بهائیت وشیخیه
پس از تبعید میرزا یحیی صبح اَزل به قبرس، فرقهی اَزلی توانست حمایت دولت انگلیس را برای خود جلب کند. اما عواملی دست به دست هم داد تا انگلیسیها (که با توجه به نوع عقاید و گرایشات پیشوایان بهائی)، میل بیشتری به برقراری رابطه با بهائیت پیدا کرده، از اَزلیان دست بریده و زین پس، بهائیت را به عنوان مُهرهی نفوذی خود انتخاب کنند.
هرچند که منابع بهائی سعی بر آن دارند تا اعدام علیمحمد شیرازی را حاصل استقامت وی در طرح ادعاهایش معرفی کنند، اما حقیقت آنست که اعدام او، تنها حاصل شورشهای طرفدارانش بوده است. چرا که پس از شکست باب در مناظره با علمای تبریز، وی اقدام به توبه کرد، اما علما بخاطر شبههی خبط دِماغ، از اعدام وی صرفنظر کردند.
در یکی از برنامههای شبکهی رادیویی تشکیلات بهائیت، کتمان عقیده و یا همان تقیه، دروغ و تزویری نامیده شد که بهائیان عاری از آن هستند. این ادعا در حالی مطرح میشود که پیشوایان بهائیت و پیروان آنان (حاضر به تحمل کوچکترین سختی در ابراز عقیدهی خود نشده)، همواره اقدام به کتمان عقیده و (یا به قول گویندهی بهائی)، تزویر کردهاند!
شبکههای مجازی بهائیت، مقالهای با عنوان «چرا بهائیان درگیر سیاست نیستند» منتشر و در آن بهائیت، به دور از هرگونه سیاست معرفی شد. اینها همه در حالیست که با در نظر داشتن انتقادات به نظام اسلامی ایران، اظهار نظر در خصوص نوع حکومت آن و کارشکنی در مجامع بینالمللی برعلیه کشورمان، دیگر جایی برای انکار سیاستبازی بهائیت، باقی نمیماند.
یکی از اصول بنیادین ادیان الهی، اعتقاد و التزام به توحید و یگانگی خدای تعالی میباشد. از اینرو قرآن کریم، دعوت به توحید را محور تبلیغی تمامی پیامبران معرفی میکند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائیان خود را خدای جهانیان معرفی کرده و عباس افندی به عنوان مبیّن به اصطلاح آیات او، بر این اصل کفرآمیز تأکید و آن را تبیین میکند!
در متن وصیتنامهای که مادر شوقی افندی به پدر خود عباس افندی نسبت داده، شوقی افندی به عنوان جانشین عباس افندی تعیین میگردد. اما این جانشینی با اختلافاتی از سوی بهائیان روبهرو میشود. گذشته از آن، اگر صحّت این وصیتنامه را بپذیریم، لازمهاش سرپیچی عباس افندی از دستور پیامبرخواندهی بهائیت را به دنبال خواهد داشت.
بابیه ادعای نسخ دین اسلام را دارد و تنها معجزهی خود را کتاب بیان میداند و در مورد آن تحدی هم میکند در حالیکه این کتاب مملو از غلطهای ادبی و علمی است و در توجیه اشتباهات خود میگوید ما باید قواعد را با کتاب، تطبیق دهیم نه کتاب را با قواعد. در حالیکه اگر اینگونه باشد چطور فصاحتِ این کتاب را باید بعنوان معجزه درک کرد وفهمید؟
عدم ثبات در مواضع بهائیان موج میزند به گونهای که حسینعلی نوری که دم از جانسپاری و اطاعتِ صبح ازل میزند، مدتی بعد، بدترین توهینها را به او روا میدارد. چگونه میتوان تا به این حد تغییر موضع داشت؟ از چنین فرقهای چگونه میتوان انتظار داشت که به سایر ادیان و سایر افراد، احترام بگذارند؟
در حالی که پیشوایان بهائی در آثار خود مدام دم از اُلفت و محبّت در دین زده و پیروان خود را (در ظاهر) به پرهیز از کینهتوزی و دشنام توصیه میکنند، صفحات تاریخ انباشته از توهینهای سرکردگان بهائیت به دوستان و دشمنانشان میباشد. به عنوان مثال در این زمینه، میتوان به لجنپراکنیهای ولیامر بهائیان نسبت به مبلّغان بهائی اشاره کرد.
نویسندهی یکی از شبکههای بهائی، با بیان دیدگاه بهائیت نسبت به صلح جهانی مدعی میشود، راه رسیدن به صلح از جنگ نمیگذرد. این در حالیست که در ماجرای تهاجم ائتلاف آمریکایی به عراق و نسلکشی حدود سه میلیون نفر، تشکیلات بهائی، راه رسیدن به صلح را در پس وقوع چنین ناآرامیهایی دانسته و پیروان خود را از تجمع صلحطلبانه بازمیدارد!
سرکردگان بهائی، سعی بر آن دارند تا با تأویل و تحریف آیات قرآنی، معاد و رستاخیز موعود اسلام را تحریف نمایند. اما اعتقاد به معاد جسمانی در اسلام و قرار گرفتن آن به عنوان اصلی اعتقادی در میان مسلمانان، بر گرفته از آیات محکم و بیشمار قرآنی است. آیاتی که معاد جسمانی را به عنوان نماد قدرت خداوند معرفی و منکرین آن را کافر خطاب میکند.
یکی از خبرگزاریهای بهائی، با برشمردن بهائیت به عنوان پیشگام در زمینهی رعایت حقوق زنان مدعی شد، سایر جنبشهای تساویطلب، سالها بعد از پیدایش بهائیت، به وجود آمدهاند. این درحالیست که با گذری ساده در تاریخ این فرقه متوجه خواهیم شد که در واقع، طرح شعار تساوی حقوق زن و مرد، کپیبرداری سران این مسلک از جوامع غربی بوده است.
پیامبرخواندهی بهائیان مدعی میشود که اگر فلز مس، به مدت 70 سال از خشکی در امان باشد، به طلا تبدیل میشود! مبلّغان بهائی در توجیه این افتضاح ضد علمی پیشوای خود، آیات قرآن را مملو از مسائل غیرعلمی معرفی میکنند. این در حالیست که بر خلاف بافتههای پیشوایان بهائی، با گذشت هرچه بیشتر زمان، ابعاد علمی قرآن بر همگان آشکار میگردد.
بهائیان در حالی از پایمال شدن کرامت انسانی به هر بهانهای گِلایهمندند و آن را در تضادّ با تعالیم بدیع خود معرفی میکنند، که شاهد رفتاری متغایر از آنان هستیم. آری؛ بسی جای تعجب از پیروان رهبریست که با توهین به تمامی مردم دنیا (از جمله گاو خطاب کردن مردم اروپا)، تعالیمش سبب تعالی کرامت انسانی معرفی گردد.