تناقضات بهائیت
پیشوایان فرقهی بهائیت یکی از تعالیم به ظاهر بدیع خود را لزوم وحدت زبان و خط برشمرده و در این راستا، یادگیری چندین زبان را موجب تلف شدن عمر دانستند. اما جالب است بدانیم نه تنها راهکار عملی برای تحقق این آموزه از پیشوایان بهائی ارائه نشده، بلکه بر خلاف این حکم، بارها پیروان خود را به فراگیری زبانهای خارجی ترغیب کردهاند.
پیشوایان بهائی با عدمی دانستن شرور، اسم و عکس خود را عامل دفع آن معرفی کردهاند. اما به راستی چگونه امری عدمی میتواند در زندگی ما تأثیرگذار بوده و آن را به کنترل خود درآورد؟! از طرفی، چگونه پیشوایان بهائیت از یکسو هر امر غیرمحسوسی را منکر شده و از سویی دیگر، استفاده از اسم و عکس خود را عامل دفع خرافات عدمی معرفی کردهاند؟!
پیشوایان بهائیت، بر خلاف شعار وحدت انسان و تربیت یکسان خود، فرزندان بهائی را از سایرین مستثنی کرده و تحصیل آنها در مدارس غیربهائی نهی کردهاند. اما جالب است بدانیم که بر خلاف این شعار، شوقی افندی در بهترین مدارس غیربهائی تحصیل کرده و بار دیگر عمل نکردن پیشوایان بهائی به احکام ساختگیشان را به رُخ کشیده است!
پیشوایان بهائی بر خلاف شعار لزوم تعلیم و تربیت یکسان برای تمامی انسانها، فرزندان بهائی را از تحصیل در مدارس غیربهائی منع کردهاند. اما به راستی اگر پیشنیاز تحقق وحدت عالم انسانی تربیتی یکسان است، پس چرا پیشوایان بهائی فرزندان خود را از آن ممتاز کردهاند و در این صورت، شعار وحدت عالم انسانی چه معنا خواهد داشت؟!
پیشوایان فرقهی بهائیت یکی از تعالیم بدیع خود را لزوم علم آموزی و تعلیم و تربیت اجباری برمیشمارند. این در حالیست که پیامبرخواندهی این فرقه ملاک علم و عالم را ایمان به خود معرفی کرده است. اما به راستی در آیینی که معیار و ملاک جهل و علم، بهائی بودن و نبودن است، دیگر لزوم تعلیم و تربیت به چه کار میآید؟!
پیشوایان بهائی وجه تمایز بهائیت با سایر ادیان را نوآوری پیشوایان بهائی در زمینهی تعالیم و نظامات رهبری این فرقه معرفی کردهاند. اما به راستی چگونه اعتراف پیشوایان بهائی به کپیبرداری نهاد رهبری بهائی (بیت العدل) از مجالس اروپایی، با ادعای ابداعی بودن این نهاد سازگار است؟! آیا این اعتراف به نوعی نشان دهندهی دُمب خروس بهائیت نیست؟!
بهائیان با استناد به قرآن مدعی شدند که بیانتهایی علم خداوند با خاتمیت اسلام سازگاری ندارد. اما در پاسخ به آنان باید گفت، الفاظی از آیات که برای مقدمهی استدلال خود استفاده کردید در معانی ادعایی شما انصراف ندارد. از طرفی امتداد فیض الهی از طریق معصومین (علیهم السلام) صورت گرفته و ادعای خاتمیت بهاء، این اشکال را به شما نیز وارد میسازد.
بهائیان در حالی نهاد بیت العدل را معصوم و مصون از خطا میدانند که شوقی افندی با طرح امکان گناه و خطای آنان، وظیفهی اخراج اعضای خاطی و ابطال تصمیمات غلط آنان را با شخص ولیامر دانسته است. اما به راستی اگر امکان گناه و خطای دستهجمعی اعضای بیت العدل وجود دارد، پس ادعای عصمت آنان و عمل به تصمیمهایشان چه معنی خواهد داشت؟!
پیشوایان فرقهی بهائیت برای آیندهی رهبری دنیا تحقق حکومت جهانی بهائی را پیشبینی کردهاند. اما به راستی چگونه میتوان از یکسو دخالت در امور حکومتی را حرامی الهی برشمرد و از سویی دیگر، انتظار حکومتی بهائی، آن هم در سطح جهانی را کشید؟! آیا این، نمونهی بارزی از دورویی و تناقض آشکار در بهائیت نیست؟!
مبلّغین بهائی در پاسخ به تعارض ممنوعیت تبلیغشان در ایران و ملزم بودن به رعایت قوانین حکومتی از سوی پیشوایان خود، مدعی میشوند، در تعارض میان دستورات بهائی و قوانین حکومتی، دستورات پیشوایانشان مقدم میگردد. این در حالیست که پیشوایان بهائی، اجرای احکام بهائی (از جمله تبلیغ) را مشروط به عدم مغایرت با قوانین حکومتی کردهاند!
پیشوایان بهائیت، یکی از تعالیم ابداعی خود را لزوم تعدیل معیشت معرفی نمودند. این در حالیست که دین مبین اسلام بسیار پیش از بهائیت، این موضوع را متذکر شده و راهکارهایی نیز برای تحقق آن ارائه داده است. از طرفی بهائیت، با تجویز رباخواری و اعلان جنگ با خدای تعالی، گام مهمی در جهت خلاف تحقق این هدف برداشته است!
در تبلیغات بهائیت، مساوات و برابری میان بشر، از آموزههای پیشوایان این فرقه معرفی میشود. این در حالیست که پیشوایان بهائی بر خلاف این شعار، تساوی انسانها را از جهات مادی و معنوی محال دانستهاند. با این حال، چه توجیهی برای این تناقض گوییهای پیشوایان بهائی، غیر از تمسک به دروغ و عوامفریبی برای پیشبرد تبلیغاتشان وجود دارد؟!
پیشوایان بهائیت آموزهی ترک تعصبات را یکی از تعالیم بدیع خود برمیشمارند. اما جالب است بدانیم بر خلاف این آموزهی خود، متعصبانه از مسلک خشونتطلب علیمحمد شیرازی دفاع میکنند و در عین حال مسلک خود را صلحطلب میدانند. اما به راستی چگونه میتوان صلحطلب بود و متعصبانه از احکام خشونتطلبی دیگران دفاع کرد؟!
بهائیت یکی از آموزههای خود را لزوم تعدیل معیشت در جامعه برمیشمارد. این در حالیست که علیمحمد شیرازی در حکمی مخالف این شعار، حکم به مصادرهی تمام اموال مخالفین خود داده است. اما انتساب آموزهی تعدیل معیشت به پیامبرخواندهی بهائی، با اینکه او ادعای نسخ بیان را از جانب خود رد کرده و خویش را شیفتهی آن دانسته، چگونه قابل جمع است؟!