بهائیت وشیخیه
پیامبرخواندهی بهائیت یکی از نگرانیهایش را امکان فراموشی آیات (به اصطلاح) الهی نازله به خود دانسته است. اما لازم است بدانیم در حالی پیامبرخواندهی بهائیت از امکان فراموشی آیات الهی ابراز نگرانی نموده که بر اساس عقل و شرع، امکان فراموشی آیات توسط پیامبران و معصومین (علیهم السلام) محال برشمرده شده است.
حجت زنجانی (سرکردهی بابیان شورشی زنجان)، پس از ارتکاب جنایات فجیع، هنگامی که ادامهی جنگ با قوای دولتی را به ضرر خود دید، دست به دامن دولتهای خارجی، خصوصاً روستزاری شد. اما به راستی چگونه ممکن است یاران مهدی موعودی که از بارزترین صفاتتش دادگستری است، از حکومتی کافر و ظالم، طلب کمک نمایند؟!
شوقی افندی، کتمان عقیده را حرام دانسته و حتی در جایی که ابراز عقیده منجر به تلف جان شخص محترمی شود، باز هم ابراز عقیده را بر نجات جان آدمی مقدم دانسته است. اما شوقی افندی در حکمی متناقض، کتمان عقیده در خصوص نوع دفن اموات بهائی (به سمت قبلهی مسلمانان) را تا قبل از علنی شدن مسلک بهائیت، جایز برشمرده است!
پیشوایان و نهاد رهبری بهائیت، برای مشروعیتبخشی و تداوم رهبری خود بر این فرقهی ضالّه، متوسل به تحریف وصیّت و یا نوع رهبری ترسیمی از جانب پیشوایان سابق خود شدهاند. اما به راستی اگر انتخاب این اشخاص و نوع جانشینیها در بهائیت، به انتخاب و خواست خدای تعالی بوده، پس چرا پیشوایان و نهاد رهبری بهائیت در عمل به آن خیانت کردهاند؟!
یکی از آموزههای اساسی در فرقهی بهائیت که تمام بهائیان موظف به اجرای آن هستند، مسئلهی تبلیغ حداکثری است. اما از آنجا که پیشوایان و رهبران بهائیت، از پوچی و بطلان اساس مسلک خود اطلاع داشتند، در عین دستور مؤکد به تبلیغ حداکثری، پیروان خود را از هرگونه مناظرهی علمی با مطّلعین بهائیت، بر حذر داشتهاند.
مبلّغان بهائی بروز شک برای حکیمهخاتون (علیها السلام) را دلیلی بر انکار میلاد حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام) میدانند. این در حالیست که با توجه به سنّ کم حکیمه خاتون در زمان میلاد امامین عسکرین (علیهما السلام)، تعجب ایشان عجیب بعید نیست. بعلاوه به دلیل خفقان حکومت عباسی، وضع حمل نرجسخاتون (علیها السلام) نیز عادی نبود.
پیشوایان بهائی یکی از تعالیم خود را تعدیل معیشت معرفی نموده و مدعی شدند ثروتهای عالم باید به گونهای بین انسانها تقسیم شود که افراد طبقات مختلف در راحتی باشند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، گامهایی در جهت خلاف این رویه برداشتهاند که از جملهی این اقدامات را میتوان حکم فاخرانهی دفن اموالت در بهائیت برشمرد.
پیامبرخواندهی بهائی ضمن تشریع وجوب احترام به بستگان خود، برای آنان حقی در اموال مردم تعیین کرد. این در حالیست که پس از مرگ او، با شکلگیری نزاع درون خانوادگی که به طرد نزدیکانش منجر شد، عملاً اجرای این فرمان بر زمین ماند. اما تشکیلات بهائیت پس از شوقی، برای به چنگ آوردن اموال هنگفتش، دو مرتبه با این نزدیکان به مذاکره نشست!
ارسال گزارشهای اختلاف بابیها با علمای شیعه و ایجاد چنددستگی میان ایرانیان که توسط دالگورکی به روسها مخابره میشد؛ حکایت از اهمیت جریان بابیت برای دولت روس تزاری داشت. همچنان که در یکی از این گزارشها آمده است: «خیلی خوب است که فرقهی بابیه با علمای اسلام مخالفت و مبارزه شدید شروع کرده و آنان را متهم به انحراف کرده است».
عبدالحسین آیتی به نقل یکی از همراهان عبدالبهاء در سفر اروپاییاش، خاطرهای بدین مضمون را از اقامت در پاریس نقل میکند: «در پاریس شبی با عباس افندی مشروب میخوردیم، اسرار قلب خود را گفت و دانستم که هیچ دینی ندارد». این در حالیست که نوشیدن مسکرات در بهائیت حرام است و در این صورت، دلیلی بر باقی ماندن سایر پیروان بر بهائیت وجود ندارد.
عبدالبهاء با توجیه عدالت برخی سلاطین، به قدری جناح سیاسی خود را تغییر داده که واژهی عدالت، دستمایهی توجیه این چرخشهای او گشته است. همچنان که عبدالبهاء پیش از اشغال فلسطین، حاکمان عثمانی را عادل خوانده و پس از اشغال آن به دست انگلیس، منطق او نیز تغییر و از شکست عثمانی ابراز خوشحالی نموده و دشمن این حکومت را عادل دانسته است.
پیشوایان فرقهی بهائیت، راه دین را از سیاست جدا دانسته و پیروان خود را از هرگونه دخالت در امور سیاسی بازداشتهاند. اما این رویکرد پیشوایان بهائیت در حالیست که آنان در دفاع از حکومت دیکتاتوری قاجار، به مخالفت با مشروطهخواهان پرداختهاند. لذا چگونه میتوان راه دین از سیاست را جدا دانست و در عین حال، از حکومتی دیکتاتوری دفاع کرد؟!
عبدالبهاء تمام ورثهی پیامبرخواندهی بهائی را از ارث محروم کرد و از برادرش ضیاءالله (به علّت مخالفت با خود) فاصله گرفت و حتی در هنگام بیماری تا زمان مرگ، اجازهی ملاقات نزدیکان از او را نداد. اما به راستی چگونه رهبران بهائیت میتوانند در کنار اقدامات غیراخلاقی خود در حق نزدیکانشان، انسانها را به محبّت در حق دشمنان فرا بخوانند؟!
هرچند بهائیان امروزه تلاش دارند تا نقش استعمار را در حمایت از پیشوایان خود را انکار کنند، اما نویسندگان سرشناس بهائی، به حمایت بیدریغ استعمار از رهبران بهائیت اعتراف کردهاند. از جملهی این حمایتها را میتوان در دخالت مستقیم امپراطوری روس تزار در نجات پیامبرخواندهی بهائی برشمرد که ابوالفضل گلپایگانی، به آن اشاره کرده است.