عالم فداکاری که صوفی خطاب شد

  • 1396/09/11 - 10:43
شیخ بهایی از جمله علمایی است که صوفیه او را برای اعتباربخشی به‌خود صوفی خوانده‌اند. در حالی‌که خود شیخ می‌گوید که من وانمود کردم که فریب صوفیه را خوردم تا آن‌ها را هدایت کنم. درواقع شیخ بهایی این چنین مصلحت دید که خود را به صوفی‌گری بزند تا نه تنها عموم صوفیان را هدایت کند، بلکه کشور و حکومت صفویه را از صوفیه پاک کند.

ازجمله کسانی که متصوفه او را به خود منسوب می‌کنند، مرحوم شیخ بهایی است. سلطان حسین تابنده قطب فرقه‌ی گنابادی، از او به‌عنوان یک صوفی یاد کرده است. [رساله رفع شبهات، ص 822] اما شیخ بهایی نه تنها اعتقادی به صوفیگری نداشته است بلکه به اذعان خودش، وانمود می‌کرده است که فریب صوفیه را خورده است و در واقع درپی هدایت آنها بوده است. نهاوندی می‌گوید: «روزی شیخ بهایی به یکی از شاگران خود گفت: امشب به منزل ما بیا، من هم امتثال امر کردم و رفتم، کم‌کم ارکان دولت صفویه آمدند و همه صوفی بودند. پس شیخ بهایی فرمود: تو را آوردم که ببینی من بیچاره در این زمان مبتلا شده‌ام که شاه و درباریان همه اهل تصوف هستند، ناچار شدم از این راه وارد شوم شاید کم‌کم آن‌ها را هدایت کنم. پس مرحوم آیت‌الله میرزا حسین تهرانی نجفی در میان جمع فرمودند: کسی ظن به شیخ نبرد، زیرا او مبتلا شده بود و از روی مصلحت انجام می‌داد.» [جنتان مدهامتان، جنت 1، ص 29] درواقع نه‌تنها شیخ بهایی قصد هدایت عامه صوفیه را داشتند بلکه در پی فرصتی بودند تا کشور را از دست صوفیان درباری نجات دهند و از آن طریق جامعه را از به انحراف کشیده شدن توسط صوفیه برهاند که تا حدود زیادی هم موفق به این کار شدند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شیوه‌های فرقه‌های صوفیه برای جذب مردم و اعتباربخشی به خود، این است که افراد صاحب نامی از علما و مشاهیر اسلامی را منسوب به خود کنند. ازجمله کسانی که صوفیه او را به خود منسوب می‌کنند شیخ بهایی است. همانطور در کتاب سلطان حسین تابنده از او به‌عنوان یک صوفی یاد شده است. [1] اما رفت‌وآمد شیخ بهایی در جلسات صوفیه نه از سر اعتقاد و پذیرش این مسلک، بلکه به خاطر مصلحت و احساس وظیفه در به هدایت کشاندن صوفیان زمان خود بوده است. همان‌گونه خود شیخ بهایی این کار را "وانمود کردن" دانسته و می‌گوید: «با مردم به‌مقتضای عقل و درک آنان رفتار می‌کنم، تا آنکه مرا انکار نکنند و در مقابل من موضع نگیرند و این‌طور وانمود می‌کنم که روزگار مرا نیز با فریب خود از راه بیرون کرده و گول‌زده است.» [2] اما واقعیت ماجرای شیخ بهایی این است که مرحوم نهاوندی در کتاب جنتان مدهامتان می‌نویسد: «بنده از شیخ عبدالمجید همدانی و ایشان از آیت‌الله تهرانی نجفی این‌چنین نقل می‌کند: روزی شیخ بهایی به یکی از شاگران خود که تعداد آن‌ها به چهارصد نفر می‌رسید گفت: امشب به منزل ما بیا، آن شخص می‌گوید: من امتثال امر کردم و رفتم، کم‌کم ارکان دولت صفویه آمدند و همه صوفی بودند. پس شیخ بهایی کسوت و خرقه درویشی پوشیده و سرحلقه اهل ذکر شد و آن‌ها مشغول ذکر شدند، به فاصله یک ساعت آن‌ها را جذبه گرفت و از دهان آن‌ها کف می‌ریخت و روی زمین افتادند. جز شیخ که در حال عادی باقی ماند، پس شیخ بهایی فرمود: تو را آوردم که ببینی من بیچاره در این زمان مبتلا شده‌ام که شاه و درباریان همه اهل تصوف هستند، ناچار شدم از این راه وارد شوم شاید کم‌کم آن‌ها را هدایت کنم. پس مرحوم آیت‌الله میرزا حسین تهرانی نجفی در میان جمع فرمودند: کسی ظن به شیخ نبرد، زیرا او مبتلا شده بود و از روی مصلحت انجام می‌داد.» [3]
طبق این سخن نه‌تنها شیخ بهایی قصد هدایت عامه صوفیه را داشتند، بلکه در پی فرصتی بودند تا کشور را از دست صوفیان درباری نجات دهند و از آن طریق جامعه را از به انحراف کشیده شدن توسط صوفیه برهاند، که در این راه موفق هم شدند و در زمان او بود که صوفیان دربار صفوی قدرت خود را از دست دادن و در مقابل این فقها بودند که در دربار صفوی جایگاهی پیدا کردند. کما اینکه گفته شده: «بعید نیست شاه‌عباس تحت تأثیر امثال ایشان (شیخ بهایی) صوفیه را از مناصب بزرگ عزل نمود و چه‌بسا به جاروکشی گماشت.» [4] نباید از این نکته غافل شد که شیخ بهایی به همراه مجلسی اول ازجمله علمایی هستند که از آبروی خود نزد مردم گذشتند و ننگ صوفی بودن را بنابر مصلحت، به جان خریدن تا مردم و جامعه اسلامی به انحطاط و انحراف کشیده نشوند.

پی‌نوشت:
[1]. تابنده، سلطان حسین، رساله رفع شبهات، حقیقت، 1382، ص 822
[2]. مصلایی، میرزا علی اکبر، نقدی بر مثنوی، نشر انصاریان، قم، 1386، ص 283
[3]. نهاوندی، علی‌اکبر، جنتان مدهامتان، مجمع ذخایر اسلامی، تهران، 1354، جنت 1، ص 29
[4]. مصلایی، میرزا علی اکبر، نقدی بر مثنوی، نشر انصاریان، قم، 1386، ص 485

تولیدی

دیدگاه‌ها

اسکن مطلب http://s14.picofile.com/file/8408667768/sheykh_bahai.rar.html

چه موثق سخن می گویید احسنت حال اگر ممکن است این شعر خود شیخ را که بخشی از آن را می آورم ، هم تفسیر نموده و به متن خود اضافه نمایید تا بیشتر رفع شبهه شود. گمان نمی کنم کسی شیخ را اجبار به شعر گفتن کرده باشد آن هم به این تندی. علم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیتی حاصل، نه حال طبع را افسردگی بخشد مدام مولوی(جمع ملا) باور ندارد این کلام وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز آن عرب، شعری به آهنگ حجاز: کل من لم یعشق الوجه الحسن قرب الجل الیه و الرسن یعنی: «آن کس را که نبود عشق یار بهر او پالان و افساری بیار»

استدلال و نتیجه گیری مطلبتان ضعیف است. بزرگان تصوف خودشان به انحرافات واقف بوده اند و در واقع منتقدان اصلی صوفیه خود صوفیه بوده اند. بزرگان صوفیه در تاریخ اکثرا فقیه بوده اند. تاریخ سازی و تغییر واقعیت امر جالبی نیست، مخصوصا در عصر حاضر که راه تحقیق به روی همه باز است و می توان صحت یک تحلیل را پیگیری کرد.

سلام اقا احسان بله بزرگان صوفیه خود فقیه بودند ولی نه فقیه شیعه بلکه فقیه سنی مذهب که خود این هم یک انحراف است، لذا نمیتوان یک صوفی فقیه سنی مذهب را عارف خطاب کرد. در ضمن آنچه ما گفتیم از واقعیات تاریخ و برگرفته از کتب تاریخی است و ما تاریخ سازی نکردیم. لذا بهتر است به منابع ذکر شده رجوع کنید تا به صحت و سقم مطالب پی ببرید.

با سلام و احترام. اظهار نظر شما همراه با سوگیری است، به این معنی که قبل از انجام تحقیق تصمیم خود را گرفته اید و و صرفا هدفتان فقط پیگیری مجدانه و بدون انعطاف همان نظری است که قبل از تحقیق داشته اید. من در مقام دفاع و یا رد صوفیه نیستم. اتفاقا آنچه شما گفته اید در تضاد کامل با تاریخ است. حکومتهای سربداران و مرعشیان و صفویه همگی صوفی و شیعه مذهب بودند. شیعه دوازده امامی را صوفیان شیعه صفوی در ایران ترویج کردند. این مقدار کم مطالعه و یا تاریخ سازی غیر منصفانه هدفمند نگران کننده است. تعداد زیادی هم فقیه شیعه صوفی در تاریخ داریم مانند سید حیدر آملی. برای اثبات صوفی بودن شیخ بهائی عزیزان خواننده کافی است کتاب کشکول شیخ بهائی را مطالعه فرمایند. البته انحرافاتی که "بعضی" صوفیه دارند رو رد نمیکنم ولی دلیلی بر "تکفیر" همه آنها نیست. آقایان مخالف سیاسی صوفیه در اواخر دوره صفویه (که صوفیه جزو قدرتهای مهم سیاسی بودند) چند روایت جعلی ساختند و چسباندند به کتاب حدیقه الشیعه که این روایات ساختگی شدند حجت بعضی افراد متاسفانه. به جای اینکه ازصوفیه بابت ترویج شیعه دوازده امامی در ایران تشکر و تقدیر میشد با انواع رفتارهای ناشایست علمی و عملی با آنها برخورد شد بخاطر قدرت سیاسی.

سلام و عرض ادب شما ادعا می کنید که در مقام دفاع یا رد صوفیه نیستید ولی مرتبا از صوفیه دفاع می کنید تا جایی که احادیث کتاب شریف حدیقه الشیعه را رد می کنید و دلیلی بر جعلی بودن روایات ارائه نمی کنید!!!!!!!!! درست است که قیام ها و حکومت هایی که نام بردید حاکمان آنها اکثرا صوفی بودند ولی شما نقش علما و فقهاء را در حکومت های شیعه و به ثمره رسیدن و استقرار و پایداری شیعه را نادیده گرفتید. همچنین باید ببینید علما و فقها چه جایگاهی در این حکومت ها داشتند و متصوفه چه جایگاهی. دقیقا متوجه خواهید شد که متصوفه دقیقا در همان دوران بدترین برخوردها را با فقها داشتند. اصلاً چرا صوفیه در طول تاریخ بر خلاف اصول و قواعد عمل کرده و وارد عرصه سیاست شده. شما ببینید در دوران قاجار چقدر بزرگان و مشایخ قاجار به مناصب مختلف رسیدن و از بیت المال استفاده کردند و اموال رو بین خودشون تقسیم می کردند. بنده برخلاف تهمت شما قصد تاریخ سازی ندارم چراکه خیلی از اتفاقات تاریخی در همین حکومت های که نام بردید توسط خود صوفیه نوشته شده و مورخین آنها صوفی بودند.

سلام مجدد دوست گرامی. من نگفتم نسخه اصل کتاب حدیقه الشیعه مشکل دارد، دقت فرمایید. طبق تحقیقات صورت گرفته، چندین حدیث جعلی ساخته شده و بعدها به این کتاب اضاف کرده اند (احادیث جعلی رد صوفیه و با اهداف اقتدارگرایی سیاسی و مذهبی). باز هم میگم من در مقام رد و یا دفاع صوفیه نیستم. سوالاتی برایم پیش آمد پیگیری کردم و متوجه شدم که تاریخ را معکوس به ما نشان دادند. گویی انتقال تاریخ وابسته به قدرت سیاسی است. هر چه قدرت را خوش آید باید ساخته و بازگو شود. این روش تحقیق و بیان موضوعات که پیش از انجام تحقیق تصمیم گیری درباره نتیجه کرده باشید روش اخلاقی پژوهش نیست. شما پیش از هر گونه تحقیق و پژوهشی نتیجه گیری کرده اید و تصمیم خود را گرفته اید. چه جای بحث و تحقیق!!!

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.