انحرافات، بدعتها
یحیی باخرزی صوفی صاحبنام قرن هشتم در اعترافی تلخ، از واقعیات موجود در اعمال صوفیانه دم میزند و به درستی زبان به اعتراض میگشاید و گدایی کردن و دریوزگی، سماع، استعمال مواد مخدّر و روانگردان، شطحگویی و شاهدبازی را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد.
اهل تصوف از کسانیاند که در مواردی شریعت را ترک کرده و به این مهم را بیاعتنایی کردهاند. این امر مشترک بین تصوف قدیم و مدعیان صوفیه در عصر حاضر است که در جایی آنها از صراط شریعت گریختهاند مانند تمسک و اقدام به رقص و سماع که حرمت آن در دین واضح و مبرهن است.
این مباحث، امروزه در تصوف فرقه ای رنگ باخته و جایگاهی ندارد. شاید دلیل عمده و اصلی آن این مهم باشد که سردمداران و مشایخ صوفی معاصر، نه ادعای گذشتگان را در تشخیص حالات مریدان دارند که گذشته و حال و آیندهشان را ببینند و نه توان حفظ ظاهری زاهدانه که حداقل خود را شبیه قدما کنند.
نباید تعجب کرد که قطب گنابادیه از مسلکهای عرفانهای کاذب حمایت کند و ایشان را خدایی معرفی نماید، وقتی شیطان از دیدگان صوفیان سید و سرور یکتاپرستان باشد، پس حتماً گروههای مختلف شیطانپرستی هم راه خدا را دنبال کرده و یکتاپرستی را تبلیغ میکنند، که این گونه حمایت رئیس صوفیه را جلب کردهاند.
به نظر میرسد در رابطه با واژه شناسی تصوف دو روش را باید پذیرفت. اول اینکه به بررسی خود واژه پرداخت و احتمالات صاحب نظران را قبول کرد و دوم اینکه به سبک و سیاق بزرگان صوفیه در تعریف این واژه اعتماد کرد و حالات ایشان را در تعریف دخالت داد.
اهل تصوف از جمله افرادیاند که سالیان دراز ادعای شناخت حق و حقیقت دارند و بر این باورند که راه حق را یافته و عرفان واقعی در افعال و اعمال ایشان است! طبعاً برای بررسی راستی یا نادرستی این ادعا باید اعمال و آموزههای ایشان را فحص و جستجو نمود و آنگاه تأیید یا رد کرد.
آداب صوفیانه، رفتارهای عجیب و دارای تناقضی است که این ناهماهنگی نشانه و نتیجهی انحراف است. اگر آموزههای مکتبی از منبع واحد سرچشمه بگیرد که ملکهی عصمت و دوری از خطا داشته باشد هیچگاه به سرنوشت مناسک صوفیان عارفنما دچار نمیشود.
عارف باید سالک را در همهی راه همراهی کند و او را تشویق به پیمودن نماید و چون احتمال خطا بر هر انسانی جز معصومین (علیهم صلوات الله اجمعین) میرود، اگر تذکری در دایرهی شرع دریافت کرد، به جان بخرد و اصلاح نماید. این شاخصهی همهی کسانی است که به حق به دنبال مسیر صحیح عرفان و شناختند.
ملاک و معیار در همهی مسائل دین مقدس اسلام، حفظ و حراست از حدود و مرزهای شریعت و عقلانیت است و این دو صادر شده از مصدر و منبع عصمت است و رابطهی بین عقلانیت و شرعیات به همین دلیل ناگسستنی است که كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ العَقلُ، حَكَمَ بِهِ الشّرعُ.
کسانی که به اشتباه سقیفه دامن زده و دست از پیروی اهل بیت (علیهم السلام) کشیدند و بر منطق هوا و هوس نطق کرده و قدم زدند، در طول قرون مختلف اشتباهات فاحشی را مرتکب شدند که گفتار و رفتارشان از ساحت اسلام و مسلمان به دور است. از جملهی این منحرفین اهل تصوف هستند که راه حق را قبول نکرده یا نشناختند و آثار این عدم بندگی را در مسلک ایشان در قالب انحرافات عقیدتی و رفتاری میتوان مشاهده نمود.
از جمله کسانی که نقد بيروني بر فرقه صوفيه کرده است، نویسنده شیعی کتاب التفتیش با حقیقه العرفان است. وی در کتاب خود به تفصیل از بدعتهای صوفیه شیعه و سنی سخن میگوید. وی خلاصه آنچه که مخالفان و عالمان شیعه مذهب علیه صوفیان گفتهاند را جمع آوری کرده و برخی از بدعتهای آنان را برمیشمارد.
ابوالمفاخر یحیی باخرزی صوفی قرن هشتم، با عدم درک فعل پیامبر معصوم و اولوالاعظم، اولاً به وی نسبت ظلم میدهد و او را ظالم در حق هارون میداند که چرا بدون دلیل موی سر هارون را کشید و او را که بیگناه بود توبیخ نمود. وی با این نسبت، عصمت انبیاء را خدشهدار کرده است.
افراط و تفریط همیشه انسان را از مسیر مستقیم و صراط حق دور میکند و صوفیه با تعریفی که از زهد میکند، به خیال خود در پارسایی پیشگام است و حال آنکه کبر و غرور و خودنمایی تنها ثمرهی این زهد صوفیانه خواهد بود.
با این که معروف و مشهور است که صوفیان سخنورند و از حرف تا عمل فاصله بسیار است، اما میبینیم که خود ایشان نیز از برخی افراد تربیت شده در دامن تصوف گلایه و شکایت دارند.