مراحل سير و سلوك
گرچه به يك معنا راه يك كلمه است، يك قدم است، يك مفهوم و يك عنوان است و آن «بندگى كردن» است، ولى مىتوان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزديكى انسان، همين يك قدم را به منزلها و مراحلى تقسيم كرد. برخى از بزرگان در اين راه زحمتهايى كشيدهاند و از هنگامى كه انسان مىخواهد به طرف خداى متعال حركت كند تا آن هنگام كه به كمال نهايى مىرسد، منازلى تعيين كردهاند. شايد معروفترين آنها «منازل السائرين»(1) باشد كه يكصد منزل را تعيين كرده است.
اولين مرحله و منزل، مرحله «يقظه» است. يقظه به معناى بيدارى و مقابل آن، «غفلت» است. انسان ابتدا بايد از غفلت بيرون بيايد، وگرنه مادامى كه غافل است از اينكه مشكل و مسأله و كمبودى دارد به طور طبيعى حركتى هم نخواهد كرد. هنگامى كه از غفلت بيرون آمد و به يقظه و بيدارى رسيد؛ قدم به قدم پيش مىرود و «حالاتى» براى انسان پيش مىآيد، آن حالات نيز به تدريج «ثبات» پيدا مىكند و به صورت «ملكه» در مىآيد و تبديل به «مقام» مىشود. به همين ترتيب، از مقام اول كه عبور كرد حالت جديدى براى او پيش مىآيد، آن حالات جديد نيز كمكم ثبات پيدا مىكند و در اثر تكرار، راسخ مىگردد و به صورت ملكه در مىآيد و مقام دوم مىشود، و اين سير به همين ترتيب ادامه پيدا مىكند.
در هر صورت، بزرگانى زحماتى كشيدهاند و منزلها و مراحلى را براى پيمودن مسير عرفان و سير الى الله تعيين كردهاند؛ ولى بايد توجه داشت كه اينها وحى مُنزل نيست كه قابل تغيير نباشد. چنان نيست كه گفته شود «اين است و جز اين نيست». اگر منازلالسائرين يكصد منزل شمرده است، بزرگان ديگرى چهل منزل ذكر كردهاند و برخى نيز هفت منزل و مرحله را برشمردهاند.(2) در هر حال منظور اين بوده كه به اين مسأله توجه داده شود كه انسان بايد از چه چيزهايى بگذرد، چه چيزهايى را بايد كسب كند و چه تلاشهايى بايد انجام دهد تا به كمالات و مقامات انسانى و معنوى دست پيدا كند. البته هر مقام نيز خود درجاتى دارد و بر حسب شدت و ضعف مىتوان مراتب مختلفى براى آن در نظر گرفت.
ما در اينجا قصد آن نداريم كه تكتك اين مراحل را با خصوصيات و مطالبى كه پيرامون آنها وجود دارد ذكر كنيم. در عين حال، زحماتى را كه بزرگان در اين راه كشيدهاند ارج مىنهيم. آنان ساعتها و روزها و بلكه سالها روى اين مطالب تأمل كردهاند و فكر و ذهنشان را به كار گرفتهاند و انشاءالله تلاش آنان در نزد خداى متعال مأجور و مشكور است. مطالب آنان يادآورى خوبى است براى كسانى كه مىخواهند در اين راه قدم بردارند؛ ولى تأكيد مىكنيم كه اين همه بدان معنا نيست كه هر آنچه اين بزرگان گفتهاند صحيح و مطابق با فرمايشات حضرات معصومين(عليهم السلام) است. اين تقطيعها و مرحلهبندى كردن و منزل درست كردنها به اين صورت قطعاً امرى اعتبارى است و در كلمات پيامبر و ائمه(عليهم السلام) به اين صورت وجود ندارد. بسته به اينكه انسان چه مقياسى را در نظر بگيرد و چه فواصلى را تعيين كند، مىتوان منازل و مراحل سير و سلوك را به طرق مختلفى اعتبار كرد. نظير اين است كه براى تعيين فاصله يك مسير مىتوانيم بگوييم: «سه» فرسخ، يا «هيجده» كيلومتر يا «ده» مايْل. اينكه چه عددى را ذكر كنيم بسته به اين است كه چه واحد و مقياسى را در نظر بگيريم. در ذكر منازل و مراحل سير عرفانى نيز همينگونه است. بنابراين در ذكر اعداد مختلف براى تعيين منازل و مراحل، تناقضى بين فرمايشات بزرگان نيست و بستگى دارد كه مراحل و منازل را بر چه اساسى بخواهيم تقسيم كنيم.
به هر حال اگر بخواهيم اين منازل را فهرستوار هم ذكر كنيم بحث به درازا خواهد انجاميد، به خصوص اگر بخواهيم به نقد آنها نيز بپردازيم. از اين رو ما در اينجا تقسيمى را كه مختصرتر از همه تقسيمات است و در كلمات بزرگان به آن اشاره شده ذكر مىكنيم و مقدارى پيرامون آن توضيح مىدهيم.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. اين كتاب از تأليفات عارف مشهور، خواجه عبدالله انصارى است.
2. از جمله تقسيماتى كه در مباحث تصوف و عرفان بسيار مشهور است، تقسيم «هفتگانه» مقامات و مراحل عرفان و سير و سلوك بدين ترتيب است:
1. مقام توبه: عبارت است از شعور به گناه و پشيمانى از آن و عزم راسخ بر ترك آن.
2. مقام ورع: عبارت است از دورى سالك از ستم گرى هاى مردم، به حدى كه كسى را بر او دعوى و ادعايى نباشد.
3. مقام زد: عبارت است از مذمت دنيا و بى اعتنايى و بى پروايى نسبت به دنياپرستان.
4. مقام فقر: عبارت است از ساختن به كمترين حد از نيازهاى زندگى و پرداختن به فرايض و زياد كردن نوافل.
5. مقام صبر: عبارت است از تحمل شدايد و بلاها و ناپسنديده ها و از سر گذرانيدن آن ها بدون شكوِه.
6. مقام توكل: عبارت است از ترك و فرو گذاشتن تدبير نفس و بريدن از قدرت و قوّت خود، و واگذارى همه چيز به خدا تا هرچه خواهد بكند.
7. مقام رضا: عبارت است از آرام يافتن دل بنده به احكام و دستورهاى خدا و موافقت او به آنچه وى پسنديده و براى او اختيار كرده است.
گاهى نيز از منازلى كه سالك بايد از آن ها عبور كند به «احوال» تعبير مى كنند. مشهورترين احوال هفت گانه عبارتند از:
1. حال قرب: و آن تقرب سالك است به پروردگارش به وسيله اطاعت و دوام ذكر در نهان و آشكار.
2. حال محبت: و آن عبارت است از جايگزين شدن صفات محبوب و دوست در صفات محب و دوست دار؛ يعنى اين كه ذكر محبوب بر دل او غالب باشد.
3. حال خوف: و آن عبارت است از ترس از عذاب در دنيا و آخرت؛ و آن در آغاز پناه بردن از همه است و در نهايت، پناه دادن خود در سايه خدا است.
4. حال رجاء: و آن عبارت است از تعلّق و آويزش دل به محبوبى كه در آينده به او توان رسيد، به اميد رحمت واسعه خدا، خواه با كسب سودى يا به دفع زيانى.
5. حال شوق: و آن شوريدگى دل عاشق و دوست دار است در زمان ذكر محبوب و طلب ديدار او؛ و آن وابسته به اندازه محبت محب است و نيز بازداشتن اعضا و جوارح از شهوات.
6. حال مشاهده: و آن عبارت است از پيوستن و نزديكى است، و وصلى است ميان رؤيت عينى و رؤيت قلبى؛ يعنى محبوب را در دل چنان ببيند كه گويى در برابر ديدگانش است.
7. حال يقين: و آن مكاشفه است، و خشنودى بنده بدان چه خدا او را قسمت كرده است.
گاه نيز از سير و سلوك به «سَفَر» تعبير مى كنند. ابن عربى در تعريف «سَفَر» مى نويسد: السَّفَرُ عبارةٌ عن القلب اذا اَخَذَ في التوجّه الى الحق تعالى بالذكر. جرجانى نيز در تعريف «سفر» مى گويد: السَّفَرُ لغةً قطع المسافة وعند اهل الحقيقة عبارة عن سير القلب عند اخذه الى التوجه الى الحق بالذكر = سفر در لغت عبارت است از قطع مسافت، و نزد اهل حقيقت عبارت است از سير دل آن گاه كه به حق تعالى از راه ذكر توجّه يابد.
معمولا اسفار را به چهار سفر به ترتيب زير تقسيم مى كنند:
1. سَفَرٌ مِنَ الخلق الى الحق: كه آغاز آن توبه، يعنى رجوع از حيوانيت به انسانيت حقيقى و الهى است و نهايت آن اتصال به ملكوت و ظهور سكينه و آرامش.
2. سَفَرٌ من الحق الى الحق: كه آغاز آن ملكوت و نهايت آن اتصاف به اوصاف الهى و وصول به مقام ربوبيت است.
3. سَفَرٌ فى الحق: كه در اين سفر سالك جز خدا نمى بيند و هر چيز را به خدا نسبت مى دهد. در اين سفر او به صفات جمال و اسماى حسنى متلبّس مى شود و آن ها را دارا مى گردد.
4. سَفَرٌ بالحق فى الخلق: اين سفر به نحوى ادامه سفر اول و نهايت يافتن آن است؛ بدين معنى كه وقتى بنده سالك به صفات و اسماى الهى اتصاف يابد، به حالت نخستين باز مى گردد و براى اصلاح اجتماع به سوى خلق مى آيد، كه مشابهت با مرتبه پيامبرى و رسالت دارد.
البته اين سفرها را به بيانات ديگرى نيز ذكر كرده اند؛ ولى روح همه اين بيان ها كم و بيش يكى است.
هم چنين يكى از تقسيمات معروف در باب مراحل سير و سلوك، تقسيم هفت گانه عطار نيشابورى است كه شعر معروف مولوى (هفت شر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم) نيز اشاره به آن است. عطار خود از اين مراحل به «هفت وادى» تعبير كرده است:
گفت ما را هفت وادى در ره است چون گذشتى هفت وادى درگه است...
هست وادىّ طلب آغاز كار وادى عشق است از آن پس بى كنار
پس سيُم وادى از آنِ معرفت هست چارم وادى استغنا صفت
هست پنجم وادى توحيد پاك پس ششم وادىِّ حيرت صعبناك
هفتمين وادىِّ فقر است و فنا بعد از اين وادى روش نبود تو را
در كَشش افتى روش گم گرددت گر بُوَد يك قطره قلزم گرددت
(به نقل از: على اصغر حلبى، مبانى عرفان و احوال عارفان، ص 197ـ199)