پیشوایان بهائی، پایبند به اصول خود نبودند!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در آثار پیشوایان بهائی بارها بر لزوم عدم مداخلهی بهائیان در سیاست تأکید شده و شرط دخالت در سیاست، گسستن پیوند افراد با بهائیت اعلام شده است: «نفسی از احباء اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا محفل دیگران مذاکره بکند، اول بهتر است که نسبت خود را از این امر (: بهائیت) قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به امر ندارد».[1] جالبتر آنکه میزان بهائی بودن، عدم دخالت در سیاست معرفی شده است: «میزان بهائی بودن و یا نبودن، این است که هرکس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفهی خویش حرفی زند یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل دیگر نمیخواهد».[2]
اما پیشوایان بهائیت در حالی دخالت در سیاست را شرط بهائی ماندن تعریف کردهاند که خود با دخالت در سیاست و همکاری با استعمار و حکومتهای استبدادی، به نمادی برای سیاستمداران ناشی مبدل شدهاند؛ که بدون پایبندی به هیچ اصل و چارچوبی، با وزش هر بادی، تغییر رویکرد و موضع دادهاند.[3]
در این صورت، با مبنا قرار دادن اظهارات پیشوایان بهائیت، که شرط بهائی ماندن را عدم مداخله در سیاست دانستهاند، آنان نیز بهائی به شمار نمیآیند و اساساً بهائیتی وجود ندارد.
پینوشت:
[1]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 134 بدیع، ص 337.
[2]. همان.
[3]. جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: وقتی رهبران بهائی مثل آفتابپرست رنگ عوض میکنند!؛ همچنین بنگرید به مقالهی: زیرکی عبدالبهاء در انتخاب قدرت برتر!
افزودن نظر جدید