ملی گرایی
چهارشنبه سوری از آن دست جشنهایی است که به راستی نه به درد دنیای ما میخورد و نه به کار آخرتِ ما میآید. بیاییم از دوستان و آشنایان دعوت کنیم که پولِ تجهیزاتِ این مردمآزاریها و خودکشیها را به نیازمندان دهیم.
اولاً عدد پی قبل از هخامنشیان کشف شده بود. ثانیا به فرض محال، اگر مهندسین تخت جمشید این عدد را کشف کرده باشند، باز هم افتخاری برای هخامنشیان نیست چون مهندسین و معماران تخت جمشید، بردگان غیر پارسی بودند.
پس از تحرکات اخیر عبدالحمید اسماعیلزهی، یک رسانهی زرتشتی - باستانگرا، به تمجید از او پرداخته و از وی به عنوان یک ایرانی راستین کرده است. این رسانهی زرتشتی-باستانگرا به همین هم راضی نشده، بلکه چهرهی عبدالحمید اسماعیلزهی را با فتوشاپ، نورانی و روشن کرد!
رسانههای انگلیسی (بیبیسی، منوتو و...) شایعه کردند که نظام، جسد بیجان یک زن را به دار آویخت! پاسخ میدهیم که اولاً این قضیه شایعه است. ثانیاً انگلیس، خود رکورددار قتلعام بیگناهان در جهان است! ولی بوقچیهایش به اعدام یک مجرم ایراد میگیرند! ثالثاً اعدام مُرده در فرهنگ ایران باستانی اشکال ندارد و موارد مختلفی رخ داده است.
خانم "آرین طباطبایی" فرزند جواد طباطبایی را به عنوان مشاور ارشد معاون وزارت خارجه آمریکا در امور کنترل تسلیحاتی و امور امنیت بینالملل منصوب کرد. از قرار معلوم، وظیفهی خانم آرین طباطبایی، این است که به جهت خدمت به اسراییل و عربستان، جلوی پیشرفت نظامی ایران را بگیرند.
جشن باستانی 22 بهمن! در ایران باستان، این روز جشن ملی محسوب میشد. آن هم به عنوان روزی که ایزدِ باد، نسیم رحمت و برکت بر این سرزمین میفرستد. روزی که اصطلاحاً بادبَرَه (یا باذوَرَه) خوانده میشد.
کمبوجیه به مصر لشکر کشید. پادشاه مصر، فرعون آمیرتئوس (Amyrtaeus) نام داشت. مشاور فرعون، که یک خواجه به نام کومبافیس (Combaphis) بود، به او خیانت کرد و با کمبوجیه همدست شد. به این شرط که خواجه، حاکم مصر شود. کمبوجیه بر مصر پیروز شد. 50,000 مصری هم کشته شدند.
کوروش هخامنشی، بت مردوک را پرستش میکرد. اما خشایارشا (نوهی دختریِ کوروش) هنگامی که به حکومت رسید، بیانیهای صادر کرد و مردوک را به بادِ فحش (سِزا) کشیده؛ آن را "دیو" و مردوک پرستان را دیوپرست (شیطان پرست) نامید و دستور داد تا معبد مردوک را ویران و با خاک یکسان کنند.
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، کتابی است که از حیث محتوا، فارسی و ایرانی است. یعنی حکایات زندگی شاهان و پهلوانان ایران باستان است. لیکن از جهت وَزن و اُسلوب شعری، تابع اشعار حماسی عربی است. شاهنامه از جهت عروضی، در بَحرِ مُتَقارِب سروده شده. یعنی وزن آن چنین است: «فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعول» یا «فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعَل» که یک اُسلوب عربی است.
حكيم ابوالقاسم فردوسی در كتابی كه شاهنامه ناميده شد، حكايت زندگانی شاهان و پهلوانان نامی ايران را به نظم درآورد. کتابی که به گفته حکیم فردوسی، سالها زمان صرف آن شد تا بنایی محکم شود: «بسی رنج بردم در این سالِ سی، عجم زنده کردم بدین پارسی».«پى افگندم از نظم کاخى بلند؛ که از باد و باران نباید گزند». این کتاب حاوی تاریخ مدوّن ایران به «روایت ایرانی» است. توضیح اینکه تاریخ...
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید کیکاووس (پادشاه ایران در سلسله کیانیان)به فرمانده لشکرش: گیو (Giv) فرمان داد: به همراه سربازانش به شهر مازندران بتاز و تمام مردم آن، از پیر و جوان را قتل عام کن و همهی آبادیها را به آتش بکش تا خبر آمدن ما به دیوها برسد.
ناسیونالیست تکفیری: هر کس از پادشاهان ایران باستان، انتقاد کند، ایرانی نیست! روشن است که مقصود از این گونه تکفیر، بستن دهانهاست. یعنی به منتقدین برچسب میزنند تا ایشان را مجبور به سکوت کنند. به هر روی، ما میبینیم که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، بارها شاهان ایران باستان را به نقد کشیده، با این معنی، آیا جایز است که بگوییم: «فردوسی، ایرانی نیست. چون از پادشاهان ایران باستان انتقاد کرده است»؟
چند مورد تمجید مورخین یونانی از هخامنشیان چه ارزشی دارد؟ مگر تمجید چند ایرانینما از امریکا و اسراییل و عربستان سعودی، ارزشی دارد؟ هخامنشیان اگر خوب بودند، تصویر خوبی از آنان در حافظهی تاریخی ایرانیان باقی میماند. اما...
تاریخ اقوام آریایی، پر از نقاط تاریک و روشن است. مثل همه اقوام. برای مثال، سکاها (Scythians) که یک قوم آریایی بودند، بسیار مردمانی بیرحم بودند. آنان، دشمنان خود را سر میبریدند و از جمجمهی آنان، کاسه و از پوست بدن آنها برای خود لباس میدوختند.