تمايلات عرفانى؛ خودشكوفا يا ناخودشكوفا
اكنون سخن اين است كه «تمايلات عرفانى» از آن سنخ تمايلاتى هستند كه خود به خود شكوفا نمىشوند؛ بلكه براى رشد و شكوفايى نيازمند توجه و تلاش خود انسان هستند.
آنچه از مجموع معارف دينى به دست مىآيد و تجربيات انسانهاى وارسته و بلندهمت نشان مىدهد و انديشمندان بزرگ نيز بر آن تأكيد كردهاند، گوياى اين مطلب است كه برخى تمايلات لطيف در انسان وجود دارد كه در ابتدا چندان آگاهانه نيست و شكوفا شدن و رشد آنها در گرو فعاليت و تلاش خود انسان است. اين تمايلات در آغاز چندان براى انسان واضح نيستند و در هالهاى از ابهام قرار دارند. انسان احساس مىكند گمشدهاى دارد؛ ولى بهدرستى آن را نمىشناسد و نمىداند چيست، كيست و كجا است؛ نيازى را در خود احساس مىكند؛ ولى به خوبى نمىداند به چهچيز و چهكس. اين همان فطرت خداجويى است. گرچه انسان فطرتاً خداشناس و خداطلب است؛ ولى به اين خواست و ميل آگاهى كاملى ندارد. اين ميل گاهى خود را نشان مىدهد؛ ولى پس از اندكى حجاب و پردهاى بر رخساره زيباى آن مىافتد و انسان دوباره از آن غافل مىشود. همه ما گاهى رايحه و نسيمى لطيف و آرامبخش را احساس مىكنيم كه از اعماق وجودمان مىوزد؛ ولى غالباً موانع مختلف مادى و دنيوى راه آن را سد مىكنند و آلودگىهاى متعدد دنيوى انسان را از استنشاق اين هواى پاك و روحبخش محروم مىسازند.
اگر بخواهيم اين ميل خفته و گرايش نهفته در ما بيدار شود و جان بگيرد و بهطور كامل خود را نشان دهد، بايد خود آستين بالا بزنيم، كوشش و جنبشى به خرج دهيم. پس از بروز و ظهور نيز بايد پيوسته آن را در حيطه توجه و وجهه همت خود قرار دهيم تا در هجوم و ازدحام گرايشهاى گوناگون مادى و دنيايى گم نشود و طوفان غرايز مختلف حيوانى و شهوانى آن را خاموش نسازد.
دلايل و شواهدى در دست داريم كه از ميان خيل انبوه آدميان، در برخى، اين ميل از دوران طفوليت به صورت قوى و شديد وجود داشته و آنان به سرعت آن را به مرحله آگاهى رسانده، محبوب خود را شناخته و براى واصل شدن به او دست به تلاش آگاهانه زدهاند. البته چنين افرادى استثنايىاند و ما از آنان به «انبيا» و «اوليا»ى الهى تعبير مىكنيم. شايد در اين زمان نيز چنين كسانى وجود داشته باشند. برخى از آنان حتى در هنگام تولد نيز دركهايى دارند كه براى ما ناشناخته است و حتى گاهى در شكم مادر نيز درك داشتهاند(1) و حتى سخن مىگفتهاند!
با مشاهده نمونههايى نظير اين مورد در ساير عرصهها، مىتوان امكان چنين امرى را تصور كرد و وقوع آن را بعيد ندانست. گاهى در همين زمان مىشنويم كه براى مثال، طفل سه سالهاى، علومى را فرا گرفته كه حتى نوجوانهاى چهارده، پانزده ساله نيز توان يادگيرى آن را ندارند، يا اينكه كودكى چهارساله حافظ كل قرآن كريم است. نمونه بارز اين عصر را مىتوان حافظ قرآن و نهجالبلاغه، دكتر محمدحسين طباطبايى دانست كه توانايىهاى ذهنى او جهانيان را شگفتزده كرده است. چنين افرادى كه گهگاه يافت مىشوند آيات الهى هستند و وجودشان نشان دهنده اين است كه خداوند مىتواند انسانهايى استثنايى بيافريند كه توانايىها و استعدادهايشان بسيار كاملتر و برتر از افراد عادى و معمولى باشد.
در هر حال در اينجا سخن ما بر سر اين موارد استثنايى و نادر نيست؛ بلكه بحث از افراد عادى و متعارف نظير خودمان است كه زندگى، تمايلات و ادراكاتى كم و بيش مشابه داريم. در انسانهاى معمولى نظير ما، ميل و گرايشى نهفته به خدا و معنويات وجود دارد كه در ابتدا براى خود ما نيز چندان واضح نيست و اگر بخواهيم ظهور كند و آشكارا خود را نشان دهد، بايد خود تلاش كنيم و نقاب از چهره آن برگيريم. پس از آن نيز رشد و شكوفايى هر چه بيشتر آن بستگى به مراقبت، توجه و پىگيرىهاى خود ما دارد و در هر حال، ظهور، كمال و بالندگى آن به طور خود به خود و غير اختيارى اتفاق نمىافتد.
مسأله «اخلاق» به معناى عام، و «عرفان» و «سير و سلوك» به معنايى كه علماى اخلاق و عرفان مطرح مىكنند؛ درباره چنين مقولهاى است. اساس همه مطالب و مباحث در اخلاق، عرفان و سير و سلوك بر اين است كه نوعى از كمال وجود دارد كه روح انسان استعداد نيل و اتصاف به آن را دارد؛ ولى نخست درك نياز به اين كمال نيازمند فعاليت خود ما است، و دوم، گام برداشتن در مسير رشد، تقويت و ارضاى اين خواست نيز به حركت و تلاش خود انسان بستگى دارد. در شرف، فضيلت و قدر و منزلت اين ميل همين بس كه در واقع، بعثت انبيا و همه تلاشها و كوششهاى پيامبران و اوصياى ايشان، در نهايت به منظور بيدار كردن و به كمال و تعالى رساندن همين ميل صورت گرفته است.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. علم امروز ثابت كرده كه نوزاد انسان در مرحله جنينى نيز دركهايى دارد و به برخى عوامل محيطى نظير صداهاى گوناگون واكنش نشان مىدهد. در هر حال، منظور از ادراكات دوران جنينى براى انبيا و اوليا، امورى فراتر از ادراكاتى است كه در اين مرحله براى نوع انسانها وجود دارد.