سلطان اسحاق
سلطان اسحاق، مهم ترین شخصیت در پایه گذاری، رهبری و توسعه مسلک اهل حق می باشد. از بدعت های او به بنای خاندانها و گرفتن سه روز روزه و مراسم جوز شکستن یا سرسپردن به خاندانها و انعقاد جمع یارسان و وظایف پیر و دلیل می توان اشاره کرد.
فرقه اهل حق از یازده خاندان مختلف شکل گرفته است. پیشینه و چگونگی شکل گیری خاندان های اهل حق را باید در منابع این فرقه جستجو کرد؛ چرا که در هیچ کتب معتبر تاریخی به این موضوع اشاره ای نشده است. بر اساس منابع اهل حق پایه گذاری این خاندان ها شخص سلطان اسحاق می باشد.
پیروان و سرسپردگان اهل حق، همواره با خرافهگویی و داستانسرایی بزرگان و مرشدان خود را یاد میکنند. مجید القاصی، یکی از نویسندگان اهل حق با بیان مطالبی، تا حدودی اشاره به برخی از واقعیات زندگی سلطان اسحاق و یاران او میکند و زندگانی آنان را از حالت افسانهای و تخیلی خارج میکند.
گروه نوپدیدی در اهل حق که داعیه دین مستقل یارسان را دارند، در برابر این پرسش که اگر اهل حق دین مستقلی است پس پیامبر او کیست؟ میگویند؛ تمامی افراد حاضر در بارگاه سلطان اسحاق که سخنان او را میشنیدند و به دیگران انتقال میدانند، پیامبران حق بودهاند.
علیرغم اینکه اهل حق امام علی (ع) را اولین مظهر ذات الهی میداند، اما "سلطان اسحاق برزنجهای" ملقب به "صاحب کرم"، نزد این فرقه دارای مقام و منزلت بالاتری است. زیرا اولاً: بسیاری از خاندانها و پیروان این فرقه، هیچیک از دستورات حضرت علی (ع) را بهکار نمیبرند ولی در عوض تمام کردار و پندار آنان از سلطان اسحاق سرچشمه میگیرد.
در آثار متقدمین اهل حق مخصوصاً عصر سلطان اسحاق برزنجه ای که بنا بر باور و اندیشه اهل حق، دوره ظهور اعظم است، اهتمام و اهمیت ویژهای به مسأله «تجلی ذات» و تبیین جایگاه اشخاص و افرادی که «مظهر ذات» هستند، شده است اما به اصل مسأله خداشناسی چندان توجه نشده است که خود مهمترین نارسایی مبحث خداشناسی در آن آثار است.
برخی از سرسپردگان فرقه اهل حق که تلاش دارند این فرقه را دین مستقل معرفی نمایند، معتقد هستند کیش اهل حق که مملو از عقاید و آراء و ذخایر معنوی ایران باستان مانند آیین زرتشتی، مانویی و مزدکی و همچنین از اسلام و آیین مسیحی و کلیمی و افکار فرقههای دیگر تصوف پس از اسلام میباشد و این نشانگر ازلی بودن آیین یارسان است نه التقاطی بودن آن.
جریان یارسانیزم در میان اهل حق رسوخ کرده و تلاش میکند عقاید باطل خود را به نام اهل حق به خورد پیروان اهل حق دهد. ایشان برخلاف عقاید بزرگان اهل حق در تکریم پیروان ادیان الهی، مدعی شدهاند کسانی سلطان اسحاق را شاه خود ندانند، رو سیاه هستند.
آدابورسوم و اندیشههای اهل حق همواره با افسانهسازیهای غیرقابلباوری همراه بوده است. یکی از این افسانهسازیها، داستان دیوار سواری «داود کو سوار» است که بهفرمان سلطان اسحاق سوار بر دیوار میشود و بهسوی «پیر میکائیل» میتازد.
گروهی نوظهور در فرقه اهل حق موسوم به "یارسانیزم" یا "یارسانیها" معتقد هستند که اهل حق دینی مستقل از سایر ادیان مخصوصاً دین مبین اسلام است. درحالیکه احیاگر و مُقنن این فرقه "سلطان اسحاق برزنجهای" پیرو مذهب اهل سنت و فقه شافعی و تحت تأثیر گروهی از غلات نُصیری بوده است.
شیخ صفیالدین اردبیلی جد پادشاهان صفوی در اهل حق جایگاه خاصی دارد.آنان معتقد هستند که شیخ صفیالدین ملقب به "صفیله"، بعدازاینکه دوازده سال شاگردی شیخ زاهد گیلانی را نمود، به دستور استاد خود، بهرسم طریقت برای بستن کمر، در سال 687 هجری قمری به "پِردیور" مسافرت نمود و به سلطان اسحاق پیوست.
سرسپردگان اهل حق برای پیروی از آیین یاری بر متون کلامی پیران و بزرگان خود استناد میکنند درحالیکه متون کلامی این فرقه، گفتار و سروده هایی از پیران و پیشوایان آیین یاری است و آنان نه پیامبر بودهاند و نه امام معصوم و نه معیاری برای صحت و سقم منظومههای آیینی ارائه کردهاند.
نورعلی الهی همواره سعی داشته است که خود را شیعه معرفی نماید اما در مواردی مطالبی اظهار میکند که نه تنها ادعاهای او را خدشهدار میکند بلکه مصداق توهین به حضرت علی (علیهالسلام) است. او سلطان اسحاق را از امیر المومنین علی (علیهالسلام) کاملتر میداند.
بزرگان و مسند نشینان خاندانهای یازدهگانه اهل حق به "سید" مشهور هستند اما در اینکه مراد اهل حق از "سید" چیست در بین صاحبنظران این فرقه اختلافنظر وجود دارد؛ برخی همه سادات فرقه اهل حق را سید نسبی که نسبشان به امام کاظم (علیهالسلام) میرسد، میدانند برخی دیگر سه خاندان را سید نسبی و بقیه را سید نیابتی دانسته و برخی دیگر منکر سیادت نسبی همه خاندانها شدهاند.