احکام وآموزه های بهائی
پیشوایان مسلک بهائیت، برای آنکه نیاز به آئینی جدید را پس از اسلام ضروری جلوه دهند، تلاش دارند تا تعالیم خود را داروی نجاتبخش جهان امروز معرفی کنند. اما در حقیقت عبدالبهاء، با کپیبرداری از متون دینی و مکاتب فکری و انتساب آنها به پدر خود، مدعی بینظیری تعالیم بهائیت شده و آن را داروی نجاتبخش بشر معرفی نموده است.
مبلّغان بهائیت، در توجیه گفتار توهینآمیز پیامبرخواندهی در خصوص مردم سوریه که در تضاد با آموزهی وحدت عالم انسانی در بهائیت است، شکلگیری امثال داعش در آیندهی سوریه را دلیل این حکم دانستند. اما در پاسخ به این ادعا باید پرسید که آیا وظیفهی پیامبران الهی، تربیت نسل بشری است و یا توهین و کنار زدن آنها؟!
پیشوایان بهائیت، ادعای نوعدوستی و وحدت عالم انسانی را یکی از مهمترین اهداف خود معرفی نموده و در این راستا، هرگونه جنگ را ممنوع دانستهاند. این در حالیست که پیشوای این فرقه، چندی پس از اتمام جنگ جهانی اول، از سوختن انسانها در آتش جنگ ابراز خوشحالی کرده و تنها مصون ماندن بهائیان از آسیبهای این جنگ را کافی دانسته است.
عباس افندی به عنوان دومین پیشوای فرقهی بهائیت، جستجوی بیطرفانهی حقیقت و منع از تقلید را به عنوان اولین آموزهی پدر خود معرفی نموده است. این در حالیست که این آموزه میان بهائیان معنایی ندارد. چرا که بهائیان با قرار دادن کودکان خود تحت آموزشهای فشرده، دیگر راهی را جز انتخاب بهائیت در بزرگسالی، پیش پای آنان باقی نمیگذارند.
تحری حقیقت به معنای حقجویی و دوری از تقلید، اولین آموزهایست که بهائیان میبایست پس از رسیدن به بلوغ، در پی آن باشند. اما جالب است بدانیم که این آموزهی بهائیت در حالی مطرح میشود که رهبران این فرقه، با ایجاد یک نظام تشکیلاتی و اعمال سیاست چماق و هویج، عملاً راه تحری حقیقت را بر پیروان خود بستهاند.
دورویی پیشوایان بهائی در موضعگیری کلامی و عملی نسبت به مخالفینشان، حتی موجب حیرت پیروان این فرقه شده است. لذا آنان در پاسخ به این دورویی خود، منظور از ترک معاشرت را با شبهه افکنان تفسیر کردهاند. این در حالیست که با مطالعهی آثار بهائی درمییابیم که آنان با مشرک نامیدن تمام غیربهائیان، از ملاقات پیروانشان با ایشان نهی کردهاند.
یکی از مبلّغان سرشناس بهائی به نام اشراق خاوری، حکم غیرعقلانی جناب باب مبنی بر سوزاندن تمامی کتابها را منکر شده است. این در حالیست که این حکم صراحتاً در کتاب بیان مورد تأکید قرار گرفته است؛ تا جایی که حتی عباس افندی نیز از احکام باب اینگونه یاد میکند «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان، ضرب اعناق و حَرق کتُب و... بود».
هرچند که پیامبرخواندهی بهائیت صراحتاً حکم به جواز داشتن دو زن داده است، اما عبدالبهاء به عنوان جانشین و مفسر نوشتههای او، تأویلاتی متفاوت و بیگانه با این حکم پیامبرخواندهی بهائیت ارائه کرده است. او در یکجا چندهمسری را جایز برشمرده و در جایی دیگر، بر خلاف تصریح گفتاری و عملی پدر خود، تعدد همسران را حرام اعلام نموده است.
در بخشی از پیامی که به مناسبت فرا رسیدن عید رضوان بهائیت، توسط کانالهای وابسته به این تشکیلات منتشر شد، آمده است که حسینعلی نوری در چنین ایّامی، حکم صلح و وحدت عالم انسان را تشریع کرد. این در حالیست که به اعتراف شخص حسینعلی نوری، وی با آمدنش بغض و کینه و نفرتی به وجود آورد که در تاریخ بشر بیسابقه بوده است.
علمای اسلامی خصوصاً علمای جلیلالقدر شیعه که همواره در صف اول مبارزه با عقاید باطل بهائیت بودهاند، آماج توهینها و هتاکیهای پیشوایان بهائی قرار گرفتهاند. این در حالیست که پیشوایان این فرقه در ظاهر، از هرگونه فحاشی منع کرده و همچنین، از دوستی واقعی (و نه نمایشی و مزورانه) با دشمنان دم میزدند. اینست حکایت کوران مشعلدار بهائیت!
مدعی پیامبری بهائیت در کتاب اقدس خود، مجازات کسی که شخصی را اندوهگین کند، با انفاق 19 مثقال طلا مقدور میداند. این در حالیست که اگر شخصی مجرد به دیگری تجاوز کند، تنها با پرداخت 9 مثقال طلا به بیت العدل تبرئه میشود! جالبتر آنکه اگر فرد متجاوز متأهل باشد، حتی همین جریمهی نقدی هم برای او تعیین نشده است!
کانال خبری تبلیغی تشکیلات بهائیت، به نقل از نهاد رهبری این فرقه، موسوم به بیت العدل، نژادپرستی را یکی از عوامل جلوگیری از استقرار صلح عمومی دانست. اما به راستی، اگر نژادپرستی سدّ و مانعی در راه استقرار صلح عمومی است، پس پیشوایان بهائیت و پیروی از آنان نیز خود به عنوان سدّی بزرگ در راه تحقق این آرمان بزرگ است.
عبدالبهاء ضمن حکایتی مدعی میشود که بهترین زاد و توشه برای آخرت، فقر و عجز و ضعف است. این در حالیست که اگر حقیقتاً فقر سبب رستگاری است، پس کاخ نشینی مدعی پیامبری بهائیت و شخص عبدالبهاء در شهر عکّا، چه توجیهی دارد؟! و به راستی اگر راه رستگاری از فقر میگذرد، پس ادعای ابداع تعلیم تعدیل معیشت در بهائیت چه معنا دارد؟!
پیامبرخواندهی بهائیت به پیروانش دستور میدهد که از هرکسی بوی مخالفت استشمام کردند، دوری گزینند. این در حالیست که سران بهائی، اولین آموزهی خود را جستجوی حقیقت معرفی کردهاند. با این حال، چگونه تحری حقیقت با چشمپوشی از سخنان مخالفین محقق میشود؟! آیا تحری حقیقت، به معنای مطالعه و قبول یکسویهی سخنان پیشوایان بهائی است؟!