پیام ملوکانه بیت العدل به بهاییان

  • 1392/02/14 - 17:07
در یک مثل اگر احوالات بیت العدل بهاییت را بگویم:گويند پشه ي بر خرطوم فيلي نشست چون از آنجا بلند شد گفت آقا ببخشيد اگر من براي شما سنگيني وارد كردم عفوم كنيد فيل با كمال تعجب گفت مگر تو بر سر يا خرطوم من نشسته بودي؟
پیام ملوکانه

بهاییت همیشه از هر موقعیتی برای بزرگ نشان دادن خود استفاده می کند :از جمله ي مسائل مسلمه بهاییت اينكه بهاء الله كلماتي را كه در خطاب به ملوك نوشته فضلا از اينكه جز الفاظ مكروه چيزي نيست اساسا از زير دوشك(1) او و اتباعش بيرون نيامده و جز لباس نيرنگ اساسي نداشته ياللعجب كسي كه خودش اقرار مي كند كه نماز خود را با بعضي نوشتجات در موقع ناامني كه مثلا يك مأمور بي عرضه ي سلطان عبدالحميد مرعوب براي تفتيش مي آمده است آنها را به طرفي فرستاده و حتي پسرش بعد از آنكه بيست سي سال گذشته و امنيتي برايش حاصل شده باز مي گويد الواح وصايا در زير خاك پنهان بوده و نم كشيده آيا همچو كسي خطابات شديده به ملوك و سلاطين مي نوشت و مي فرستاد؟ پس ملاحظه شود كه بيانات عبدالبهاء در مفاوضات و ساير الواح كه مي گويد جمال مبارك خطابات شديده به ملوك و سلاطين فرستادند با فرض اينكه ما تكذيب نكنيم خودش مكذب است و بالاخره يكي از اين دو مطلب قابل تكذيب بلكه كذب صرف است.

يا آنكه بهاء مي گويد نماز و نوشتجات را به جهتي فرستاديم و آنكه مي گويند عبدالبهاء الواح وصايا را در زير خاك نهفته است آنها دروغ است و يا اينكه مي گويد ان يا ملك روس ان يا ملك پاريس ان يا ملك برلين ان يا رئيس و بالاخره اين آنها و ساير آنها كه كتاب اقدس و مبين را فرا گرفته است تماما مورد تكذيب است و كلا در خزانه ي بهاء مي ماند و تنها اتباع او آنها را به ريش گرفته و باور كرده اند و الا سلاطين حتي اسم بهاء را هم نشنيده اند تا چه رسد به خطابات شديده او و مخفي نماند كه يكي از بهائيان برگشته الان به من تذكر داد كه لوح ناصرالدين شاه هم مورد شبهه است كه به او رسيده است يا نه.

گويند پشه ي بر خرطوم فيلي نشست چون از آنجا بلند شد گفت آقا ببخشيد اگر من براي شما سنگيني وارد كردم عفوم كنيد فيل با كمال تعجب گفت مگر تو بر سر يا خرطوم من نشسته بودي؟

اصلا من نشستن تو را حس نكردم تا سنگيني و سبكي آن را بسنجم و زحمت و عدم زحمت را بيابم. عينا حكايت آقايان است و خودشان يك سلسله الفاظ بافته و در زير هزار پرده مخفي داشته وحاليه در كتب خود آن ها را خطابات شديده مي خوانند و رجزخواني مي كنند كه تمام ملوك او را ملاقات كردند در حالتي كه ملوك ابدا نفهميدند كه همچو كسي آمد و رفت و ندانستند كه چه مي گفت و با اين تفصيل هنوز گوسفندان ترهات كنيز عبدالبهاء شوقي افندي را باور كرده جشن مي گيرند كه فلان ملكه مثلا اسم بهاء را شنيده در حالتي كه همين شنيدن هم بي اساس است و مثل خطابات شديده بهاء است.

---------------------------

واما درباره بيت العدل:

بيت العدل - يا خانه ي وجود شوقي افندي؟!

اگر چه مي بايستي اين عنوان بيت العدل را كه از ابتداء تاكنون محل نظر اهل بهاء بوده و هر چه فريب خورده اند بر روي اين اساس بوده در صدر مسائل قرار دهيم ولي از آنجا كه عمليات آن متأخر واقع شده اين است كه آن را در خاتمه ي احكام و حدود اقدس قرار داديم و اينك مي گوئيم.

پوشيده نماند كه يكي از خدعه هاي بزرگ بهاء و عبدالبهاء اين بوده كه يك اسم بيت العدلي را در دهان گوسفندان انداخته به قسمي آن ها را فريب داده اند كه خدعه و حيله ي از اين بزرگتر ديده نشده است زيرا از ابتدا تاكنون گوشزد اهل بهاء شده است كه اساس اين امر بر مشورت است و بعد از اغصان (پسرهاي بهاء) امور به مشورت و انتخاب منتهي مي شود و همه جا بهاء گفته است كه اولاد و منتسبين ما را حقي در اموال مردم نيست و تمام آن واردات ملي كه ذيلا ذكر خواهد شد راجع به بيت العدل مي شود و امناء آن كه نفوس منتخبه مانند آن را به مصارف ايتام و معارف و غيرها رسانند و به طوري اين بساط خدعه را خوب منبسط و اين بنيان حيله را محكم بناء كرده بودند كه تمام گوسفندان بهاء باور كرده جدا به آن استدلال مي كردند كه عجب اساس متيني است و اين سخن سرمايه ي تبليغ مبلغين شده بود و حتي نزديك بود بعضي از افكار سوسياليستي هم مخدوع شود چنانكه به كرات ديدم كه احزاب مواسات طلب و آزادي خواه و سوسياليست مشرب وقتي كه شرح موهوم آن را با آب و تاب مي شنيدند اگر تمجيد نمي كردند انتقادي هم نمي نمودند و گوسفندان هم سكوت آنها را غنيمت شمرده به غمز و لمز مي رسانيدند كه «اين هم از ماست» ولي خوشبختانه اخيرا به طوري اين بنيان رفيعشان خراب و با خاك يكسان شد كه هر كس اندك شعوري دارد مي تواند بفهمد كه از ابتدا خدعه بوده است.

 براي جلب نفع شركت در اموال مردم و با آنكه بهاء نتوانسته است پايه را محكم بگذارد به طوري كه از رخنه و تغييرات اخيره مصون بماند و بالاخره چون عباس افندي مي دانسته است كه اين امامزاده را خودش ساخته و خود را ذيحق در هر تغييري مي دانسته تغييرات اخيره را متصدي شده و يا اگر او هم نكرده دخترها و دامادهايش كه مي دانسته اند اساسا بساط جدائي بهاء و بندگي عبدالبهاء كلا نقش بر آب است اين تغييرات را به خودي خود مباشرت كرده و فاتحه بي الحمد براي احكام بهاء و عبدالبهاء خوانده هر يك دهاني به پهناي فلك باز كرده تا هر درجه كه مي رود مي رانند و پولي دريافت مي دارند.

زيرا به موجب الواح وصاياي عباس افندي بيت العدل را با تمام شئون آن مستهلك در وجود شوقي افندي نموده او را نسلا بعد نسل بيت العدل و رئيس بيت العدل و انتخاب كننده ي اعضاء بيت العدل و عزل و نصب كننده آنها قرار داده و چون ممكن بود باز اصل مقصود كه عايدات بيت العدل است حاصل نشود لذا تصريح شده كه بايستي ماليات اغنام «مال الله» و ساير ما يتعلق بالبيت حتي اوقاف ملك طاق شوقي باشد نسلا بعد نسل و چون قضيه خيلي مفتضح بود در ابتدا سعي داشتند كه اين قضيه در ميان گوسفندان خالص بماند و به گوش مردمان زيرك نرسد و لهذا اصرار داشتند كه الواح وصايا را كسي نبيند و تنها اعضاي محافل و مخلصين صادق (يعني احمق خالص) آنها را به بيند و بالجمله معني بيت العدل اين شد «خانه وجود شوقي افندي» و عايدات بيت العدل هم كه بايست صرف معارف و ضعفا و ايتام ملت شود فوري شروع به انجاز و انجام شده در مركز نماز و مناجات (سويس و پاريس) در راه دختران خوشگل كه شايد بعضي هم يتيم بودند و معارف رقص و تياتر كه آن هم قسمي از معارف است به دست خود ولي امر صرف شده و مي شود.!

اما عايدات بيت العدل مطابق دستور بهاء از اين قرار است. 1- ماليات اغنام يا «مال الله» كه عبارت است از صدي نوزده چنانكه در كتاب اقدس مي گويد «و الذي تملك مأة مثقال من الذهب فتسعة عشر مثقالا لله فاطر الارض و السماء» ولي غريب است كه با اين تصريح كه نصاب را صد مثقال طلا قرار داده چون مزاج گوسفندان خود را مستعد شير دادن ديده نصاب را كرة ثانيه تغيير داده كه به نفع نزديكتر باشد و بالاخره حد نصاب را در سئوال و جواب از حد نوزده مثقال گرفته مي گويد «مقصود ميزان صدي نوزده است و الانصاب حقوق از نوزده است»

2- ارث طبقات مفقود از وراث. و شرح آن قضيه آنكه سيد باب كه قوه ي ابداعش بيش از بهاء بوده يك تقسيم ارثي از روي اعداد ساخته و هفت طبقه وارث براي ميت قرار داده كه عبارت است از اولاد و ازواج و آباء و امهات و اخوان و اخوات و معلم اما آقاي بهاء اين را غنيمت شمرده در اقدس صفحه ي هشتم تا يازدهم شرحي براي اين تقسيم بيان نموده به قوله «قد قسمنا المواريث علي عدد الزاء الخ» و چون ملاحظه نموده كه كمتر اتفاق مي افتد كه كسي بميرد و تمام اين هفت طبقه از او باقي بماند لهذا سهم ارث هر طبقه مفقوده را به بيت العدل يا خانه ي عباس افندي تخصيص داده با تفاوت مراتب طبقات و بعضي تبعيضات غير مهمه و بالاخره نتيجه اين است كه هر كس بميرد و مثلا اولاد و برادر دارد ولي 5 طبقه ديگر موجود نيستند سهم ارث ايشان به اولاد و برادرش بازگشت نكند بلكه آن سهم برسد به بيت العدل يا خانه ي وجود شوقي افندي يا مثلا ذوقي افندي كه بعد بيايد!

3- ثلث ديات مسلمه را براي بيت العدل (موهوم) قرار داده ولي به قسمي كه ذيلا بشناسيم چون حد ديانت تعيين نشده اين قسمت در بوته ي ابهام و اجمال است.

4- اوقاف است كه به نص بهاء راجع به بيت العدل شده بقوله «قد رجعت الاوقاف... الي مقر العدل الخ»

5- در كتاب اقدس نيست ولي از ملحقات عباس افندي است كه از لقطه يعني چيزهاي يافته شده حتي گنج و دفينه را به بيت العدل تخصيص داده است اين تشكيل يك تشكيل مهمي است كه انصافا اگر از جانب حق سر زده بود و تصرفات و تغييرات اخيره كه كاشف حيله سازي بهاء است بروز نكرده بود به سهولت نمي شد آن را انتقاد و ابطال نمود. زيرا اين عبارت است از يك خزانه ي ملي كه بر روي آن كارها مي توان كرد چه يك همچو محلي كه بزرگترين شريك ارث مردم و مهمترين مركز جمع اموال باشد به اينكه هر كسي از روي صدي نوزده از ميزان نوزده اشرفي دارائي خود بدان جا حق بدهد و ثلث ديات و اوقاف و تمام لقطه هم بدان مركز راجع گردد اعم از اينكه مذهبي باشد يا فقط ملي و مدني يك تشكيل لايق نظري بود كه شايد بسياري ازافكار به طرف آن متوجه مي شد.

اما از آنجا كه اين تشكيل از طرف يك نفر صاحب قريحه پاك بي طمع مقدسي نبوده و قصدش نان داني عائله خود بوده اين است كه از دوره ي عبدالبهاء شروع كرد به اينكه جنبه هاي خصوصي به خود بگيرد و به كلي از جنبه ي مليت و خيرخواهي عمومي بر كنار شود و چون قدمي چند پيمودند و كسي را قادر بر چون و چرا نديدند بعد از عبدالبهاء قدم فراتر نهاده بالاخره ثابت كردند كه مقصود از اين نيرنگ ها آن بوده كه عائله عباس افندي شريك ما يملك مردم باشند مجملا به طوري كه همه ي بهائيان مي دانند بعد از عباس افندي نقشه به قسمي تغيير كرد كه اثري از آن چه بهاء و عبدالبهاء گفته بودند باقي نماند و يك استبداد موروثي نسلا بعد نسل استقرار يافت.

سبحان الله خيلي عجيب است كه اوقاف در هيچ مذهب از مذاهب دنيا و بين هيچ ملت از ملل عالم عنوان ملكيت شخصي ندارد ولي لوحي در خلال فوت عبدالبهاء به محفل روحاني طهران رسيد كه در آن تصريح شده است بر اينكه تمام ابنيه ملي و اوقاف و مؤسسات بهائي ملك طلق شوقي افندي پسر ميرزا هادي شيرازي است و مخصوصا اسم پدرش هم ذكر شده كه مبادا اشتباه شود (در حالتي كه شبهه ناك است(

آيا عجب نيست كه در دنيائي كه اكثريت يا قسمت عمده از افكار بشر متوجه الغاء مالكيت شخصي شده و حكيمي چون تالستوي چند مليون مال خود را به فلاحين و كارگران تقسيم مي كند در همچو دنيائي يك نفر صاحب همچو داعيه ي كه مي گويد من طرفدار فقرا هستم و دين من دين مواسات است كه برتر از مساوات باشد بالاخره وحدت بشر را اعلان مي كند يك دفعه هست و نيست اتباع خود را تحويل پسر خود يا پسر دختر خويش بدهد و حتي اوقاف را به قيد ملكيت او در آورد؟!

بايد گفت عباس افندي به نك خورده بوده است يا كساني كه سر توي هم كرده اين لاطائلات را بافته و بر اين جمعيت گوسفند تحميل نموده اند به نك خورده بودند و گويا تصور مي كردند كه اگر چند روز مردم نظر به آوارگي ايشان سخني نگفتند الي الابد چنين خواهد بود و هر غلطي بكنند كسي حرفي نمي زند. ياللعجب عبدالبهائي كه در تعلميات خادعانه اش مي گويد دشمنان را دوست دانيد و احدي را بيگانه نشمريد يك دفعه در الواح وصايايش مي گويد و يا به او بسته اند گفته است «هر كس لب به چون و چرا گشود از او دوري جوئيد و هيچ عذري از او نپذيريد و او را از خود دور سازيد» براي اينكه مبادا حرفهاي حسابي بزند و در مردم اثر كند و شير و پشم گوسفندان كم شود و اسباب نماز و دعاي شوقي افندي يا ذوقي افندي يا طوقي افندي يا فوقي افندي در سويس و پاريس از دست برود! بلي كسي كه در قرن بيستم در كتاب سئوال و جوابش بنويسد كه وارث غير بهائي ارث نمي برد و معلم غير بهائي بايد بي بهره باشد عجبي نيست كه خليفه اش هم اين مزخرف كاري ها را كرده باشد زيرا فقط قصه قصه پول است و لا غير.

 

 

1 [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) توشک . بستر خواب و لحاف

دیدگاه‌ها

معلومه خیلی برای خودشون نوشابه باز می کنن که اینقدرپرو شدن کیف کردم واقعا زدی تو خال

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.