3. عدم مخالفت با شريعت
سومين شاخصهاى كه با استفاده از تحليل عقلى براى عرفان صحيح و راستين بر شمرديم، مطابقت با شريعت، و به عبارت ديگر، عدم مخالفت با شريعت بود. اين ويژگى نيز در جاى جاى كتاب و سنّت مورد تأكيد قرار گرفته و نظير دو ويژگى قبلى، علاوه بر عقل از ناحيه شرع نيز تأييد مىشود. در آيات متعددى از قرآن بر اطاعت از خدا و رسول و دنبالهروى نكردن از غير خدا و رسول تأكيد شده است. در اينجا برخى از اين آيات را مرور مىكنيم:
اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ؛(1) آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است، پيروى كنيد؛ و از اوليا و معبودها [ى ديگر] پيروى مكنيد.
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ الله؛(2) بگو: «اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد.»
وَهذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛(3) و اين كتابى مبارك است كه ما آن را نازل كرديم؛ پس، از آن پيروى كنيد و پرهيزگارى نماييد، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.
همانگونه كه ملاحظه مىشود، در اين آيات بر پيروى از خدا و رسول و كتاب خدا تأكيد گرديده و از پيروى غير خدا نهى شده است. مگر نه اين است كه در عرفان، شوق لقاى الهى را در سر مىپرورانيم و در پى آنيم كه در درجات محبت و معرفت خداوند تا بدانجا پيش رويم كه به مقام «فناى فى الله» برسيم؟ در آيهاى كه ذكر كرديم، شرط دوستى خداوند و صداقت در اين ادعا، پيروى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دانسته شده است. بديهى است كه تبعيت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حركت در چارچوب شريعت ـ آن هم در همه ابعاد آن ـ و عدم مخالفت با دستورات و احكام شرع متبلور است. اين تبعيت آنچنان مهم و اساسى است كه در موارد متعددى خداى متعال، شخص وجود مقدس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را مخاطب قرار داده و بر اين امر تأكيد ورزيده است؛ از جمله مىفرمايد:
اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِين؛(4) از آن چه از جانب پروردگارت به تو وحى شده پيروى كن. هيچ معبودى جز او نيست، و از مشركان روى بگردان.
همچنين مىفرمايد:
وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظّالِمِينَ؛(5) و پس از علمى كه تو را [حاصل] آمده، اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جدّاً از ستمكاران خواهى بود.
وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ؛(6) و از هواهايشان [بدل] از حقى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن.
وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الأَْرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ؛(7) و اگر از بيشتر كسانى كه در روى زمين هستند اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند.
قرآن كريم تأكيد مىكند كه خروج از اطاعت خدا و رسول و پيروى از هوا و هوس و سليقههاى شخصى، نتيجهاى جز گمراهى و زيانبارى به همراه نخواهد داشت و تنها راه سعادت، پيروى از خدا و رسول و حركت در چارچوب شريعت است:
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللهِ؛(8) و كيست گمراه تر از آن كس كه بى راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟
هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ؛(9) اين است راه راست من؛ پس، از آن پيروى كنيد و از راه هاى پراكنده [ديگر] پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق دور مىسازد.
قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ؛(10) بگو: من از هوس هاى شما پيروى نمى كنم، وگرنه گمراه مى شوم و از هدايت يافتگان نباشم.
قُلْ أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ... وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا؛(11) بگو: خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اطاعت كنيد... و اگر اطاعتش كنيد هدايت خواهيد شد.
وَمَنْ يُطِعِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيما؛(12) و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعاً به رستگارى بزرگى نايل آمده است.
فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(13)پس كسانى كه به او [پيامبر(صلى الله عليه وآله)] ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند.
علاوه بر آيات قرآن، اين مسأله (لزوم مطابقت اعمال با شريعت، و متابعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)) در بسيارى از روايات نيز آمده و بر آن تأكيد گرديده است. ذكر حتى شمّهاى از اين روايات، بحث را به درازا خواهد كشاند. در اينجا فقط از باب نمونه و تيمّن و تبرّك، به دو مورد اشاره مىكنيم:
در صلوات معروف شعبانيه كه در اعمال ماه شريف شعبان وارد شده و مقارن زوال آفتاب خوانده مىشود چنين مىخوانيم:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد الْفُلْكِ الْجارِيَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها وَيَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ واللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ؛(14) خدايا! بر محمد و آلش(عليهم السلام) درود فرست، كشتى روان در گردابهاى بىپايان كه در امان است هر كه سوار آن شود و غرقه گردد هر كه آن را وانهد. هر كه از آنها پيش افتد از دين جَسته و خارج شده باشد و هر كه از آنها عقب افتد نابود است و همراه و ملازم ايشان به حق واصل گردد.
در زيارت جامعه كبيره نيز كه از معتبرترين زيارات است، در وصف اهلبيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) چنين آمده است:
فَالرّاغِبُ عَنْكُمْ مارِقٌ وَاللاّزِمُ لَكُمْ لاحِقٌ وَالْمُقَصِّرُ في حَقِّكُمْ زاهِقٌ وَالْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ اِلَيْكُمْ وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَمَعْدِنُهُ؛(15) روگردان از شما از دين جهيده و خارج گشته و ملازم شما به حق رسيده و مقصر در حق شما نابود است، و حق با شما و در شما و از شما و به سوى شما است و شما اهل آن و معدن آن هستيد.
از اين قبيل آيات و روايات به خوبى برمىآيد كه شرط رسيدن به سرمنزل مقصود، حركت در چارچوب ضوابط و احكام دين و شريعت و دنبالهروى كامل و موبهمو از خدا و رسول و امامان معصوم(عليهم السلام) است. در اين مسير اگر كسى مىخواهد به سرگردانى و حيرانى و ضلالت و گمراهى نيفتد، بايد كاملا ملازم و همراه پيامبر و ائمه معصومين(عليهم السلام)حركت كند، نه يك قدم جلوتر و نه يك گام عقبتر؛ كه فرمود:
اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ؛(16) هر كه از آن ها پيش افتد از دين جَسته و خارج شده باشد، و هر كه از آن ها عقب افتد نابود است، و همراه و ملازم ايشان به حق واصل گردد.
بنابراين اگر ما به دنبال سلايق و اختراعات شخصى خود يا ديگران حركت كنيم هيچ تضمينى وجود ندارد كه آن حركت قرين توفيق باشد، و بلكه به عكس، يقيناً سر از بيراهه در خواهيم آورد و از رسيدن به مقصد باز خواهيم ماند:
هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِه؛(17) اين است راه راست من؛ پس، از آن پيروى كنيد و از راه هاى پراكنده [ديگر] پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق دور مىسازد.
همانطور كه در تحليل عقلى نيز اشاره كرديم، پس از آنكه روشن شد حركت عرفانى صحيح حركتى است كه همه ابعاد و شؤون وجود و زندگى انسان را شامل شود، اين سؤال مطرح مىشود كه: حد و ميزان توجه و پرداختن به هر يك از اين ابعاد و شؤون چقدر است؟ براى مثال، چه مقدار بايد به عبادت، چه مقدار به امور اجتماعى، چه مقدار به امور خانوادگى، و چه مقدار به خواب و استراحت پرداخت؟ اين همان بحث هدايت و جهتدهى و تعديل اميال و غرايز و ارضاى نيازهاى انسانى بود، كه گفتيم در اين جهت بايد دست به دامان شرع بشويم و از هدايت و راهنمايى آن مدد بگيريم. اكنون اضافه مىكنيم كه احكام شرعى كه در قالب واجبات، محرّمات، مستحبات، مكروهات و مباحات بيان شدهاند در واقع پاسخ به همين سؤال و ارائه همين هدايتها و راهنمايىها است.
در شريعت اسلامى، در همه زمينهها، از نماز گرفته تا رفتار و معاشرت مرد و زن در زندگى زناشويى، رفتار با فرزندان و خويشان، معاشرت با همسايگان و دوستان، و تا رابطه بين امت با امام و ساير مسايل اجتماعى، يك سلسله «واجبات» وجود دارد. پرداختن به اين واجبات در درجه اول اهميت است، خواه مربوط به عبادتهاى اصطلاحى، مثل نماز و روزه باشد و خواه مربوط به ابواب ديگر. براى مثال، نماز صبح واجب است و حتماً بايد خوانده شود. اگر كسى هزار بار هم بنشيند و از صبح تا به شب و از شب تا به صبح ختم قرآن كند اما دو ركعت نماز صبحش قضا شود، همه آن ختم قرآنها جاى اين دو ركعت نماز را نمىگيرد. اگر به جاى اين دو ركعت نماز، همه اموالش را در راه خدا انفاق كند، آن اثرى را كه از خواندن دو ركعت نماز صبح حاصل مىشود، ندارد. از اين رو كسى نمىتواند بگويد نماز امروز صبحم را نمىخوانم و به جاى آن تمام اموالم را در راه خدا صدقه مىدهم! اين از همان اختراعات و سليقههاى شخصى است كه اشتباه است و خداى متعال چنين چيزى را نخواهد پذيرفت. آنچه كه واجب است، در درجه اول بايد آن را انجام داد، در هر زمينهاى كه باشد؛ چه عبادت شخصى، چه امور اجتماعى، چه مسايل سياسى و چه جبهه و جنگ.
در اين زمينه توجه به اين نكته لازم است كه همه واجبات، در همه زمانها و نسبت به همه اشخاص يكسان نيست. براى مثال، اگر براى حضور در جبهه، تعداد مردان كفايت مىكند حضور زنان واجب نيست. يا نسبت به اصل مسأله وجوب حضور در جبهه و جنگ، اين امر مشروط به آن است كه جنگى وجود داشته باشد؛ ولى اگر جنگى وجود نداشت، بر ما واجب نيست جنگى راه بيندازيم تا بتوانيم به تكليف وجوب حضور در جبهه عمل كنيم! در چنين شرايطى، به جاى حضور در جبهه و جنگ، اولويت با ساير مسايل است. در زمانى كه جنگ و جبههاى وجود ندارد اگر كسى مىخواهد ثواب جهاد داشته باشد، مىتواند در خدمت كردن به پدر و مادر و جلب رضايت هرچه بيشتر آنان تلاش كند، به امور خويشان و بستگانش رسيدگى نمايد، احوال خانواده شهدا را جويا شود و مسايل و مشكلات آنان را چاره كند، و يا اگر شب عيد است، از فقراى محله احوالى بپرسد و در صورت توان، مرهمى بر زخم آنها بنهد و كارى كند كه دل آنان شاد گردد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود:
جَهادُ الْمَرْئَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛(18) جهاد زن، نيكو شوهردارى كردن است.
بر اساس اين روايت، جهاد زن اين است كه به شوهرش محبت كند، براى جلب رضايت او خود را بيارايد و محيطى مفرّح و آرامشبخش را در خانه براى همسرش فراهم كند. چنين زنى ثواب مجاهدان راه خدا را خواهد داشت.
بنابراين در اينكه چه چيزى بر ما واجب است عوامل مختلفى تأثيرگذار هستند. زمان، مكان، شغل و حرفه، مقام و منصب، جايگاه اجتماعى، و بسيارى مسايل ديگر در تعيين اولويت يك كار براى فردى خاص دخيلاند. معيار كلى اين است كه با توجه به جميع شرايط و عوامل، خداوند از ما چه كارى را بيش از ساير كارها طلب مىكند؛ ولى اينكه، براى مثال، بگوييم هميشه عبادات شخصى يا فعاليتها و خدمات اجتماعى مقدّم بر ساير امور هستند؛ دليلى بر چنين ضابطهاى وجود ندارد. مثلا، نماز اول وقت عبادتى بسيار رفيع است؛ ولى اگر به كسى بدهكار هستيم و اكنون آمده و اصرار دارد كه فوراً طلبش را پرداخت كنيم، حق نداريم در پرداخت طلب او تأخير كنيم و مشغول خواندن نماز اول وقت شويم. در چنين موردى بر اساس دستور اسلام بايد ابتدا طلب مردم را بپردازيم و بعد نماز بخوانيم، هرچند اين كار موجب گردد نماز اول وقت از دست برود. خداى متعال در اينجا مىفرمايد، پرداخت بدهى مردم مهمتر از نماز اول وقت است. اما باز اينگونه نيست كه هميشه اداى حق مردم مقدّم بر نماز باشد. اگر نزديك غروب آفتاب است و نماز در حال قضا شدن است، در اين صورت ابتدا بايد نماز را بهجا بياوريم و پس از آن براى پرداخت بدهى اقدام كنيم.
در هر صورت، ملاك كلى اين است كه «بنده» بايد «بندگى» كند و ببيند خدا از او چه مىخواهد، همان را انجام دهد.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. اعراف (7)، 30.
2. آلعمران (3)، 31.
3. انعام (6)، 155.
4. انعام (6)، 106.
5. بقره (2)، 145.
6. مائده (5)، 48.
7. انعام (6)، 116.
8. قصص (28)، 50.
9. انعام (6)، 153.
10. همان، 56.
11. نور (24)، 54.
12. احزاب (33)، 71.
13. اعراف (7)، 157.
14. مفاتيحالجنان، اعمال ماه شعبان، صلوات شعبانيه.
15. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
16. مفاتيحالجنان، اعمال ماه شعبان، صلوات شعبانيه.
17. انعام (6)، 153.
18. بحارالانوار، ج 18، باب 11، ص 106، روايت 4.