ایرادات وارده بر ابوبکر در کتب اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ظهور اسلام با آخرین پیامبر بهوقوع پیوست، پیامبری که از طریق وحی مستقیماً مرتبط با خداوند عالم بود و علم الهی را از ما کان و ما یکون میدانست، لذا این پیامبر در میان قوم و سرزمین خشک و بیآب و علف که مردمانش فرهنگ جاهلیت داشتهاند رشد و نمو نمود، او در راه تکامل و پیشرفت مردم چه خون جگرهایی که نخورد و نهایتاً در همین سرزمین رحلت کرد و اما بازی روزگار طوری رقم خورد که جانشینان بهحق او بهخاطر ناملایمات روزگار از خلافت منع شدند، این افراد که از نزدیکان پیامبر و اهل بیت او بودند، مانند پیامبر آگاه به امور دینی بودند که هم رضای پروردگار در آن بود و هم رضای شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، که متاسفانه بعد از رحلت آن حضرت خلافت به دست افرادی افتاد که خود اقرار به جهل در مسائل دین میکردند، و این در حالی است که جانشینان پیامبر باید عاری از هرگونه جهل و ... باشند، و جوابگوی سئوالات دشمنان اسلام و شبه افکنان و مخالفین دین باشند، خصوصاً در آن برهه از زمان که قوم یهود همیشه در صدد ضربه زدن به این دین نوپا بود و از هیچ کوششی برای ضربه زدن دریغ نمی کرد ما در این مختصر نوشتار به نمونههایی از ایرادات خلیفه اول در کتب اهل سنت میاندازیم، که علمای اهل سنت آن را در کتب خود نوشتهاند.
در کتب اهل سنت نوشته شده است که ابوبکر روایت کرده که در بالای منبر گفت: «پیامبر خدا از اشتباهات به وحی پناهنده میشد، اما برای من شیطانی است که مرا اغوا میکند، اگر در مسیر راست و مستقیم بودم، شما مرا کمک کنید و اگر کج شدم، مرا به راست بخوانید.»[1] و همچنین او در جای دیگری بارها و بارها گفته بود: «خلافت را از من باز پس بگیرید، من بهتر از شما نیستم.»[2] و این عبارت حاکی از این است که اگر واقعاً امامت و خلافت او صحیح بود واگذار کردن آن به غیر گناه است و اگر امامت او باطل بود، در اینصورت مستحق عذاب و طعن و لعن است.
عمر بن خطاب میگوید: «بیعت با ابوبکر (فلته) یعنی حادثه نادرست و نسنجیده و ناگهانی بود، که خدا مسلمین را از شرش حفظ کرد، از این پس هر کس به چنین عملی دست زد، او را بکشید.»[3] و باز ابوبکر در زمان مرگ خود میگفت: «ای کاش از رسول خدا میپرسیدم، آیا انصار را در خلافت حقّی است.»[4] که این سخن او نشانهی دو دلی و شبهه امامت خود او بود. همچنین در جای دیگری هنگام مرگش میگفت: «ای کاش مادرم مرا نمیزائید، ای کاش پر کاهی در خشت بودم و...»[5] و باز در کتب اهل سنت آمده است که در اکثر جنگها پیامبر اکرم ابابکر را امیر لشکر قرار نداد، حتی در جنگ خیبر هم که او و عمر را فرمانده قرار داد این دو کاری از پیش نبردند، اما عمروعاص و اسامه را امیر بر ابابکر قرار داد، که او در جریان جیش اسامه هم از فرمان پیامبر سرپیچی و تخلف کرد و موجب لعن پیامبر نسبت به خود شد.[6]
او زمانی که مامور قرائت سوره برائت برای کفار مکه شد، به دستور خدا، این قرائت توسط حضرت علی (علیه السلام) صورت گرفت و در بین راه پس گرفته شد و ابوبکر به مدینه برگردانده شد.[7] بنابراین کسی که لایق قرائت سوره برائت نبود، چگونه لایق مقام خلافت و امامت پس از پیامبر بر مسلمین شد؟
او در احکام دین ناآگاه بود، مثلاً دست چپ سارق را دستور داد قطع کردند و این در حالی بود، که دست راست باید قطع میشد و دیگر اینکه زنی را بهخاطر جرمی که مرتکب شده بود، سوزانید، با اینکه رسول خدا از آن نهی کرده بود و فرموده بود که: جز خداوند که آتش را خلق کرده، کسی حق ندارد دیگری را با آتش عذاب کند و همچنین حکم کلاله را نمیدانست و میگفت من در این موضوع به رای خود عمل کردم، اگر درست بود، همان رای خداست و اگر خطا درآمد از خود من و از شیطان است.[8] البته او در باب حدود بیش از هفتاد مورد فتوای نادرست داد، که دلالت بر قصور علمی او دارد، و باز درباره ارث مسلّم و یقینی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در جریان فدک، فرمان الهی را مخالفت کرد و این حق را به او نداد و استناد به حدیثی جعلی کرد، که فقط خودش قائل آن بود.[9] او درب خانههایی که پیامبر از طرف مسجد به امر الهی بسته بود، باز کرد.[10] او وصیت کرد تا در خانه شخصی پیامبر در کنار رسول خدا دفن شود، در حالیکه خدا در قرآن صریحاً میفرماید: «...لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَکُمْ...[احزاب/53] کسی حق ندارد داخل منزل پیامبر شود، مگر اینکه ابتدا اجازه بگیرد، و از طرفی پیامبر نه در زمان حیات و نه در زمان ممات اجازه دفن او را در منزلش نداد و دیگر اینکه اگر خانه پیامبر صدقه بود، مال عموم مسلمین بود، نه فقط ابابکر؛ و اگر سهم ارثی عایشه بود، اولاً خود ابوبکر میگفت: پیامبران چیزی از اموال خود را بهعنوان ارث از خود باقی نمیگذارند و ثانیاً اگر بر فرض اینکه ارث عایشه باشد، سهم زنان پیامبر فقط یک هشتم است و به عایشه بیش از یک وجب از آن خانه نمیرسد، چرا که پیامبر زنان دیگری هم داشته است.[11]
پینوشت:
[1]. المصنف، عبدالرزاق صنعانی، المکتب الاسلامیه، بیروت، لبنان، ج11 ص336.
[2]. طبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج3 ص212.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العبمیه، بیروت، لبنان، (1418ق)، ج20 ص12.
[4]. عقدالفرید، ابن عبد ربه، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج4 ص269.
[5]. منهاج السنه، ابن تیمیه، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج3 ص120.
[6]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1415ق)، ج2 ص55.
[7]. روح المعانی، آلوسی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، تحقیق عبدالباری عطیه، ج10 ص45.
[8]. سنن ابن ماجه، ابن ماجه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج2 ص910.
[9]. تاریخ خلفاء، سیوطی، دار صادر، بیروت، لبنان، ص86.
[10]. سنن ترمذی، ترمذی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج5 ص410.
[11]. تاریخ طبری، طبری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ج4 ص1565.
دیدگاهها
علیرضا پرتوی
1395/06/04 - 20:25
لینک ثابت
سلام و خسته نباشید. اجرتون با
افزودن نظر جدید