تعالیم دروغین بهائیت
تشکیلات بهائیت در پیامی با ذوق زدگی تمام، خبر رساندن جزوه صلح خود به دست رئیس جمهور آمریکا رونالد ریگان را مخابره کرد و از حمایت او از بهائیان ایران خبر داد! اما به راستی تکلیف صلحی که بخواهد به دست فرقه نژادپرست بهائیت تدوین شود و به وسیله نظام مستکبر و خونریز آمریکا اجرایی شود، چه خواهد بود؟!
پیشوایان بهائیت استفاده از شعارهای صلح دوستی و جنگستیزی را فقط در تبلیغاتشان، آن هم برای تحریک اذهان عمومی بهره میگیرند. لذا طبیعی است آنانی که به دلیل جنگ، داغدار شدهاند، به این جملات سر تایید تکان میدهند؛ حال آنکه این جملات تنها شعارهای تبلیغاتی بوده که بهائیت نه در سخن و نه در عمل (تا جای ممکن) به آنها پایبند نبوده است.
حسینعلی نوری، با جاهل خواندن غیربهائیان، شناخت و ایمان به خود را تنها راه نجات بشریت معرفی نموده است. اما به راستی، بهائیتی که یکی از آموزههای خود را وحدت اساس ادیان معرفی میکند و به نوعی به پلورالیسم دینی باور دارد، چگونه با انحصارِ رستگاری در فرقهی خود، در خلاف جهتِ این شعار گام برداشته است؟!
تاریخ به خوبی نشان داده، بهائیتی که همواره ندای مظلومیت سر میدهد، هرگاه که قدرت یافته، از هیچ ظلم و ستمی برعلیه مردم دریغ نکرده است. بهائیتی که مظلومیت را یکی از راهبردهای خود برشمرده و حتی دفاع از خود در برابر ظالمین را ناپسند و مذموم معرفی کرده، در عمل نشان داده که در ظلم و ستم، از جانیان بزرگ تاریخ چیزی کم ندارد.
رهبران بهائیت با دست گذاشتن روی نقاط ضعف جامعه تلاش دارند تا فرقهی خود و تعالیم ساختگی و کپیبرداری شدهشان را حلّال المشاکلِ مشکلات عالم معرفی کنند، غافل از آنکه به جز سخنرانی و بیانیههای زیبا، نه تنها راهکاری برای عملی شدن این تعالیم ارائه ننمودهاند؛ بلکه حتی خود نیز در عمل، به این شعارها پایبند نبودهاند.
پیشوایان بهائیت یکی از تعالیم بدیع خود را که پیشرفت و ترقی بشر را در گرو آن دانستهاند، نیاز بشر به دین و تأییدات معنوی به وسیلهی روحالقدس معرفی کردهاند. این در حالیست که نیاز انسان به معنویت و فردی الهی که مردم را به مبدأ و معاد خویش متذکر سازد، امری است فطری که هر انسان آزادهای آن را میپذیرد و در تمامی ادیان وجود داشته است.
پیشوایان بهائیت بر خلاف عملکرد خود، در تبلیغاتشان هدف خود را برقرای صلح عمومی عنوان کرده و تحقق آن را نیازمند اقدام و عمل دانستهاند. اما اگر به گفتهی عبدالبهاء، شعار صلح دوستی هنر نیست و این آموزه باید سیرهی عملی بشر قرار گیرد، پس پیشوایان بهائی به جز سر دادن شعارهای توخالی و بدون عمل چه هنری داشتهاند؟!
در جریان اغتشاشات دی ماه 96، از منظر تحولات رسانهای در عقبهی آشوبهای خیابانی، شاهد تغییراتی به لحاظ تقسیم کار در رسانههای ضدانقلاب وابسته به بیگانگان بودیم. اگر در فتنهی سال 88، شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی محور کمپین رسانهای هدایت آشوب شد، در اغتشاشات دی ماه 96، شاهد تغییر محوریت ماجرا از بیبیسی به شبکه بهائی «من و تو» بودیم.
پیشوایان فرقهی بهائیت، صلح عمومی را به عنوان یکی از اختراعات خود معرفی نمودهاند. این در حالیست که از سویی مبانی این تفکر پیش از تولد پیامبرخواندهی بهائیت مطرح شده و از سویی دیگر تمام ادیان الهی نیز دوری از جنگها و خونریزیهای بیهوده را تأیید میکنند؛ این مسئله به قدری واضح بوده که جناب عبدالبهاء را نیز به اعتراف وا داشته است.
پیشوایان فرقهی بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد را به عنوان آموزهی به ظاهر ابداعی خود معرفی کرده و از آن به عنوان سند افتخار خود یاد میکنند. این در حالیست که بارها پوشالی بودن این شعار را نشان دادهاند. همچنان که در حکمی مردان را موظف به پرداخت مهریه کرده و از سویی کشف غیرباکره بودن دختر را موجب سقوط مهریه از گردن شوهر دانستهاند!
پیامبرخواندهی بهائی حکم حج را مختص به مردها دانسته است. اما اگر بهائیت داعیهی تساوی همه جانبهی میان زن و مرد دارد و این سفر طاقتفرسا است، پس چرا باید مردها چنین سفری را تحمل کنند؟! از طرفی، مگر بهائیت خود را مطابق با پیشرفتهای زمانه نمیداند؟! حال چرا با وجود آسانی مسافرت در این قرن، حکم استثنای زنان از حج را برنمیدارد؟!
پیشوایان بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد را به عنوان یکی از تعالیم اختراعی خود معرفی کردهاند. اما جالب است بدانیم که بر خلاف این شعار، مردها را موظف به پرداخت مهریه به زنها میدانند! از آن عجیبتر اینکه حتی میان زنهای دارای شوهر شهری با شوهر روستایی نیز تبعیض قائل شده و مهریهی زنان دارای شوهر شهری را بیشتر تعیین کردهاند!
مبلّغان بهائی مدعیاند پیشوایان این فرقه برای اولینبار، به دفاع از حقوق زن برخواسته و از اینرو، سایر جنبشهای آزادیخواهانه از بهائیت الگو گرفتهاند. این در حالیست که از یکسو این آموزه شعاری توخالی در بهائیت به شمار آمده و از سویی دیگر پیشوایان بهائی مخترع این شعار نبوده و آن را از شعارهای مُدرن زمانشان کپیبرداری کردهاند.
پیامبرخواندهی بهائی در کتاب اقدس، خانهی مسکونی را سهم الإرث فرزندان پسری تعیین کرده است. اما عبدالبهاء این حکم پدر خود را تحریف و آن را مختص فرزند بزرگ پسری دانسته است! اما به راستی چگونه میتوان باور کرد که این تحریفِ بدون مبنای عبدالبهاء، هیچ ارتباطی به اینکه او پسر بزرگ پیامبرخواندهی بهائی بوده، ندارد؟!