مشروعیت بیت العدل
بیتالعدلِ حیفا، بعد از مرگ شوقی افندی تمام اختیارات مقام ولایتامر را به نفع خود مصادره کرد و به رهبری نامشروع برای بهائیان تبدیل شد.
فرقه بهائیت، دلیل اجماع را از اساس، در خاتمیت پیامبر خدا (ص) رد میکند و توجهی به منشأ اجماع ندارد! اما بنا بر عقیده شیعه، پس از پیامبر خدا (ص)، حضرات معصومین (ع) واسطه فیض الهی هستند و هیچ گاه انسانها، از فیض الهی محروم نشدهاند. به علاوه اگر فیض الهی را منحصر در بعثت پیامبران بدانیم، بهائیان هم 130 سال از این فیض محروم هستند!
در پاسخ به اینکه چرا ارتباط بهائیان با سازمان رهبری بهائیت بیت العدل مستقر در اسرائیل، مصداق عمل مجرمانه است باید گفت که بر اساس قانون این عمل مجرمانه است. چرا که تشکیلات بهائیت از چهل سال پیش که رسماً غیرقانونی اعلام شد و حتی پیش از آن، همواره اهداف و اعمال براندازی و جاسوسی را دنبال و اجرایی می کند.
وقتی بهائیان برای تغییر ادعاهای پیامبرنماهای خود، دلیل (اشتباه) تدریج در بیان مقامات را طرح می کنند، چگونه می توانند به میسن ریمی بخاطر تدریجی بیان کردن ادعای ولایت امری اش ایراد گیرند و از این حیث هم او را رد کنند!
بیت العدل نسب خونی با بهاء داشتن را شرط ولی امری می داند که ریمی نداشته است. ریمی هم مدعیست که شوقی افندی او را با نسل بهاء پیوند زده است. اما چرا شوقی افندی رسالت خود را عقیم گذاشت و با انتخاب نکردن جانشین، الهی بودن بهائیت را زیر سؤال برد؟ و بیت العدل و ولی امری که بدون هم مشروعیتی ندارند، چگونه مشروعیت یکدیگر را زیر سؤال می برند؟
بیت العدل در رد ولایت امری میسن ریمی، نداشتن رابطه فرزندی با شوقی یا بهاء و تعیین نشدن در زمان حیات ولی امر سابق را مطرح کرده است. اما اگر بیت العدل با این دلایل بخواهد گردن ننهادن خود بر ولایت امری ریمی را توجیه کند که در واقع الهی بودن پیش بینی و دستورات پیشوایان بهائی را زیر سؤال برده و پیشوایان بهائی را متهم به ترک وظیفه کرده است!
تشکیلات بهائی تصویب مصوبه ای در شورای عالی انقلاب فرهنگی را مانع تحصیل بهائیان در دانشگاه های کشور می داند! اما بر فرض وجود چنین مصوبه ای، آن دسته از بهائیانی که به جای اجرای سیاست های تشکیلات نامشروع بهائیت، سیره عملی پیشوایان خود را پیش می گیرند، هیچ محدودیتی ندارند! پس مانع تحصیل عالی بهائیان نه مصوبه، بلکه خود تشکیلات بهائی است.
پیشوایان بهائی در حالی دریافت فیض الهی را تنها از طریق بعثت پیامبران و تجدید ادیان ممکن میدانند که با ادعای خاتمیت خود، عملاً راه فیض ادعاییشان را مسدود کردهاند. اما ممکن است بهائیان اعضای انتخابی نهاد بیت العدل را جایگزین دریافت فیض معرفی کنند که در پاسخ میگوییم این نهاد حتی بر مبنای بهائیت نیز مشروعیت ندارد.
پیامبرخواندهی فرقهی بهائیت، در حالی ادعای ابداع آموزهی وحدت زبان و خط مردم دنیا را داشته، که هیچ گامی در راستای تحقق آن برنداشته است. از طرفی نهاد رهبری بهائیت (بیت العدل) نیز که مسئول اجرای این طرح بوده، پس از گذشت نزدیک به دو قرن از تشکیل این فرقه، با افتخار از ترجمهی برخی متون بهائی به 800 زبان دنیا سخن میگوید!
نهاد رهبری بهائیت "بیت العدل" در حالی به انکار وجود عیدی به نام "عید صیام" در بهائیت تصریح کرده است که منابع دست اول بهائی، بارها از "عید صیام" در بهائیت سخن به میان آوردهاند. آری؛ اصرار بر اشتباه بیت العدل، یا حکایت از جهل بالاترین نهاد رهبری بهائیت داشته و یا حاکی از دروغپردازی آن برای حفظ استقلال بهائیت از اسلام است.
عبدالبهاء، نظام رهبری بهائیت را پس از خود، بر دو پایهی مقام ولایت امر و نهاد بیتالعدل استوار دانسته است. بر اساس تصریح پیشوایان بهائی، وظایف این دو نهاد هیچگونه تزاحمی با یکدیگر نداشته و هیچکدام حق دخالت در امور دیگری را ندارد. این در حالیست که بیتالعدل، پس از مرگ شوقی افندی، تمام مسئولیتهای مقام ولایت امر را تصدی کرده است!
شوقی افندی در مقام تمجید از نظام رهبری بهائیت پس از عبدالبهاء (که بر دو رکن ولیامر و بیتالعدل) استوار است، آن را یگانه و بیشباهت به هیچکدام از حکومتهای دیکتاتوری و یا دموکراسی معرفی میکند. این در حالیست که: اولاً: با توجه به اختیارات ولیامرها، این نوعِ حکومت، دیکتاتوری محض است. ثانیاً: این نوع حکومت دوام چندانی نداشت.
در الواح وصایای عبدالبهاء، دو رکن جدا نشدنی برای رهبری جامعهی بهائیت، به نامهای «بیتالعدل و ولیامر» تعیین شده است. عبدالبهاء وظیفهی بیتالعدل را قانونگذاری در امور غیرمنصوص و وظیفهی ولیامر را ریاست بر آن تعیین کرده است. اما اینک که تشکیلات بهائیت از وجود ولیامر تُهی است، بیتردید نهاد بیتالعدل حیفا، مشروعیت ندارد.
شوقی افندی به عنوان اولین ولی امر بهائیان، یکی از پایههای نظام رهبری بهائیتِ پس از خود را مقام موروثی ولایت امری معرفی میکند. اما ترسیم چنین نظام رهبری برای بهائیان، با عقیم ماندن شوقی افندی، هیچگاه محقق نشد و پیشگویی غلطِ پیشوایان بهائی را، سندِ رسوایی دیگری بر غیرالهی بودن اساس بهائیت نمایان ساخت.