تحری حقیقت
تا به حال بهائیها از خودشون پرسیدن که چرا کتاب عربی پیامبر ایرانیشون، به تمامی زبانها غیر از فارسی ترجمه شده؟ ...
ساناز خسروی از مبلّغهای تشکیلات بهائیت مدعی میشه عبدالبهاء، رساله خودش رو با تکیه بر خِرد و دانش شروع کرده!
اما واقعاً علم و عقل، چه جایگاهی در بهائیت داره؟ ...
فضل الله صبحی مهتدی و فرانچسکو فیچیکیا، دو مبلّغ مشهور بهائیت بودند که با پی بردن به بطلان بهائیت، از این فرقه برگشتند.
اما برخورد تشکیلات بهائیت با آنها چگونه بود و تحری حقیقت و الفت و محبت، چه معنایی پیدا کرد؟
یکی از ترفندهای بهائیت برای جذب اینست که شما را به آموزههای قرآنی در حقیقتجویی و دوری از تقلید کور مراجعه میدهند. این درحالیست که بهائیان از یک طرف حقیقتجویی را آموزهی ابداعی خود برمیشمارند و از سویی دیگر با ایجاد سیاستی بسته، راه هرگونه حقیقتجویی را بر پیروان خود بستهاند.
تشکیلات بهائیت چگونه شعار تحری حقیقت سر می دهد در حالی که به وسیله اتباعی که از کودکی مغزشویی کرده به تبلیغ تهاجمی کودکان ایرانی می پردازد؟! جالب تر آنکه پس از برخورد با مبلّغین تهاجمی تشکیلات بهائیت، تشکیلاتی که مدعیست پیروانش از حق کار در ایران محرومند، وثیقه های میلیاردی رو می کنند!
بر خلاف ادیان الهی در فرقه بهائیت، شخص با اقرار و اعلام، بهائی محسوب نمی شود، بلکه باید از فیلترهای تشکیلات بهائی رد شود و دست آخر این تشکیلات بهائی است که با سنجش ایمان و شخصیت افراد، بهائی شدنشان را پذیرفته یا رد می کند! تفاوت بهائیت با ادیان الهی از اینجا شروع می شود که مرجع پذیرش ایمان افراد در ادیان راستین، خداست نه حزب و سازمان!
تشکیلات بهائیت به عنوان رهبر کوچک ترین جریان شبه دینی و بزرگ ترین توهین کننده به اعتقادات ادیان، روشنگری علیه خود را به نفرت پراکنی علیه بهائیان تعبیر می کند و در رایزنی با دولت ها و کمپانی ها به دنبال بستن دهان منتقدینش در اینترنت است! اما این رفتار چگونه با شعار حقیقت جویی بهائیت و منش ظلم پذیر این فرقه سازگاری دارد؟!
تشکیلات بهائیت به دنبال این است که همان سیاستی که صهیونیست ها پس از جنگ جهانی دوم با ادعای یهودستیزی (در آماده سازی افکار عمومی برای اشغال فلسطین) در پیش گرفتند را این بار به نام بهائی ستیزی و در ایران تکرار کنند. تا دست کم هیچ کس جرئت نکند حقیقت تاریخ و عقاید بهائیت را به مردم معرفی کند و یا حتی با مجرمین عضو این تشکیلات برخورد نماید!
به راستی از مبلغان فرقه حقیقت گریزی که پیامبرخوانده آن به پیروانش دستور داده: از مخالفینش (حتی اگر مطابق تمام آیات الهی سخن گویند) دوری گزینند؛ چه انتظار می توان داشت که حضرت حکیمه خاتون (چون مخالف بهائیت سخن گفته) را سرزنش نکنند و به تکریم راوی ناشناسی (چون فکر می کنند در تأیید آنان سخن گفته) نپردازند؟!
تشکیلات بهائیت در پیام خود، بر تبلیغ بهائیت برای کودکان، به بهانهی آموزش و درس اخلاق تأکید کرد. اما اگر منظور، تبلیغ کودکان بهائی و غیربهائیست که خلاف اصول اخلاقی و قانونی بین المللی است. اگر هم گروه هدف تبلیغی، تنها کودکان بهائیست که باز هم بر خلاف اصل جستجوی آزادانهی حقیقت در این فرقه میباشد.
بهائیت چگونه میتواند زیربنای اعتقادی خود را در تحری حقیقت معرفی کند و ضمن ایراد به شیعیان بخاطر پیروی از مرجعیت، از ستایندگان مسلک حقیقتستیز و مخالف آزاداندیشی بابیت به شمار آید؟! با اندکی تأمل در تاریخ باب و بهاء میتوان دریافت که علّت مخالفت بهائیت با هر نوع تقلید، نه بخاطر آزادانیشی، بلکه با هدف مقابله با پیروی مردم از مرجعیت و علمای شیعه بوده است.
مبلّغین تشکیلات بهائیت، در مواجهه با نقد تفکرات باطل بهائی، انتقاد را مساوی با بیاحترامی به خود دانسته و عنوان میکنند که باید به عقاید آنان احترام گذاشته شود! این در حالیست که احترام به عقاید باطل و مخرب بهائیت، این امکان را به پیروانش میدهد که به صورت سازمانیافته و بدون هیچ روشنگری دربارهی ماهیت پوچ آن، جامعه را به گمراهی و تباهی کشند.
در روزهای اخیر پیامی هشدارآمیز در گروههای بهائی انتشار یافت که بهائیان را از گفت و گو با منتقدین بهائیت، به بهانهی هک و تهدید باز میداشت. اما به راستی اگر بهائیت به حقانیت خود ایمان دارد، چرا بر خلاف شعار حقیقت جوییاش؛ با توسل به دروغهای بچگانه، سعی در جلوگیری از پیوستن پیروانش به شبکههای نقد و بررسی بهائیت دارد؟!