقیده مولوی قاتلین ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) مثل شمر ابن ذی‌الجوشن که سر مبارک امام حسین(علیه‌السلام) را از تن جدا کرد و خاندان او را به اسارت برد نیز گناهی ندارد و نمی‌توان آنها را ملامت کرد چون طبق عقیده مولوی آنها هم آلت‌حق هستند. در این صورت نباید در جامعه اسلامی قاتلی را سرزنش و قصاصی صورت پذیرد چون همه آنها آلت‌حق هستند.

پی‌نوشت:
[1]. ابن‌کثیر، اسماعیل، تفسير القرآن‌العظيم،  محقق محمدحسين شمس الدين، نشر دارالكتب‌العلمية، بيروت، 1419 ق، ج ۱ ص ۴۶۷، و الدررالمنتثره ص ۲۴۳، و ابن جوزی در سیره عمر ص ۱۲۹
[2]. تفتازانی، مسعودبن‌عمر، شرح مقاصد، ج 2 ، ص 294
[3]. فخر رازی، محمدبن‌عمر، التفسير الكبير، ج 21، ص 22
[4]. ابن‌ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق محمد ابراهیم ابوالفضل، نشر مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1304، ج 1، ص 18 و  ج 12 ، ص 179
[5]. زمخشری، محمودبن عمر، المفصل في صنعه الاعراب، محقق محمد نعسانی، ج 1 ، ص 432
[6]. محمد بلخی، مولانا جلال‌الدین، مثنوى، تصحيح: محمد استعلامى، نشر سخن، تهران، 1393، دفتر يكم، ابیات 2972
[7]. همان، ابیات 3866
[8]. همان، ص190
[9]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، انتشارات دار احیاء التراث العربی، لبنان، ج 42، ص 190، باب 126،ح 1
[10]. محمد بلخی، مولانا جلال‌الدین، مثنوى، تصحيح: محمد استعلامى، نشر سخن، تهران، 1393، دفتر يكم، ابیات 3866

تولیدی

دیدگاه‌ها

بله ابن ملجم به خاطر اینکه خود امیرالمؤمنین آگاهی داشت نسبت به شهادتش واین الهام از طرف خداوند بوده آلت حق بوده ولی در مورد اینکه در جامعه اسلامی قاتلین بیگناهن کاملا با این قضیه فرق میکنه

سلام برادر korani باید خدمت شما عرض کنم که حتی اگر حرف شما را بپذیریم آیا باز هم این باعث میشه که ابن ملجم مورد لعن و طعن واقع نشه و آیا واقعا باید مثل مولوی که ابن ملجم را بی گناه میداند ما هم ابن ملجم را بی گناه بدانیم؟ پس حتما نعوذبالله پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز اشتباه کرده است که قاتل حضرت را شقی ترین انسانها معرفی کرده است

علم داشتن به یک مساله ،باعث نمی شود شخص مجبور باشد آن عمل را انجام دهد. خدا مولوی و عمر و ابن ملجم و طرفدارانشون رو لعنت کنه

مولوی مرد خدا بوده اشعار زیبایی‌ در مورد امام‌ علی علیه السلام گفته و این صحبت شما سهون و یا عمداً بیشتر شبیه تحلیل های انگلیسی و بی بی سی برای نفاق افکنی میمونه ‌ وگرنه در زیبایی و پر مغزی اشعار مولانا شکی نیست

مردخدانمیادعمروامام علی روباهم مقایسه کنه وحتی امام علی روپایین ترهم بیاره یکم مطالعتونوبیشترکنین

شما شده تا حالا در مورد زندگی عمر اونم از همون منابعی که امام علی رو معرفی کرده بخونی؟!رو حرف دیگران فقط قضاوت می کنی؟ نه تو رو بخدادتا حالا تحقیق کردی اصلا حال دارشتی و داری بخونی،بخدا اگر بخونی اونم بدون تعصب نظرت عوض میشه

سلام برادر اگر شما دنبال حقیقت هستی پس نظرت در مورد همین سخنانی که در متن بالا از زبان و قلم بزرگان اهل سنت که جزو مفاخر اهل سنت هستند و درباره خلیفه دوم و امام علی علیه السلام بیان شده چیه؟ اگر شما واقعا آدم متعصبی نیستید، بیا و در مورد حضرت علی (علیه السلام) و خلیفه دوم تحقیق کن و آنها را بایکدیگر مقایسه کن. اگر هم میخواهی که مطئمن باشی، شما با مطالعه خود کتب بزرگان اهل سنت بین حضرت علی علیه السلام و خلیفه دوم مقایسه کن

بله خواندیم لکن تمام منابع که ازفضل خلفا گفتن حتی یک حدیث صحیح ندارن اما امیرالمومنین علی علیه السلام حتی درمنابع مخالفین فضائلش با روایات صحیحه آمده البته

کار شما از شیعه انگلیسی بدتر است چون نمی دانید چه کلاه گشادی سرتان رفته . چون همیشه سکوت کردید و هیج تحلیلی نکردید قطعا باید جوابگو باشید که چرا دفاع نکردید از ولایت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب صلوات الله علیها

سلام اولین تشبیه این تحلیل به انگلیسی ها و بی بی سی و منافق خواندن ایشان، بی حرمتی از طرف شما به نویسنده است که مجبور به حلالیت طلبیدن هستید. ثانیاً درحالی شما اشعار مولوی را پر مغز و ... میدانید که گویا شما اشعار دیگر مولوی رو مطالعه نکردید که چطور از الفاظ بسیار رکیک و زشت در اشعار خودش استفاده میکنه. ثالثاً درحالی شما از اشعار مولوی تمجید می کنید که اگرچه مولوی حضرت علی (علیه السلام) را پهلوان و شیر حق معرفی می‌کند ولی بلافاصله همان‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و می‌گوید به این‌ها اعتماد نکن. 4اینکه این اشعار مولوی به‌صراحت می‌رساند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیازمند راهنمایی و هدایت پیری عاقل است که باید مطیع اوامر او باشد و این چطور با مقام امامت و علم غیب و عصمت امام قابل جمع است؟ لطفا پاسخ دهید؟ ایرادات دیگر بماند

اگر مولوی سزاوار لعن باشه پس بد بحال چون تویی که کوچکترین درکی از مفهوم قضا و قدر الهی در شعر مولانا نداری .ابن ملجم الت حق بود چون مشیعت الهی بر این قرار گرفت سر اسدالله به ضربه شقی ترین خلق خدا شکافته بشه.... بهر حال عارف قشری نیست و غریق رحمت الله شده ... چیزی که تو حتی توی اینه هم توان دیدنش رو نداری پیر ما در خشت خام میبینه .... درود و رحمت حق به مراد ما مولانا جلاالدین عارف حق بین تا ابد مستدام باد

پاسخ به «مولانا افتخار...» عزیز من یک سؤال از شما دارم. اگر من به مادر شما دست درازی کنم. بعد ایشون رو به قتل برسونم. شما چه جسی بهتون دست میده؟ بعد در دادگاه بگم این قتل، مشیت الهی بوده و من هم آلت حق بودم. بعدش شما رو متهم کنم به قشری بودن و سطحی نگری. شما رو به ناموستون قسم حاضرید همین حرفهای خودتونو تحمل کنید؟ والله نه. چون میدونید این حرفهایی که میزنید مغلطه و حُقه بازی و دروغ و کلّاشی هست. شاید هم الان فهمیده باشید

سلام Korani اینکه شما میفرمایید ابن ملجم آلت حق بوده چون حضرت خودشان به شهادت شان آگاهی داشتند. این حرف شما به این معناست که اگر بر فرض، حضرت از شهادت خودشان اطلاع نداشتند و الهامی به ایشان نمی شد پس در این صورت ابن ملجم آلت حق نبوده است!!!

در ضمن مولوی یکی از مریدان واقعی امیرالمؤمنین بوده و خداوند به خاطر همین مسئله به مولوی کرامت داده... مولوی جز معدود کسانی بوده که جایگاه واقعی امیرالمؤمنین درک کرده ومیدونسته اگر این جایگاه رو فاش کنه حکم تکفیر به او میزنن و کسی حرف او را باور نمیکرد مثل بلایی که سر منصور حلاج اوردن

با عرض سلام باید بگم که اگر واقعا مولوی مرید واقعی امیرالمومنین(علیه السلام) بوده پس چرا شیعه دوازده امامی نشده است و مذهب عامه رو اختیار کرده است و این شعر نیز از سرودهای مولوی است: پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از نسل علی است لطفا برای رسیدن به نتیجه بهتر در این سایت از عقاید و مذهب مولوی بیشتر مطالعه کنید و این پست هم مطالعه کنیدhttp://www.adyannet.com/fa/news/19189

مولوی شاهد باز بود و از چاکرین ابن عربی ملعون

بله حرف شما درسته واقعا و اکثرا هنوز شناختی ب مقام حضرت مولانا ندارن ک بدون چه شخصی بوده و حتی نمیدونن ک حضرت علی انسان کامل بوده خالق اسمان و زمین بوده

سلام شما که از مقام و منزلت مولانا سخن می گویید بهتره برید کتب شاگردان و معاصران مولوی رو مطالعه کنید تا ببینید که مولوی چطور قید نماز را میزده و به رقص سماع مشغول میشده. اگر مطالعه کرده باشید حتما به این مطلب رسیدید که مولوی چطور قید شریعت و حرام و حلال الهی را میزند و به رقص با زنان در مجلس زنانه مشغول میشود. خالق دانستن حضرت علی (ع) هم سخن غلات است و کفر محض که با منابع شیعه از قرآن و سنت در تضاد است

سلام اگر مولوی شیعه واقعی بوده پس چطور حضرت علی ع را نیازمند هدایت و راهنمایی یک پیر میدانسته؟ نه تنها حضرت را نیازمند هدایت و راهنمایی آن پیر میداند بلکه باید مطیع پیر هم باشد که این مسئله با اعتقادات شیعه در تضاد است. سؤالی که اینجا به ذهن می‌رسد این است که این پیر عاقل، که همچون خضری برای حضرت موسی (علیه السلام) است چه کسی است؟ اگر مراد مولوی از پیر عاقل، خود حضرت رسول الله (صلی الله علیه و اله) است. در این صورت این نصیحت‌ها با آیه مباهله و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز مباهله فرمودند و حضرت علی (علیه السلام) را نفس خویش خواندند در تضاد است. علی‌الخصوص این‌که مولوی حضرت علی (علیه السلام) را شخصی معرفی کرده که نیازمند هدایت و راهنمایی است.

سلام، مولانا هیچ گاه نخواسته با این اشعار از ابن ملجم دفاع کند، بلکه خواسته حق بودن و زیبایی مقام امیرالمومنین علی (ع) را، آن هم در فضای شعر که خاصیت اغراق دارد بیان کند. با کمال احترام شما دچار سوء برداشت شدید.

تمام نظرات را خواندم ففط همین نظر قابل تامل است

عجیب است که چقدر برداشتهایتان سطحی است ! در شعر اول که مثال زدید دقیقا مولوی برای حضرت علی مقام حضرت عیسی را در برابر حضرت خضر ذکر کرده . این کجایش پائین آوردن مقام حضرت علی است ؟ با این اوصاف پس با محاسبه شما حضرت موسی هم که در قرآن داستانش آمده مشکل درک و دانستن داشته و معصوم نبوده ... همینطور در شعر دوم هم نه تنها ابن ملجم را بیگناه نگفته بلکه مقامش را تا سر حد یک شی بی اختیار پائین آورده است یعنی اگر مقام موجودات به ترتیب .. انسان و حیوان و اشیاء باشند در اینجا مقام ابن ملجم کالانعام بل هم ازل گفته شده یعنی شیء بی اختیار ... این کجایش طرفداری از ابن ملجم است ؟

با سلام خدمت برادر محترم به خدمت شما باید عرض کنم که لطف کنید یک بار دیگه و با دقت این پست و اشعارش رو مطالعه کنید چون ظاهرا شما متوجه نشدید که مولوی گفته: همچو موسی زیر حکم خضر رو پس مولوی مقام حضرت موسی را برای حضرت علی(علیه السلام) ذکر کرده و مقام حضرت خضر را برای خلیفه دوم و این برعکس حرف شماست که قائل هستید مولوی برای حضرت مقام والایی ذکر کرده است. در شعر دوم هم مولوی خطاب به ابن ملجم گفته نه تنها کسی نمی‌تواند به خاطر به شهادت رساندن امیرالمومنین علی(علیه السلام) یک تار مو از سر تو بکند: یک سر مو از تو نتواند برید چون قلم بر تو چنین خطی کشید! بلکه مولوی گفته از تو شفاعت هم خواهد شد: لیک بیغم شو شفیع تو منم خواجه روحم نه مملوک تنم

سلام. بنظرم شما هم دچار سو برداشت شدین.در اینجا منظور از موسی علی(ع) و منظور از خضر خود پیامبره.چون حکم و پیامبر اکرم قبل از وفات به علی (ع) دادند,که اگر باهات مخالفت کردند به خاطر مصلحت دین سکوت کن. و اینکه اگر مولا زنده میموند اون ملعون و میبخشید.

سلام این سخن شما نمی تونه درست باشه چون اولا مولوی داره از زبان پیامبر با حضرت علی صحبت می کنه و به حضرت میفرماید که ای علی تو نیازمند راهنمایی و هدایت هستی درصورتی که خود حضرت علی ع میفرماید من راه اسمانها رااز راههای زمین بهتر می شناسم. ثانیاً پیامبر در مباهله حضرت علی را نفس خویش یعنی عین مثل خود معرفی میکند پس حضرت نمی تواند نیازمند راهنمایی و هدایت باشد. ثالثاً آن پیر نمی تونه شخص پیامبر باشه چون در متن شعر پیامبر از شخص ثالثی صبحت می کنه و دلیل این ادعای بنده هم این هست که پیامبر در معرفی آن پیر از واژه "او" استفاده می کند پس نمی توانیم ادعا کنیم که منظور از موسی حضرعلی ع بوده و منظور از خضر خود پیامبر ص

با سلام خدمت آقا محمد اگر در شعر دقت کنید می‌بینید که مولوی از زبان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در حال نصحیت امیرالمومنین(علیه‌السلام) هستند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حال ارجاع حضرت علی(علیه‌السلام) به شخص دیگری هستند نه خودش چون در نصحیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از واژه(او) استفاده شده که اشاره به شخصی غیر از خودش است. حتی اگر سخن شما را هم بپذیریم که این نصحیت در مورد ساکت ماندن امام علی(علیه السلام) است باز هم نظر نویسنده تایید می‌شود چرا که در اشعار از واژه(ضل او) و (نعت او) استفاده شده که نشان می‌دهد حضرت علی(علیه‌السلام) باید ساکت بماند و زیر سایه کسی دیگر برود چرا که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در آن اتفاقات دیگر زنده نبودند و نصحیت برای بعد از مرگ خود می‌کنند. اما در مورد اینکه گفتید: اگر مولا زنده بودند آن ملعون را می‌بخشید، باید بگویم که اولا این حرف شما یعنی اینکه نعوذ بالله امام حسن(علیه‌السلام) اشتباه کردند و اگر خود امام علی(علیه السلام) بودند بجای قصاص ابن ملجم را می‌بخشید. دوم اینکه خود مولا امیرالمومنین(علیه‌السلام) دستور دادند که فقط یک ضربت بر او بزنید و امام حسن(علیه السلام) طبق دستور مولا عمل کردند. سوم اینکه ما معتقدیم که عمل هر یک از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) مورد رضایت خداوند متعال و تمامی ائمه اطهار(علیهم‌السلام) است و نمی‌توان گفت که اگر یکی دیگر از ائمه بود کار دیگری می‌کرد.

اولا : بسیار واضح است که مولی علی در جایگاه شخص خود نسبت به حق (در قصاص قاتل) خود اختیاری داشتند که متفاوت با شرایط امام حسن بعنوان ولی و وصی بوده است ثانیا: تصریح مولی به خطای واضح بودن برگزیدن دیگری بر علی (ع) (در این بیت: تو به تاریکی علی را دیده ای / زان سبب غیری بر او بگزیده ای) به وضوح معنی بیت زیر را نیز روشن می کند که: دست زن در دامن هر کو ولی است / خواه از نسل عمر، خواه از علی است که آشنایان با ادب قرآنی نظایر آن را در کلام وحی هم می شناسند: مثلا: انا او ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین : ما (مسلمانان) یا شما (بت پرستان) بر هدایت یا در گمراهی آشکاریم! ثالثا: مکرر در مکرر مولوی این واژه و مشتقات آن مانند مولی و غیره را برای حضرت علی (ع) به کار برده است از جمله: گفت هر کس را منم مولی و دوست / ابن عم من علی مولای اوست

سلام بر انسان پس بنظر شما چرا مولوی در این شعر حضرت علی ع را نیازمند هدایت و راهنمایی یک پیر میدونه؟ مگه امام معصوم و صاحب علم غیب نیست. اون پیر هم قطعا نمیتونه خود پیامبر باشه چون مولوی داره از زبان خود پیامبر به حضرت علی ع میگه که تو باید بری زیرسایه یک پیر دیگر و مولوی از زبان پیامبر در معرفی آن پیر از واژه "او" استفاده می کنه پس بنابراین آن پیر نمی تونه خود پیامبر ص باشه

این شعرکاملا درسته علی در زمانی که خود محمد زنده بود هم هیچ کاره بود ومحمدفقط درجنگهاازاو استفاده میکرد درکتاب جلیل طبری کلی راجع به عثمان عمروعلی مطلب هست که این شعرروتائیدم یکنه وفراموش نکنیم که محمدفقط پشت سریک نفرنمازخونداونم عثمان بود

اگرچه این شعر از سوی مولوی که متمایل به سنی گری است برای برتری دادن ابوبکر بر حضرت علی (علیه السلام) صادر شده و برای عقده گشایی بهتر است تا برتری دادن، ولی دروغ شما نیز از این عقده گشایی کم ندارد. حرف شما هم نشان از عقده درونی میده چراکه چشم خودتون رو بر روی تاریخی که حتی خود بزرگان و علمای اهل سنت نوشتند بستی. همین فتوحات که شما بهش اشاره کردید حضرت علی (علیه السلام) در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اون گره های زیادی از مسلمین باز کرد و افتخارات زیادی را برای اسلام به ارمغان آورد ولی شما لطف کن فقط یک مورد از منابع معتبر اهل سنت بیار که در اون به این اشاره شده باشه که خلیفه اول و دوم اهل سنت در جنگ ها یک نفر را کشته باشند. خلفای شما در آرزوی رسیدن به موفقیت ها و فضائل حضرت علی (علیه السلام) بودند مثال: مسلم نیشابوری در صحیح خود می‌نویسد: «رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز خيبر فرمودند: پرچم اسلام را در اختيار مردی قرار می‌دهم كه خدا و رسول را دوست می‌دارد و خداوند خيبر را به دست او فتح می‌كند. عمر بن خطاب گفت: آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستان خود، آهسته سخن گفتم و آرزو می‌كردم (كه ای كاش) رسول خدا (صلی‌اللّه‌عليه‌وآله) مرا پرچمدار اسلام معرفی كند. (ولی بر خلاف انتظار) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علی را به حضور طلبيد و پرچم اسلام را به دست ایشان سپرد.»[دار إحياء التراث العربی – بيروت، ج4، ص1871]

گویا نشنیدی که وقتی برای قرائت سوره مبارکه توبه، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خلیفه اول اهل سنت را به جانب مشرکین مکه فرستاد؛ اما در میانه راه، رسول خدا (صلی‌الله‎علیه‌وآله) او را از ادامه مسیر باز گرداندند و امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) این امر مهم را به سرانجام رساندند. احمد بن حنبل در توضیح این مطلب با اشاره به پیغام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای خلیفه اول اهل سنت به نقل از حضرت می‌نویسد: «اين آيات [سوره برائت] را جز من و يا كسی كه از من باشد، نبايد بر مردم مكه بخواند.» [احمد بن حنبل، مسند أحمد، دار الحديث – قاهره، چاپ اول، 1416 هـ، ج3، ص332] بله این نشون میده که حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام ) در نزد پیامبر در مقام و منزلتی بود که دیگران بر او رشک می بردند.

سلام خدمت شما ؛ با کمال احترام، اولین نفراتی که پشت سر حضرت محمد مصطفی (علیه‌السلام) نماز خواندند امام علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله) بودند. فراموش نکنیم که حضرت محمد (ص) بارها درمورد مولا علی (ع) گفتند که ایشون برادر من ، وصی و جانشین من هستند و برای من همچون هارون برای موسی. چه کسی جای پیامبر در رخت خوابشان خوابید و و از جون خودش برای محافظت از پیامبر گذشت؟ علی مرتضی بود! پیامبر ساعتهای طولانی مردم رو در مکانی به نام غدیر خم نگه‌داشتند سخنرانی طولانی کردند ، دست مولا علی رو بالا بردند و گفتند هرکس که من مولا و سرپرست او هستم این علی مولا و سرپرست اوست! چرا پیامبر چنین کاری می‌کنه؟ که بگه علی (ع) علیه السلام رو دوست داشته باشید؟ ساده تر نمی‌تونست بگه؟ پس مسئله مهمی بوده! و اگر مولانا واقعا چنین منظوری داشته باشه پس خدا بهش رحم کنه و ان‌شاءالله بخشیده بشه!

حضرت محمد (ص) فرمودند: من شهر علم هستم و علی (ع) درب آن است ، پس هرکس این علم را بخواهد باید از درب آن وارد شود ، اولین کاتب و حافظ قرآن مقدس امام علی (ع) بود ، همچنین اولین مردی که به پیامبر ایمان آورد و پیامبر رو یاری و همراهی کرد علی مرتضی بود.

سلام بنظرم مرحوم مولوی جبرگراست وتبعا نظرش هم مطاببقت بانگرشش دارد واین درنظر اختیار گرایان مردود است و....

با سلام خدمت برادر محترم بنده هم با نظر شما موافقم چراکه در سخنان مولوی بوی جبرگرایی کاملا به مشام می‌رسد. کما اینکه برخی از طریقت‌های صوفیه جبرگرا نیز بوده‌اند و جبرگرایی جزئی از انحرافات آنها به شمار می‌رود.

همه می دانیم رافضی معادل مرتد است ودر مذهب مولوی حکم آن قتل است. شعر مولوی : گر رافضی باشداز داد علی برگو ور زانکه بود سنی ازعدل عمربرگو

اولا: اصل تشیع که ترجیح مولی علی در خلافت بر غیر بود، و هست، به تصریح حتی در همان محیط غیر شیعی از مولوی در مثنوی موجود است: تو به تاریکی علی را دیده ای / زین سبب غیری بر او بگزیده ای (چنانچه در ادامه در اشعار باز هم می بینیم که علی (ع) را فراتر از خلافت هم می داند) ثانیا: اوج عرض ارادت او به مولی علی چنان است که شیفتگی تام و تمام او را می رساند بویژه از تعابیری که پس از ذکر داستان قتال با عمرو بن عبدود می آورد (اگر غزلهای موجود از او در عشق مولی را فرضا از او ندانیم) که گونه ای راز و نیاز دل با حضرت است از زبان کسی که به تعبیر خود او هر چه در همین ابیات هر چه پس از بدحالی پیشین دارد ، از خوش اقبالی بعد از این ارادت به ساحت مولی علی است: ای پس از سوء القضا، حسن الفضا (که ظاهرا ناشی از تاثیر شمس تبریز است): ای علی که جمله عقل و دیده ای! شمه ای واگو از آن چه دیده ای تیغ ظلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد بازگو دانم که این اسرار هوست زان که بی شمشیر کشتن کار اوست بازگو ای باز عرش خوش شکار! تا چه دیدی این زمان از کردگار چشم تو ادراک غیب آموخته چشم های حاضران بردوخته راز بگشا ای علی مرتضی! ای پس از سوء القضا حسن القضا! یا تو واگو آنچه عقلت یافته است یا بگویم آنچه بر من تافته است ( قابل تامل) از تو بر من تافت پنهان چون کنی (از توست هر چه دارم) بی زمان چون ماه پرتو می زنی ماه بی گفتن چو باشد رهنما چون بگوید شد ضیا اندر ضیا باز گو ای باز پر افروخته با شه و با ساعدش آموخته باز گوی باز عنقاگیر شاه ای سپاه اشکن به خودنی با سپاه امت و حدی یکی و صدهزار بازگو ای بنده بازت را شکار در محل قهر، این رحمت زچیست؟ اژدها را دست دادن راه کیست؟ و سپس او را مبرا از تلاش برای ریاست و البته شایسته آن می شمرد: آن که تن را بدین سان پی کند حرص و میری و خلافت کی کند؟ زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم تا امیران را نماید راه و حکم تا امیری را دهد جانی دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر. ثالثا: در ماجرای شهادت او بدست ابن ملجم هم مولوی نظرش به طرح کرامت علوی است و از بیان خود مولی شیوه بزرگوارانه او با قاتل را تصویر می کند که توصیه ها، وصایا و سفارشهای مولی علی درباره قاتلشان در تعابیر شیعی هم این تعابیر حاکی از رأفت و حتی امکان گذشت شخص ایشان در صورت زنده ماندن را می رساند (که البته حداقل بعلت تفاوت حالت حیات و ممات ایشان، قیاس آن با عمل حضرت مجتبی (ع) موردی ندارد و بعلاوه مولی علی در مورد حق مستقل شخص خود و امام مجتبی در مورد حق منتقل شده بعنوان وصی در باره اجحاف به دیگری (پدرشان) و با شرایط متفاوت از این حیث تصمیم می گرفتند والسلام

با سلام اگر چه مولوی اشعار زیادی در مدح مولا علی علیه السلام داشتند ولی از آنطرف اشعاری هم در مدح خلفا داشتن. اما آنچه از اشعار و سیره و روش زندگی خود و استادش شمس تبریزی می توان برداشت کرد، این است که حداقل بگوییم مولوی شیعه اثنی عشریه نبوده است و اگر بخواهیم او را سنی مذهب ندانیم باید او را همانند مذهب استادش شمس تبریزی اسماعیلی بدانیم. پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است. لطفا برای رسیدن به نتیجه بهتر در این سایت از عقاید و مذهب مولوی بیشتر مطالعه کنید و این پست هم مطالعه کنید http://www.adyannet.com/fa/news/19189

با سلام اینکه شما مذهب مولوی را مطابق مذهب استادش بدانید، بعید نیست به شرط اینکه مدارکی در مورد مذهب استادش ارائه دهید مولوی که وجوه زندگی اش بسیار آشکارتر از استادش است، چطور مذهبش را باید از زندگی و مذهب بسیار پرابهام تر شمس استخراج کرد ؟ به قول اهل فضل: معرِّف باید اعرف از معرّف باشد (شناساینده از شناخته شونده ، شناخته شده تر باشد) و مذهب شمس اعرف (معلوم تر) از مذهب مولانا نیست دوم: جالب است که دوستان طوری در این موارد بحث می کنند که گویا اصلا اسمی از تقیه هم بگوششان نخورده و آن را شعار شیعه نمی شناستد یا در بهترین حالت طوری آن را تعریف می کنند که از مفهوم خود تهی می شود مثلا شخصی می گوید این مورد چون خیلی در تشیع مهم است، دیگر چه جای تقیه ؟؟؟ !!! گویی غرض از تقیه را برعکس متوجه شده اند (که نامعلوم ماندن مذهب (تشیع) شخص بوده است) سوم: مفصلا می توان نشان داد که نه شمس و مولوی که بحمدالله قرائن ارادتشان به مولی علی و اهل بیت تا حدی بوده که تشیعشان امروز بسادگی قابل انکار نیست، نمی توانند اسماعیلی باشند. اسماعیلیه (البته گروهی که قائل به غیبت اسماعیل بن جعفر صادق نشدند)، اتفاقا امامت ائمه خود را موروثی و متعلق به نسل حضرت زهرا (س) می دانند و بیتی که از مولانا بدان استناد کرده اید، این معنا را نمی رساند چهارم: نه در دعوت شمس و نه مشخصا در دعوت مولانا خبری از دعوت به امام وقت اسماعیلیه ثبت نشده است لذا چطور می توان این دو را شیعه امامان وقت اسماعیلیه شمرد ؟! پنجم: نه در سخنان شمس و نه مولانا حتی به تلویح به اسماعیل ، اسماعیلیه و آرای «خاص» آنها هیچ دلالتی وجود ندارد پس چطور می توان آنها را از اسماعیلیه قائل به غیبت امامشان شمرد ؟! (و مشخص است که نمی توان صرف تکیه به باطن را مدنظر قرار داد چرا که عموم اهل تصوف و عرفان باطن گرا بوده اند) ششم: بسیاری از آراء و معارف و احادیث علوی در جای جای آثار مولوی بویژه مثنوی عینا نقل شده است که با ردّ فرض اسماعیلی بودن او باید محمل دیگری برای این همه اصرار در نقل معارفی چون حدیث غدیر، روایت «فاطمة بضعة منی ... » تصریح به ترجیح علی(ع) بر سایر اصحاب و ... اندیشید، امیدوارم این بار دوستان به شیعه زیدی بودن مولانا متوسل نشوند !

سلام در مورد مذهب شمس تبریزی میتوانید به کتاب طوفان شمس عطاالله تدین و کتاب تاریخ و عقاید اسماعیلیه از دکتر دفتری و کتاب دمساز دود کیش از خانم دکتر شیرین بیانی مراجعه کنید. اما در مورد این‌که شاید مولوی تقیه کرده باشد و اسم شمس را به جای امام زمان(عج) در شعرش آورده باشد نیز بعید به نظر می‌رسد چون مولوی در اشعارش هم امام علی(علیه السلام) را مدح کرده و هم در اشعاری دیگر حضرت را مذمت و حتی نصحیت کرده است در حالی که مدح امام علی(علیه السلام) خلاف تقیه است و دیگر اینکه اگر مولوی قصد تقیه را داشته است، حداقل نباید در اشعارش به ساحت مقدس ائمه اطهار(علیهم السلام) جسارت میکرد و در مقابل مدح خلفا و مدح دشمنان ائمه اطهار(علیهم السلام) مثل معاویه میکرد که این نیز خود خلاف تقیه است. اما در مورد اینکه شما قائلید به اینکه تشیع شمس تبریزی قابل انکار نیست باید بگویم که بهتر است برای شناخت شمس و مولوی به زندگی نامه و سخنانشان مراجعه کنید نه فقط به اشعارشان. چون سخنانشان و رفتار عملی زندگی شان برخاسته از اعتقاداتشان است. آنجاست که می بینید کسی مثل شمس تبریزی چطور به مذهب بلکه دین خود پشت می کند. یکی از موارد آن توهین به ائمه اطهار ع و ابراز بی نیازی به ائمه اطهار ع و قرآن است. به عنوان مثال شمس تبريزى مقام معرفت و خوف و خشيت برترين بانوی دوعالم، حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله علیها) را خوار و پست شمرده وصراحتا به آن حضرت اهانت نموده و می‌گوید: «فاطمه(رضي اللّه‏ عنها) عارفه نبود، زاهده بود. پيوسته از پيغمبر حكايت دوزخ پرسيدى.[نقدى بر مثنوی، مصلایی] اما در حالی شمس تبریزی معتقد به عدم معرفت حضرت زهرا(سلام الله علیها) است و معتقد است که عبادت حضرت از سر عظمت و محبت خداوند نیست بلکه از ترس عذاب جهنم است، که عرفان و مقام بلند و رفیع حضرت، نزد هیچ‌کس از عامه و خاصه پوشیده نیست. در جایی دیگر نیز شمس تبريزى خبر از بی‌نیازیش به حضرت رسول‌اکرم(صلی‌الله علیه و آله) می‌دهد و می‌گوید: «با محمد جز با اخوت نمی‌زيم! بر طريق اخوت مى‌‏باشم! زيرا فوق او كسی است، آخر خدای كه از ميان نرفت، وقتی باشد كه ذكر بزرگى‏‌شان كنم، آن‏ها را به بزرگی ياد كنم لكن از روي حرمت باشد و تعظيم، نه از روی حاجت!![2] در حالی شمس تبریزی ابراز بی‌نیازی به‌وجود مبارک حضرت محمد(صلی‌الله علیه و آله) و حضرات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌کند که بنا بر روایات کثیری وجود ما وابسته به وجود خاندان محمدوآل محمد (صلوات‌الله و سلامه علیهم) است و بقاء آسمان‌ها و زمین وابسطه به وجود آن بزرگواران است. اما شمس تبریزی پا را از این‌هم فراتر گذاشته و به‌قرآن و ساحت نبی مکرم اسلام(صلی‌الله علیه و آله) توهین می‌کند و قائل است که خواندن قرآن باعث تاریکی درون او می‌شود و رساله مخلوقات غیر خودش تاریک کننده است حال چه رساله حضرت محمد(صلی‌الله علیه و آله) باشد چه غیر محمد(صلی‌الله علیه و آله) و می‌گوید: «مرا رساله ی محمدرسول الله سود ندارد! مرا رساله‌ی خود باید! اگر هزار رساله‌ی غیر بخوانم تاریک‌تر شوم! خداست که خداست، هر که مخلوق بود خدا نبود، نه محمد نه غیر محمد[ مقالات شمس،ص270] این هم یک مورد دیگر که شمس تبریزی احساس برتری خود را بر ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) نشان داده و خود را در جایگاه انبیاء و اوصیاء(علیهم السلام) قرار داده و با فریاد بر سر علمای عصر خود می‌گوید: « تاکی بر زین بی‌اسب سوار گشته و در میدان مردان می‌تازید و تا کی به‌عصای دیگران به پا می‌روید؟ این سخنان که می‌گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود به‌مسند مردمی نشسته بودند و از خود معانی می‌گفتند و چون مردان این عهد شمایید، اسرار و سخنان شما کو؟ بعضی کاتب وحی بودند و برخی محل وحی، اکنون جهد کن که هر دو باشی هم محل وحی و هم کاتب وحی خود باشی.[مناقب العارفین، ص 143] اینها بخش کوچکی از سخنان و عقاید شمس تبریزی است که نشان دهنده اعتقاد او به دین و مذهبش است. پس بی دلیل و بدون مطالعه ادعای تشیع این افراد رو نکنید.

با سلام. خوشبختانه در مطالب منقول شما مطلب نشنیده و نخوانده ای وجود نداشت ( مخصوصا مطالب منقول از مقالات شمس تبریزی) و حتا پاسخ یرخی قبلا داده شده و پاسخ برخی روشن است مثلا : اولا: اینکه از پیامبر بالاتر هست یعنی خدا . خب این واضح است البته با منطق قرآن و نه روایات مخدوش که به برخی هم اشاره کردید . آیات قرآن در این باره چنان وضوحی دارد که نقلش امروز کفر است و این توهین حقیقی به قرآن است (نه خواندن رساله درون خود) که کار بجایی رسیده که نتوان گفت: خدا در قرآن به پیامبر گفته : « اگر شرک بورزی عمل تو را نابود می کنم و قطعا از زیانکاران خواهی بود !» (مقایسه شود با آنچه به اسم روایت نقل کرده اید). ثانیا: اینکه شما تصور خطای انسان نبودن ائمه را عملا القاء می کنید خطاست وگرنه به قول آیت الله خمینی گریه های امام علی و سایر ائمه از خوف واقعی بوده و امامی که می گوید مغبون است کسی که دو روزش یکسان باشد، خود دو روزش یکسان نبوده . نه جناب ! کلام قرآن به پیامبر که « خدا تو را راه نیافته، یافت پس هدایت کرد» ، و امثال آن، توهین به پیامبر و امثال او نیست. ثالثا: اگر اتفاقا مدح امام علی خلاف تقیه نیست (برعکس بیان شما) مدح به همین شیوه مولوی و در کنار آن مدحهایی که حمل بر تشیع نشود (کما اینکه شما حمل نکردید) و البته آنها را پایین تر شمردن از حضرت علی (که مولوی عمل کرده است) . رابعا : خیلی عجیب است که برداشت کرده اید که از نظر من منظور او از شمس، امام زمان بوده ! من درباره تشیع مولوی و اینکه این تشیع از نوع اسماعیلی و زیدی نبوده صحبت کردم و اصل تشیع را ولایت مولا علی دانستم و نظری به تشیع فقهی و حتی کلامی (در مقابل ولایت عرفانی علوی) نداشتم. اگر استنادهای شما به کلام موجود چند روز پیش من اینطور است، بیچاره شمس و بیچاره مولوی ! رابعا: جمله آخر منقول شما از شمس که در رد تقلید و دنبال کردن آنچه بدان علم نداریم و ... است ، از آیات قرآن به روشنی قابل درک است (از جمله آیه 170 بقره، در رد و نکوهش تقلید ناآگاهانه از پدران و پیشینیان و آیه 36 سوره اسراء در رد دنبال کردن آنچه انسان بدان آگاهی ندارد) خامسا: با همین جملات مفهوم کلام شمس درباره قرآن و حضرت محمد روشن می شود : خود باید آنچه او دریافته دریابی و خدای او خدای تو هم هست و به قول حافظ : فیض روح القدس ار باز مدد فرماید / دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد ( تصریح شمس به بزرگداشت و تعظیم پیامبر را خودتان ذکر کرده اید ) ، البته توضیح این را که مرا رساله محمد سود ندارد ، خودش گفته : مرا رساله خود باید ( البته اگر بخاطر بیاورید در همان قرآن آمده : سنریهم آیاتنا ... فی انفسهم : (ای پیامبر ! نشانه هایمان را در درون آنها به آنها نشان می دهیم) سادسا: بخاطر داشته باشید که مقالات دست نوشته های مستمعان از سخنان شمس بوده و شمس در این کلمات مقطوع و قطعات بجامانده به ما و شما همان چیزی را می گوید که خود حضرت محمد می گفت : «من جز بشری نیستم که به من نشان داده می شود که خدای شما یگانه است » ( «و نمی دانم که با من و با شما چه طور رفتار می شود» (از سوی خدا)) . امیدوارم این آیات را توهین پیامبر یا خدا به پیامبر تلقی نفرموده باشید ! والسلام

سلام اگر نتوانیم مذهب مولوی و شمس رو مشخص کنیم حداقل هستند کسانی که معتقدند که امام مورد نظر مولوی و فقه او شمس تبریزی است. چنانچه مرحوم میرزای قمی درباره این شعر مولوی که پس به هر دوری ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است میگوید: « مولوی در این شعر است که اعتراف می‌کند شمس تبریزی همان امام هادی و مهدی است که هم نهان و غایب، هم نشسته رو به روی شما» [مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش سبحانی، نشر روزنه، تهران، 1378، ج 2، ص 816- 819] در واقع مولوی با برتر نشان دادن مقام شمس از انبیاء در پی این بوده است که پذیرش مهدویت شمس را برای مریدان خود آسان‌تر کند و در این کار خود نیز موفق بوده است چون فرقه صوفی مولویه منتظر ظهور شمس هستند و معتقدند که شمس تبریزی یک روزی بر می‌گردد و جهان را پر از عدل و داد می‌کند[گل پناری، مولانا جلال‌الدین، ص 47]

سلام این ادعای شماست ولی اشعار بسیار زیاد دیگر هم مولوی داره که در ان اشعار مولوی ابوبکر و عمر را بر حضرت علی ع برتری داده. در همین اشعار هم همینطور هست. چون اولا مولوی در این اشعار، باب علم پیامبر، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) را تنها یک پهلوانی می‌داند که نعوذبالله نیاز به هدایت و راهنمایی دارد. ثانیا بلافاصله بعد از این میکه :"لیک بر شیری مکن هم اعتمید" یعنی مبادا دچار غرور بشی یا منظورش این هست که میگه فکر نکنی خبری هست نه ای علی دلت به اینها خوش نباشه. ثالثا باید مطیع و فرمانبردار آن پیر هم باشی!!! کاملاً مشخص است که مولوی دارد از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) شخصی دیگر را به‌عنوان پیر عاقل معرفی می‌کند و مقصود از پیر عاقل خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیست. زیرا در این شعر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خطاب به حضرت علی (علیه السلام) می‌گوید: ظل او اندر زمین چون کوه قاف روح او سیمرغ بس عالی طواف گر بگویم تا قیامت نعت او پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اینجا برای معرفی پیر عاقل از واژه "او" استفاده می‌کند و به‌صراحت شخصی دیگر را به‌عنوان پیر عاقل معرفی می‌کند. بنابراین نمی‌توان گفت که منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) از پیر عاقل خودش باشد. درنتیجه با توجه به قرائن و شواهد به نظر می‌رسد که منظور مولوی از پیر عاقلی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) وصف او را می‌گوید درواقع ابوبکر باشد.

سایت محترم با سپاس بسیار ، با توجه به اینکه در شیوه درج پیام، اشعار مولوی بدون فاصله و خوانش آن مشکل است، خواهشمندم محبت فرموده، متن زیر را که اشعار را با / جداسازی کرده ام، جایگزین متن قبلی بفرمایید اولا: اصل تشیع که ترجیح مولی علی در خلافت بر غیر بود، و هست، به تصریح حتی در همان محیط غیر شیعی از مولوی در مثنوی موجود است: تو به تاریکی علی را دیده ای / زین سبب غیری بر او بگزیده ای (چنانچه در ادامه در اشعار باز هم می بینیم که علی (ع) را فراتر از خلافت هم می داند) ثانیا: اوج عرض ارادت او به مولی علی چنان است که شیفتگی تام و تمام او را می رساند بویژه از تعابیری که پس از ذکر داستان قتال با عمرو بن عبدود می آورد (اگر غزلهای موجود از او در عشق مولی را فرضا از او ندانیم) که گونه ای راز و نیاز دل با حضرت است از زبان کسی که به تعبیر خود او هر چه در همین ابیات هر چه پس از بدحالی پیشین دارد ، از خوش اقبالی بعد از این ارادت به ساحت مولی علی است: ای پس از سوء القضا، حسن الفضا (که ظاهرا ناشی از تاثیر شمس تبریز است): ای علی که جمله عقل و دیده ای!/ شمه ای واگو از آن چه دیده ای// تیغ ظلمت جان ما را چاک کرد / آب علمت خاک ما را پاک کرد // بازگو دانم که این اسرار هوست / زان که بی شمشیر کشتن کار اوست // بازگو ای باز عرش خوش شکار! / تا چه دیدی این زمان از کردگار // چشم تو ادراک غیب آموخته / چشم های حاضران بردوخته // راز بگشا ای علی مرتضی! / ای پس از سوء القضا حسن القضا! // یا تو واگو آنچه عقلت یافته است / یا بگویم آنچه بر من تافته است ( قابل تامل) // از تو بر من تافت پنهان چون کنی (از توست هر چه دارم) / بی زمان چون ماه پرتو می زنی // ماه بی گفتن چو باشد رهنما / چون بگوید شد ضیا اندر ضیا // باز گو ای باز پر افروخته / با شه و با ساعدش آموخته // باز گو ای باز عنقاگیر شاه / ای سپاه اشکن به خود، نی با سپاه // امت و حدی یکی و صدهزار / بازگو ای بنده بازت را شکار //در محل قهر، این رحمت زچیست؟ اژدها را دست دادن راه کیست؟ // و سپس او را مبرا از تلاش برای ریاست و البته شایسته آن می شمرد: آن که تن را بدین سان پی کند / حرص و میری و خلافت کی کند؟ // زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم / تا امیران را نماید راه و حکم // تا امیری را دهد جانی دگر / تا دهد نخل خلافت را ثمر ثالثا: در ماجرای شهادت او بدست ابن ملجم هم مولوی نظرش به طرح کرامت علوی است و از بیان خود مولی شیوه بزرگوارانه او با قاتل را تصویر می کند که توصیه ها، وصایا و سفارشهای مولی علی درباره قاتلشان در تعابیر شیعی هم این تعابیر حاکی از رأفت و حتی امکان گذشت شخص ایشان در صورت زنده ماندن را می رساند (که البته حداقل بعلت تفاوت حالت حیات و ممات ایشان، قیاس آن با عمل حضرت مجتبی (ع) موردی ندارد و بعلاوه مولی علی در مورد حق مستقل شخص خود و امام مجتبی در مورد حق منتقل شده بعنوان وصی در باره اجحاف به دیگری (پدرشان) و با شرایط متفاوت از این حیث تصمیم می گرفتند والسلام

دوست عزیزی که نوشتی مولانا غلط کرده که گفته حضرت علی باید به حرف پیران گوش دهد فقط به من بگو جنگ خندق و حضرت علی خودش ایدشو داد یا به حرف یه پیر گوش کرد جالب تر اینه همین کسی که میگید توهین کرده انقدر عاشق علی بود که گفت این کفر نباشد سخن کفر نه اینست تا هست علی باشد و تا بود علی بود به لطف خداوند مولانا جایگاه والایی در جهان داره و با این مطالب کوچک نمیشه یا حق

سلام بر آقا آرمان اول اینکه قیاس شما ربطی به این بحث ندارد و به قول معروف قیاس مع الفارق است. ثانیا اتفاقا بنده معتقدم که مولوی با این اشعار قصد کوچک کردن حضرت را دارد. چراکه حضرت را نیازمند راهنمایی و هدایت معرفی می کند. همچنین حضرت باید مطیع و فرمانبر ان پیر باشد. تمام این موارد با عصمت و مقام امامت حضرت در تضاد است و اگر شما بگویید که منظور از پیر شخص پیامبر اکرم ص است درست نیست چون اگر منظور مولوی از پیر عاقل، حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد، نمی‌بایست از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حضرت علی (علیه السلام) را خطاب قرار می‌داد. زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اینجا در خطاب به حضرت (علیه السلام) می‌فرماید" اندر آ در سایه آن عاقلی" امر می‌کند که باید بروی زیر سایه یک انسان عاقل. یعنی اینکه ممکن است که حضرت، کار اشتباهی انجام دهد لذا باید تحت نظر یک پیر عاقل کارهایش را انجام دهد. درحالی‌که این مسئله با عصمت حضرت در تضاد است. همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اینجا برای معرفی پیر عاقل از واژه "او" استفاده می‌کند و به‌صراحت شخصی دیگر را به‌عنوان پیر عاقل معرفی می‌کند. بنابراین نمی‌توان گفت که منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) از پیر عاقل خودش باشد.

خیلی پر واضحه که در آن خفقان حکومتی آن زمان؛علی که علی بود سکوت کرد مولانا که جای خود داره.آنچه که حائز اهمیت هست این است که مولانا به وضوح گفته دیگ:آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی آن یار که او نقش نبی بود، علی بود خب دیگه این جمله رو داره خطاب به متعصبین زنان خودش میگه.حالا اگه یه جاهایی هم اون طرفی هم شعر گفته به خاطر اقتضای زمانه او بوده. معرفت در گرانیست به هر کس ندهند پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند یا حق

درود بر همه اول در نوشتن و خواندن عادل باشید و باتقوا ثانیا در گفتار نوشتار و در دل طبق حکم قران ایه 108 سوره انعام بی احترامی به بت که بی جان ولی چون مقدسات ممنون حال چه رسد به حضرات خلفا پس یا ایهاالذین امنو امنو ثالثا مولانا ابن ملجم را تائید تمجید نکرده بلکه دید و کرامت و بی نفسی نفس مطمئن حضرت مولانا علی فرمودند رابعا نصیحت پیر و پیغمبر بر وصی خویش علی درسی برای ماست بر عدم زور باوری و تفکر محوری لعلکم تفکرون

حیف بودجه و زمانی که صرف این اراجیف می شود. از ذهن زنگ زده آخوندا انتظار نمی رود که مقام شمس و مولانا را با این کج فهمی ها و سطحی نگریستن ها درک کنند. این همه اشعاری که مولانا در مدح حضرت علی و سید الشهدا گفته را نمی بینید. از آن طرف سنی ها هم همین اراجیف را میگن که مولانا شیعه بوده در حالیکه خود مولانا می گوید ملت عشق از همه دین ها جداست / عاشقان را ملت و مذهب خداست

مطالب را خوانیدم تشکر

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.