بهاء الله
پیامبرخواندهی بهائیت، اعمال منکران خود را باطل و جایگاه مخالفینش را در جهنم دانسته است. اما با توجه به اینکه پیامبرخواندهی بهائی، تأویل گفتههای خود را ممنوع اعلام نمود؛ چگونه انکار جهنم با لایق جهنم دانستن مخالفینش برای آن سازگار است؟! همچنین چگونه شعار برچیدن اختلافات عقیدتی با لایق آتش دانستن مخالفین بهاء قابل جمع است؟!
پس از مرگ پیامبرخواندهی بهائی، آتش اختلاف میان فرزندان و پیروان او شعلهور و حاصل آن، وقوع انشعاب در بهائیت شد. اما به راستی اگر درخت پیامبرخواندهی بهائی فاسد نبود و از نزاع با برادر و نزدیکانش اجتناب میکرد، شاید امروزه شاهد این میزان از شکاف در بهائیت نبودیم و ادعای وحدت عالم انسانی از سوی بهائیت، کمی معقولتر به نظر میرسید.
در حالی که پیامبرخواندهی بهائیت، دیدار پیروان خود با مشرکین (: بخوانید تمامی منکرین مقام حسینعلی نوری) را حرام اعلام کرده؛ تشکیلات بهائیت از نبود خط کشیهای فکری در این فرقه سخن میگوید! اما به راستی اگر پیشوایان بهائی غیربهائیان را چنین میپنداشتند، پس چرا هنگام تبلیغ دست به دامن تزویر شده و باور خود را وارونه جلوه میدهند؟!
پیامبرخواندهی بهائیت، کثرت نوشتهجات مدعی پیامبری را نشان برتری او دانسته است. اما لازم است بدانیم که این دلایل حقانیت و برتری بهاء، سرشار از هزلهگوییهایی است که حتی بهائیان نیز از تکرار آنها شرم دارند. با این حال، چگونه هزلهگوییهایی که ناشی از مصرف مشروبات الکلی بوده را میتوان به عنوان وحی الهی و نشان برتری بهاء دانست؟!
پس از تعطیلی مدرسهی وحدت کاشان و ناکام ماندن تلاش بهائیت برای بازگشایی مجدد آن، عبدالبهاء به صورت مستقیم با سفیر انگلیس در ایران، وارد مکاتبه گشت و با لحنی تملق آمیز، خواستار بازگشایی مجدد این مدرسه شد. این در حالیست که با در نظر داشتن دولت فعالیتهای استعماری انگلیس، اقدام پیشوای بهائیت در واقع یک رویکرد ضدملّی به شمار میآید.
هرچند بهائیان امروزه تلاش دارند تا نقش استعمار را در حمایت از پیشوایان خود را انکار کنند، اما نویسندگان سرشناس بهائی، به حمایت بیدریغ استعمار از رهبران بهائیت اعتراف کردهاند. از جملهی این حمایتها را میتوان در دخالت مستقیم امپراطوری روس تزار در نجات پیامبرخواندهی بهائی برشمرد که ابوالفضل گلپایگانی، به آن اشاره کرده است.
پس از دستگیری مدعی پیامبری بهائیت به دلیل رهبری آشوبهای بابیان و مشارکت در ترور نافرجام ناصرالدینشاه، وی با دخالت امپراطوری روستزار آزاد شد. اما سؤال مهم اینست که چرا در میان تمام بابیهای آشوبگر، تنها حفظ جان متهم اصلی این جریانات برای امپراطوری روس اهمیت یافت و بخاطر آن، ایرانیان را به راهاندازی نهر خون تهدید کرد؟!
پیامبرخواندهی بهائیت پس از آزادی و نجات خود از زندان با دخالت مستقیم امپراطوری روس تزار، وی در لوحی خطاب به پادشاهی روس "الکساندر دوم" از او تشکر کرد. اما نکته قابل توجه آنجاست که وی نیت "خدایی" امپراطور روس را عامل حمایت از خود برشمرده است. حال آنکه امپراطوری غاصب و ستمگری چون تزار چگونه میتواند دارای نیت خدایی باشد؟!
پس از مشارکت پیامبرخواندهی بهائیت در به آشوب کشیدن کشور و نقش او در ترور ناصرالدینشاه، تلاشهایی از جانب حکومت و علماء برای اعدام وی صورت گرفت. این تلاشها سرانجام با تهدید کنسول روس در ایران، به راهاندازی نهر خون در تهران بیثمر ماند. اما به راستی با چه هدفی دولت روس حمایت خود را از این سرکردهی بابی دینساز اعلام داشت؟!
پس از واقعهی بدشت و محکومیت پیامبرخواندهی بهائیت به اعدام، مرزداران روسیه تلاش نمودند تا بتوانند پیامبرخواندهی بهائی را قبل از اجرای حکم اعدام به روسیه فراری دهند. اما به راستی چگونه مرزداران روسیه پیامبرخواندهی بهائیت را شناختند تا به او ارادت شایان پیدا کنند و یا سر از خود تلاشی برای نجات جان او کرده باشند؟!