شاهنامه: خون باید ریخت!
باستانگرایان آریایی، اغلب نگاهی رمانتیک به تاریخ دارد. آن هم بر مبنای احساسات خام، نابخردانه و غیر تاریخی. لیکن حقیقت این است که طبق شاهنامه، شاهان و پهلوانان ایران باستان، ریختن خون از سر انتقامجویی را وظیفهای الهی میشمردند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ باستانگرایان آریایی، اغلب نگاهی رمانتیک به تاریخ دارند. آن هم بر مبنای احساسات خام، نابخردانه و غیر تاریخی. مثلاً تصوری در ذهن خود دارند که شاهان ایران باستان، افرادی مهربان بودند، ظلم نمیکردند. دیگران در حق ایرانیان جنایت کردند ولی پادشاهان ایرانی، با گل و گلاب و آب و آینه و شمعدان به سراغ بقیه میرفتند. ملتهای دیگر را میبوسیدند و سرزمین آنان را تصرف میکردند!
اما حقیقت چیزی دیگر است. شاهنامه کتابی است حاوی حقایق. "شاید" شاهنامه، واقعیتهای تاریخی را بیان نکند، اما یقیناً حقایق تاریخی را بیان میکند! واقعیت یعنی آن چه که رخ داده، آنچه که واقع شده. اما حقیقت یعنی آنچه که حق است، حتی اگر واقع نشده باشد. شاهنامه اگر کتابی تاریخی نباشد، بلکه کتابی اساطیری باشد، باز هم میدانیم که اسطوره بیانگر حقایق و هنجارهای تاریخی یک ملت اند. مثلاً وقتی حکیم ابوالقاسم فردوسی میگوید که فلان پادشاه ایران باستان، در حمله به فلان سرزمین، هزاران نفر را قتل عام و خانههایشان را به آتش کشید و سپس با گردنِ افراشته به رفتارش افتخار میکرد که بله من چنین بلایی بر سر مردم فلان سرزمین آوردم، این یک حقیقت است. ممکن است فلان پادشاه اصلا وجود خارجی هم نداشته باشد، اما این سخن فردوسی نشان میدهد کشتنِ مردم غیر نظامی و خراب کردن خانههایشان به دست پادشاهان، در ایران باستان یک هنجار بوده است. کردار نیک بوده است.
از جمله این موارد، یکی این است که حکیم ابوالقاسم فردوسی میگوید پادشاهان و پهلوانان ایران باستان، قلبهایی پر از کینه و سرهایی پر از خشم و نفرت داشتند. عاشق خون ریختن بودند و حتی این را وظیفهای الهی میشمردند.
پیران (فرمانده لشکر توران) برای گودرز (پهلوان ایرانی) پیامِ صلح فرستاد و از او خواست که به جای جنگ، آشتی کنیم. اما گودرز به او پاسخ داد که اگر من از جنگ و ریختن خونها دست بردارم، فردای قیامت، در محضر خداوند چگونه پاسخ بدهم؟ باید انتقام خونِ سیاوش و پسرانم را بگیرم تا پس از مرگ، در دادگاه خداوندی، سربلند باشم.
بِهِنگام پرسش ز من كردگار
بپرسد ازين گردش روزگار
كه سالارى و گنج و مردانگى
تُرا دادم و زور و فرزانگى
بكين سياوش كمر بر ميان
نبستى چرا پيش ايرانيان
بِهَفتاد خون گرامى پسر
بپرسد ز من داور دادگر
ز پاسخ بپيش جهان آفرين
چه گويم چرا بازگشتم ز كين [1]
پینوشت:
[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 502.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، ص 136-137.
دیدگاهها
حسین
1401/02/28 - 15:06
لینک ثابت
اگه بگم دچار سوءتفاهم شدید
saman
1401/02/29 - 10:27
لینک ثابت
سلام. چه سوء تفاهمی؟ خود شما،
حسین
1401/02/29 - 11:38
لینک ثابت
یعنی نباید انتقام خون سیاوش
saman
1401/02/29 - 14:24
لینک ثابت
چرا خودتان را به آن راه
حسین
1401/02/29 - 11:51
لینک ثابت
جنگ های ایران و توران همش بر
saman
1401/02/29 - 15:45
لینک ثابت
خوب الآن سرخه چه گناهی کرده
ناشناس
1401/02/29 - 21:07
لینک ثابت
این دوست موقع کشته شدن سیاوش
saman
1401/02/29 - 21:30
لینک ثابت
در این لینک پاسخ داده شد:
افزودن نظر جدید