تحری حقیقت

به راستی از مبلغان فرقه حقیقت گریزی که پیامبرخوانده آن به پیروانش دستور داده: از مخالفینش (حتی اگر مطابق تمام آیات الهی سخن گویند) دوری گزینند؛ چه انتظار می توان داشت که حضرت حکیمه خاتون (چون مخالف بهائیت سخن گفته) را سرزنش نکنند و به تکریم راوی ناشناسی (چون فکر می کنند در تأیید آنان سخن گفته) نپردازند؟!

تشکیلات بهائیت در پیام خود، بر تبلیغ بهائیت برای کودکان، به بهانهی آموزش و درس اخلاق تأکید کرد. اما اگر منظور، تبلیغ کودکان بهائی و غیربهائیست که خلاف اصول اخلاقی و قانونی بین المللی است. اگر هم گروه هدف تبلیغی، تنها کودکان بهائیست که باز هم بر خلاف اصل جستجوی آزادانهی حقیقت در این فرقه میباشد.

بهائیت چگونه میتواند زیربنای اعتقادی خود را در تحری حقیقت معرفی کند و ضمن ایراد به شیعیان بخاطر پیروی از مرجعیت، از ستایندگان مسلک حقیقتستیز و مخالف آزاداندیشی بابیت به شمار آید؟! با اندکی تأمل در تاریخ باب و بهاء میتوان دریافت که علّت مخالفت بهائیت با هر نوع تقلید، نه بخاطر آزادانیشی، بلکه با هدف مقابله با پیروی مردم از مرجعیت و علمای شیعه بوده است.

مبلّغین تشکیلات بهائیت، در مواجهه با نقد تفکرات باطل بهائی، انتقاد را مساوی با بیاحترامی به خود دانسته و عنوان میکنند که باید به عقاید آنان احترام گذاشته شود! این در حالیست که احترام به عقاید باطل و مخرب بهائیت، این امکان را به پیروانش میدهد که به صورت سازمانیافته و بدون هیچ روشنگری دربارهی ماهیت پوچ آن، جامعه را به گمراهی و تباهی کشند.

در روزهای اخیر پیامی هشدارآمیز در گروههای بهائی انتشار یافت که بهائیان را از گفت و گو با منتقدین بهائیت، به بهانهی هک و تهدید باز میداشت. اما به راستی اگر بهائیت به حقانیت خود ایمان دارد، چرا بر خلاف شعار حقیقت جوییاش؛ با توسل به دروغهای بچگانه، سعی در جلوگیری از پیوستن پیروانش به شبکههای نقد و بررسی بهائیت دارد؟!

پیشوایان بهائیت ترک تعصبات دینی و حقیقت جویی را از تعالیم بدیع خود برمیشمارند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی بر خلاف این شعارها، میزان علم و عقل اشخاص را ایمان و عدم ایمان به خود دانسته و منکرینش را نادانترینِ اشخاص برشمرده؛ حتی اگر داناترین بشر باشد. با این حال چگونه میتوان شعار جستجوی حقیقت به دور از تعصب سر داد؟!

مبلّغ بهائی با استدلال به گفتهی عبدالبهاء، عامل مذموم برشمردن هرگونه تعصب در بهائیت را دوری از حقیقت دانست. این در حالیست که اگر تعصب ناپسند است، پس چرا پیامبرخواندهی بهائی، منطق مخالفینش را سَمّ مهلک دانسته و از همنشینی پیروانش با مخالفین، به شدّت نهی کرده است؟! آری؛ اینست فاصلهی گفتار تا عمل در فرقهی بهائیت!

بهائیان، ادعای نبود مرد روحانی در بهائیت را دلیلی بر جستوجوی آزادانهی حقیقت در بهائیت برمیشمارند. این در حالیست که بنابر اسناد موجود و اعتراف جناب عبدالبهاء؛ افرادی در بهائیت وجود دارند که شغلی جز تبلیغ نداشته و حقوق بگیر تشکیلات بهائیت هستند. با این حال چه فرقی میان مبلّغان حقوق بگیر شما با عالمان سایر ادیان وجود دارد؟!

خلیل شهیدی، در نقل خاطرهای از عبدالبهاء میگوید: روزی عبدالبهاء دستمال خود را فراموش کرد و در جواب پرسش چرایی یکی از یارانش، با زدن سیلی به مذمت او پرداخت! اما به راستی چگونه میتوان تحری حقیقت و ممنوعیت نزاع و جدال را ابداع بهائیت نامید و در عین حال، حقیقتطلبی بهائیان را با سیلی و اهانت پاسخ داد؟!

یکی از آموزههای اساسی در فرقهی بهائیت که تمام بهائیان موظف به اجرای آن هستند، مسئلهی تبلیغ حداکثری است. اما از آنجا که پیشوایان و رهبران بهائیت، از پوچی و بطلان اساس مسلک خود اطلاع داشتند، در عین دستور مؤکد به تبلیغ حداکثری، پیروان خود را از هرگونه مناظرهی علمی با مطّلعین بهائیت، بر حذر داشتهاند.

اولین آموزهای که عبدالبهاء به پیامبرخواندهی بهائیت منتسب میکند، لزوم جستجوی حقیقت و انتخابی آگاهانه نسبت به اعتقادات است. این ادعا درحالیست که میبایست از عبدالبهاء پرسید، کسی که میزان علم را تصدیق کورکورانهی خود دانسته و رویگردانی عالمانهی از خود را جهل مطلق برشمرده، چگونه میتواند منادی انتخاب آگاهانهی نوع عقیده باشد؟!

عباس افندی به عنوان دومین پیشوای فرقهی بهائیت، جستجوی بیطرفانهی حقیقت و منع از تقلید را به عنوان اولین آموزهی پدر خود معرفی نموده است. این در حالیست که این آموزه میان بهائیان معنایی ندارد. چرا که بهائیان با قرار دادن کودکان خود تحت آموزشهای فشرده، دیگر راهی را جز انتخاب بهائیت در بزرگسالی، پیش پای آنان باقی نمیگذارند.

تحری حقیقت به معنای حقجویی و دوری از تقلید، اولین آموزهایست که بهائیان میبایست پس از رسیدن به بلوغ، در پی آن باشند. اما جالب است بدانیم که این آموزهی بهائیت در حالی مطرح میشود که رهبران این فرقه، با ایجاد یک نظام تشکیلاتی و اعمال سیاست چماق و هویج، عملاً راه تحری حقیقت را بر پیروان خود بستهاند.

نویسندگان بهائی برای اثبات الهی بودن آیین پیشوایان خود، رسوا نشدن آنها به دست خداوند را دلیلی مهم بر حقانیت آنها معرفی میکنند. این در حالیست که اگر خدای تعالی بخواهد در مورد رسوایی مدعیان دروغین طریق جبر را عمل نمایید، که دیگر هدایت اختیاری بشر معنا نخواهد داشت. از طرفی رسوایی هر مدعی دروغینی، بر عهدهی خدای تعالی نیست.