احکام وآموزه های بهائی
عبدالبهاء اولین و اساسیترین آموزهی بهائیت را جستجوی آزادنهی حقیقت معرفی کرده است. این در حالیست که در عمل، تحریجویانِ جدا شده از این فرقه مورد مجازاتهای سخت تشکیلات بهائیت قرار میگیرند. اما به راستی فرقهای که بر خلاف اولین اساس خود، مخالفین برگشتهاش را مورد پیگرد قرار میدهد، چگونه میتواند منادی رفع خصومتهای دینی باشد!
سیداسماعیل زواره، در سال 1284 هجری پس از پی بردن به باطن پلید بهائیت، در مسیر کاظمین برای توبه و برائت از بهائیت، توسط بهائیان به قتل رسید. اما به راستی که چگونه میتوان بهائیت را حامل پیام صلح و نزاعستیزی دانست در حالی که گویا چنین سخنانی نزد آنان، تنها بر روی کاغذ از اعتبار برخوردار است.
دینسازان فرقهی بهائیت در احکام ساختگی خود، استعمال هرگونه مسکرات را حرام قطعی اعلام کردهاند. این در حالیست که به اعتراف نزدیکان برگشتهی حسینعلی نوری، وی اعتیاد بسیاری به مشروبات و مسکرات داشته و تا جایی مست میکرده که به تعبیر عبدالحسین آیتی، حتی صد نفخ صور هم توان به هوش آوردن او را نداشته است.
عبدالحسین آیتی، در نقل حکایتی، موضع پیامبرخواندهی بهائیت را در تأیید اعمال خشونتآمیز و گفتار کفرآمیز پیروان خود، ذکر کرده است. اما به راستی چگونه میتوان بهائیت را مسلک صلحطلب دانست، در حالی که پیامبرخواندهی آن اغنام خود را بر ترور ترغیب نموده است؟! همچنین چگونه این مدعی پیامبری ادعای غلوآمیز پیروان خود را تأیید کرده است؟!
پیشوایان بهائیت، تا جایی بر اُلفت تأکید کردهاند که در تعارض دین با اُلفت و محبّت، بیدینی را ترجیح دادهاند. این در حالیست که خود هیچگاه به این اصل پایبند نبوده و به خاطر تعصبات دینی، مخالفین خود را مورد طرد و حذف اجتماعی قرار دادهاند؛ همچنان که رفتار بهائیت در خصوص جهانگیر اردکانی، نمونهای از این دورویی تشکیلات بهائیت است.
پیشوایان بهائیت در تبلیغات خود، تا جایی بر لزوم پایبندی به صداقت، یکرنگی و پرهیز از کتمان عقیده تأکید کردهاند که حتی اگر حقیقتگویی به قتل انسانی منجر شود، نباید آن را زیر پای نهاد. این در حالیست که آنان در عمل، این اصل خود را زیر پای نهاده و تأسیس محافل بهائی در سراسر دنیا را با هر عنوان فریبندهای لازم برمیشمارند!
پیشوایان بهائی بر خلاف عمل خود، بر حرمت تقیه در بهائیت تأکید کردهاند. مبلّغان بهائی نیز در توجیه این رفتار دوگانه، از ساخت مقبرهی باب توسط عبدالبهاء، به عنوان سندی بر عدم تقیهی پیشوایان خود یاد کردند. این در حالیست که اولاً: این مقبره توسط شوقی افندی ساخته شده ثانیاً: اسناد غیرقابل انکاری از تقیهی پیشوایان بهائی وجود دارد.
پیشوایان بهائیت، ضمن دستور به اطاعت بیقید و شرط از حکومتهای مستبد؛ پیروان خود را از هرگونه دخالت در امور سیاسی بازداشتهاند. اما این رویکرد پیشوایان بهائی در حالیست که این موضع آنان، نشان از سرسپردگیشان در برابر حاکمان ستمگر دارد و در غیر اینصورت، چگونه میتوان پذیرفت که خدای عادل، دستور به اطاعت از حاکمان ظالم داده است؟!
پیشوایان بهائیت در شعارهای تبلیغاتی خود، مسئلهی مساوات زن و مرد را عامل ترقی و پیشرفت عالم انسانی دانستهاند. این در حالیست که آنان، احکامی سرشار از نابرابری میان زن و مرد تشریع کردهاند. در این صورت، با در نظر داشتن ادعای توقف پیشرفت عالم انسانی بر تساوی زن و مرد؛ رهبران بهائی را میتوان مانع ترقی عالم انسانی دانست.
رهبران بهائی، پیروان خود را از هرگونه نزاع و اختلاف منع کرده و مرتکبین آن را مستحق آتش برشمردهاند. این در حالیست که پس از هلاکت باب، رهبران بهائی به قدری دچار انشعابات و نزاعهای شدید درون فرقهای شدند که به تعبیر پیامبرخواندهی بهائیت، این نزاعها در طول تاریخ بیسابقه بوده است. لذا پیشوایان بهائی نیز مردود و مستحق آتشند!
عبدالبهاء، دومین پیشوای فرقهی بهائیت، نزاع را حتی با شیطان ممنوع دانسته و آن را عامل اخراج حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت معرفی نموده است. این در حالیست که در تمامی ادیان، مبارزه با شیطان یک اصل استوار میباشد. بعلاوه، در صورت واگذاری دشمنان به حال خود؛ اثری از دین و اماکن دینی باقی نخواهد ماند.
پیشوایان بهائیت بر لزوم عدم مداخله در سیاست تأکید نموده و میزان بهائی بودن را عدم دخالت در سیاست دانستهاند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، با دخالت در سیاست و همکاری با استعمار، به نمادی برای سیاستمداران ناشی مبدل شدهاند. لذا با مبنا قرار دادن اظهارات پیشوایان بهائی، آنان نیز بهائی به شمار نیامده و اساساً بهائیتی وجود ندارد.
پیامبرخواندهی بهائیت در کتاب اقدس، خبر از تشریع نمازی نُه رکعتی از جانب خدای تعالی بر پیروانش داده است. اما گویا حسینعلی نوری در حفظ این امانت الهی کوتاهی کرده و این نماز از بین رفته است! حال به راستی چگونه حسینعلی نوری خود را عالم ناخوانده میداند، در حالی که احکام ساختگی خود را از یاد برده و توان نگارش مجدد آن را نداشته است!
اولین آموزهای که عبدالبهاء به پیامبرخواندهی بهائیت منتسب میکند، لزوم جستجوی حقیقت و انتخابی آگاهانه نسبت به اعتقادات است. این ادعا درحالیست که میبایست از عبدالبهاء پرسید، کسی که میزان علم را تصدیق کورکورانهی خود دانسته و رویگردانی عالمانهی از خود را جهل مطلق برشمرده، چگونه میتواند منادی انتخاب آگاهانهی نوع عقیده باشد؟!