بهائیت وشیخیه
سرکردهی بهائیان، در حالی تمامی آیات محکم قرآنی در خصوص وقوع و ویژگیهای قیامت را مورد تأویلهای بیپایه و اساس خود قرار داده که از هرگونه تأویل سخنان سر تا پا اشکال و متناقض خود، نهی کرده است! سرکردگان بهائی در عوض تأویل آیات صریح و روشن قرآن به معنایی خلاف ظاهر، خود پیرامون سرنوشت ابدی انسان، به چند جملهی مُبهم اکتفا کردهاند.
دفتر جامعهی جهانی بهائی با ارسال پیامی مدعی شد: واکنش بهائیان در مقابل ظلم، نه قبول خواستههای سرکوبگران بوده است و نه پیروی از خوی و روش آنان. اما این ادعا در حالی مطرح میشود که نه تنها بهائیان و پیشوایانشان در مقابل ظالمین کُرنش کردهاند، بلکه حتی در مقابل کسانی که در برابر متجاوزین ایستادگی کردهاند نیز، موضعگیری داشتهاند.
شوقی افندی به عنوان اولین ولی امر بهائیان، یکی از پایههای نظام رهبری بهائیتِ پس از خود را مقام موروثی ولایت امری معرفی میکند. اما ترسیم چنین نظام رهبری برای بهائیان، با عقیم ماندن شوقی افندی، هیچگاه محقق نشد و پیشگویی غلطِ پیشوایان بهائی را، سندِ رسوایی دیگری بر غیرالهی بودن اساس بهائیت نمایان ساخت.
محقق آمریکایی «آبراهم ويليامز جكسن»، در جریان سفر خود به ایران، رویکرد و مواضعی که بیارتباط با حکومت آمریکا نیست، در خصوص جریان بابیت و بهائیت در ایران، اتخاذ میکند. چرا که وی با اطلاع از دستورهای غیرانسانی جناب باب، که به خشونت و برادرکُشی گستردهای در سراسر ایران انجامید، وی را مُصلح و معلّم اخلاق مینامد!
پیامبرخواندهی بهائیان در توجیه ناتوانی خود از توان پاسخ به درخواست معجزهی مردم، اساساً حجیت معجزه را منکر میشود و تنها کلمات انبیاء را بزرگترین نشانهی مظهریت آنان معرفی میکند. این در حالیست که وی از یکسو حجیت عامهی کلام الهی را منکر شده و آن را قابل تأویل میداند و از سویی دیگر دلیلیت معجزه را منکر میشود!
یک کانال تشکیلات بهائی، مطلبی با عنوان پیام شوقی افندی در خصوص زلزلهزدگان (گرگان) انتشار داد. در این پیام که نوعی کُددهی به بهائیان میباشد، آمده است که به کمک آسیبدیدگان شتافته و به تبلیغ بهائیت اشتغال یابید. گویا بهائیت برنامه دارد تا با سوءاستفاده از آلام مردم و در نقاب کمک، به تبلیغ فرقهی ضالّهی خود اشتغال یابد.
بهائیان استقامت و شهرت را به عنوان دلیلی بر حقانیت خود معرفی میکنند. این ادعا در حالیست که استقامت و شهرت پیشوایان بهائی را نمیتوان پذیرفت (چرا که بهائیت در دو قرن فعالیت تنها 7 میلیون جمعیت دارد و پیشوایان این فرقه عملا خود را تکذیب کردهاند) و بر فرض پذیرش لازم میآید پیامبرانی چون حضرت موسی (علیه السلام) تکذیب گردند.
پیشوایان بهائی که به دلیل عدم حقانیتشان، قادر به پاسخ درخواست معجزهی مردم نبودند، روی به انکار دلیلیت معجزه آورده و آن را مخالف عقل پنداشتند. این در حالیست که فطرت انسانی اقتضا دارد، شخص مدعی نبوت، توان ارائهی دلیلی بر اثبات حقانیت خود داشته باشد تا از این طریق، مدعیان دروغین از فرستادگان الهی، تمییز داده شوند.
پیشوایان فرقهی بهائی در مخالفت با جشن کریسمس، صراحتاً آن را خرافات نامیده و برگزار کنندگان آن را، افرادی بیدرایت و بیشعور خواندهاند و دستور به توقف جشنها دادهاند. این در حالیست که نه تنها بهائیان به این دستور عمل نمیکنند، بلکه بیت العدل حیفای اسرائیل نیز با تزئین درخت و برگزاری رقصهای گروهی، این روز را جشن میگیرند!
جناب عبدالبهاء در دلیلتراشی خود بر حقانیت پیشوایان بهائی، به بخشی از کتاب مقدس مسیحیان متوسل شده است. وی با انجام ضربهای متعدد و تصاعدی، تلاش نموده تا دلیلی بر حقانیت خود بتراشد. اما به راستی عبدالبهاء با چه حقی اقدام به تأویل نصوص الهی میکند و به راستی که تا چه حد دلایل حقانیت بهائیان سبک است.
بهائیان در توجیه ادعای خدایی پیامبرخواندهی خود، نخست بحث شناخت خدا را مطرح کرده و هرگونه شناختِ ذات الهی را محال میدانند. سپس پیامبران را غیرمخلوق و خدای دم دست معرفی میکنند. این در حالیست که پیامبران الهی، همواره خود را مخلوق خدای یکتا معرفی کرده و هیچگونه اختیار مستقلی از ذات خدای سبحان را برای خود قائل نبودهاند.
در یکی از اقدامات ضد ایرانی تشکیلات بهائیت، این تشکیلات تلاش داشت تا جمهوری اسلامی ایران را مسئول بازداشت بهائیان در یمن معرفی کند. حال آنکه در موردی مشابه، مسئولین یمنی جرم برخی بهائیان بازداشتی در یمن را جاسوسی معرفی کردهاند. اینها همه در حالیست که بهائیان بر اساس دستور پیشوایانشان از توطئه برعلیه حکومتها منع شدهاند!
بهائیانی که ادعای صلح دوستیشان گوش عالمیان را کَر کرده است، در طول تاریخ به خونریزیهای بسیاری دست زده و جنگهای بسیاری را به راه انداخته یا حمایت کردهاند. در این راستا میتوان حمایتهای بیدریغ بهائیان از رژیم غاصب صهیونیستی را برگ تاریکی از جنگطلبی بهائیان دانست.
مبلّغ بهائی در انتقاد به اعتقادات شیعیان مدعی شد: چگونه قائل به ظهور حضرت مسیح (علیه السلام) همراه امام زمان (علیه السلام) هستید در حالی که میگویید نزول وحی با آمدن پیامبر اسلام قطع شده است! در پاسخ به این شبهه میگوییم: اولاً: بنابر تصریح قرآن حضرت مسیح زنده است. ثانیاً: وی به عنوان یاور امام زمان (و نه پیامبری جدید) میآید.