خشونت در شاهنامه
حکیم ابوالقاسم فردوسی میگوید پادشاهان و پهلوانان ایران باستان، قلبهایی پر از کینه و سرهایی پر از خشم و نفرت داشتند. عاشق خون ریختن بودند و حتی این را وظیفهای الهی میشمردند. گودرز به فرمانده ارتش تورات گفت: اگر من از جنگ و ریختن خونها دست بردارم، فردای قیامت، در محضر خداوند چگونه پاسخ بدهم؟
رستم، گیو (Giv) پهلوان ایرانی را برای یافتن کیخسرو به توران روانه کرد. گیو، جامهی هندوها را به تن کرد و از میان کوهها و درهها به توران رسید تا شناخته نشود. او در توران، از ترکان (از چوپان و کشاورز و...) نشان کیخسرو را می پرسید و سپس آنان را میکشت تا موضوع مخفی بماند!
برخی از هموطنان با افتخار میگویند: در ایران باستان، مردم در انتخاب دین آزاد بودند! در پاسخ میگوییم: اولاً اینکه کوروش هخامنشی، مردم را به گوساله پرستی تشویق میکرد، جای افتخار ندارد. چون او میخواست مردم در جهل و خرافات بمانند تا بتواند بر آنان حکومت کند. ثانیاً در شاهنامه آمده که منوچهر پادشاه ایران باستان، مردم را تهدید کرد که هر کس دینی غیر از دین من داشته باشد، با شمشیر من مواجه خواهد شد!
فریدون 3 پسر داشت. سَلم، تور و ایرج. اما سرنوشت هر یک: سلم و تور، ایرج را سر بریدند. سالها بعد، منوچهر (نوهی ایرج) به تقاص خون پدربزرگش، قیام میکند و به یارانش وعده بهشت میدهد. آنگاه ایرج در نبرد، سلم و تور را سر میبرد و هزاران نفر از یارانِ آنها را هم قتل عام میکند.