فصل چهارم: در بيان وقايعى كه بعد از شهادت واقع شد
چون حضرت سيد الشهداء عليه السّلام به درجه رفيعه شهادت رسيد، اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطيد و سر و كاكُل خود را به آن خون شريف آلايش داد و به اَعلى صورت بانگ و عَويلى برآورد و روانه به سوى سرا پرده شد چون نزد خيمه آن حضرت رسيد چندان صيحه كرد و سرخود را بر زمين زد تا جان داد، دختران امام عليه السّلام چون صداى آن حيوان را شنيدند از خيمه بيرون دويدند ديدند اسب آن حضرت است كه بى صاحب غرقه به خون مى آيد پس دانستند كه آن جناب شهيد شده ، آن وقت غوغاى رستخيز از پردگيان سرادق عصمت بالا گرفت و فرياد واحسيناه و وااماماه بلند شد.(302)
شاعر عرب در اين مقام گفته :
شعر :
وَراحَ جَوادُ السِّبْطِ نَحْوَ نِسائِهِ
يَنُوحُ وَيَنْعى الظّامِى ءَ الْمُتَرَمِّلا
خَرَجْنَ بُنَيّاتُ الرَّسُولِ حَوا سِرا
فَعايَنَّ مُهْرَ السِّبْطِ وَالسَّرْجُ قَدْ خَلا
فاَدْمَيْنَ بلَّلطْمِ الْخُدود لِفَقْدِهِ
وَاَسْكَبْنَ دَمْعا حَرُّهُ لَيْسَ يَصْطَلى
و شاعر عجم گفته :
شعر :
به نا گه رفرف معراج آن شاه
كه با زين نگون شد سوى خرگاه
پروبالش پر از خون ديده گريان
تن عاشق كُشش آماج پيكان
به رويش صيحه زد دخت پيمبر
كه چون شد شهسوار رُوز محشر
كجا افكنديش چونست حالش
چه با او كرد خصم بدسگالش
مرآن آدم وَش پيكربهيمه
همى گفت الظليمه الظليمه
سوى ميدان شد آن خاتون محشر
كه جويا گردد از حال برادر
ندانم چُون بُدى حالش در آن حال
نداند كس بجز داناى احوال
راوى گفت : پس اُم كلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه و عويل برداشت و مى گفت :
وامُحَمَّداه واجَدّاه و انبِيّاه وا اَبَا الْقاسِماه وا عَلِيّاه وا جَعْفَراه وا حَمْزَتاه وا حَسَناه هذا حُسَيْنٌ بِالْعَراء صَريحٌ بِكَرْبَلا مَحزُوزُ الرَّاْسِ مِنَ الْقَفا مَسْلوبُ الْعِمامَةِ وَالرِداء.(303)
و آن قدر ندبه و گريه كرد تا غشّ كرد. و حال ديگر اهل بيت نيز چنين بوده و خدا داند حال اهل بيت آن حضرت را كه در آن هنگام چه بر آنها گذشت كه احدى را ياراى تصوّر و بيان تقرير و تحرير آن نيست .
وَفِى الزّيارَةِ الْمَرْوِيَّةِ عَنِ النّاحِيَةِ الْمُقَدَّسَةِ:
وَاَسْرَعَ فَرَسُكَ شارِدا اِلى خِيامِكَ قاصِدا مُهَمْهِما باِكيا فَلَمّا رَاَيْنَ النِّساءُ جَوادَكَ مَخْزِيّا وَنَظَرْنَ سَرْجِكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّا بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الّشُعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لاطِماتٍوَ عَنْ الوُجُوهِ سافِراتٍ وَبِالْعَويلِ داعِياتٍ وَبَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلاتٍ وَاِلى مَصْرَعِكَ مُبادِراتٍ وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ مُوْلِعٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ قابِضٌ عَلى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ ذابِحٌ لَكَ بُمهَنَّدِهِ قَدْ سَكَنَتْ حَواسُّكَ وَ خَفِيَتْ اَنْفاسُكَ وَ رُفِعَ عَلَى الْقَناةِ رَاْسُكَ.
راوى گفت : چون لشكر، آن حضرت را شهيد كردند به جهت طمعِ رُبودن لباس او بر جَسَد مقدّس آن شهيد مظلوم روى آوردند، پيراهن شريفش را اسحاق بن حَيْوَة (304) حَضْرَمى برداشت و بر تن پوشيد و مبروص شد و مُوى سر و رويش ريخت ، و در آن پيراهن زياده از صد و ده سوراخ تير و نيزه و شمشير بود.
عِمامه آن حضرت را اَخْنَس بن مَرْثَد و به روايت ديگر جابربن يزيد اَزْدى برداشت و بر سر بست ديوانه يا مجذوم شد. و نعلين مباركش را اَسْوَد بن خالد ربود. و انگشتر آن حضرت را بحدل بن سليم با انگشت مباركش قطع كرد و ربود.
مختار به سزاى اين كار دستها و پاهاى او را قطع نمود و گذاشت او را در خون خود بغلطيد تا به جهنم واصل گرديد. و قطيفه خز آن حضرت را قيس بن اشعث برد و از اين جهت او را (قيس القطيفه ) ناميدند.(305)
روايت شده كه آن ملعون مجذو م شد و اهل بيت او از او كناره كردند و او را در مَزابل افكندند و هنوز زنده بود كه سگها گوشتش را مى دريدند.
زره آن حضرت را عمر سعد برگرفت و وقتى كه مختار او را بكشت آن زره را به قاتل او ابوعمره بخشيد، و چنين مى نمايد كه آن حضرت را دو زره بوده زيرا گفته اند كه زره ديگرش را مالك بن يسر ربود و ديوانه شد. و شمشير آن حضرت را جُمَيْع بن الْخَلِق اءَوْدي ، و به قولى اَسْوَد بن حَنْظَله تَميمى ، و به روايتى فَلافِس نَهْشَلى برداشت ، و اين شمشير غير از ذوالفقار است زيرا كه ذوالفقار يا امثال خُودْ از ذخاير نبوت و امامت مصون و محفوظ است .(306)
مؤ لّف گويد: كه در كتب مقاتل ذكرى از ربودن جامه و اسلحه ساير شهداء - رضى الله عنهم - نشده لكن آنچه به نظر مى رسد آن است كه اَجلاف كوفه اِبقاء بر احدى نكردند و آنچه بر بدن آنها بود ربودند.
ابن نما گفته كه حكيم بن طُفَيلْ جامه و اسلحه حضرت عباس عليه السّلام را ربود.(307)
در زيارت مرويّه صادقيّه شهداء است (وسَلَبُوكُمْ لاِبْنِ سُمَيَّةَ وَابْنِ آكِلَةِ الاَْكْبادِ.)
در بيان شهادت عبداللّه بن مُسلم دانستى كه قاتل او از تيرى كه به پيشانى آن مظلوم رسيده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تير را بيرون آورد چگونه تصور مى شود كسى كه از يك تير نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود بگذرد.
در حديث معتبر مروى از (زائده ) از على بن الحسين عليه السّلام تصريح به آن شده در آنجا كه فرموده :
وَكَيفَ لا اَجْزَعُ وَاَهْلَعُ وَقَدْ اَرَى سَيِّدى وَ إ خْوَتى و عُمُومَتى وَ وَلَدِ عَمّى وَاَهْلى مُصْرَعينَ بِدِمائِهِمْ مُرَمَّلين بِالْعَراءِ مُسْلَبينَ لا يُكْفَنُونَ وَ لا يُوارُونَ.(308)