انحرافات
یکی از انحرافات متصوفه، اعتقاد صلح کلی آنهاست که البته برای این اعتقاد خویش دلایلی نیز ذکرمی کنند. نورعلی تابنده در سخنرانی خویش برای تایید این مسئله، به داستانی از زندگی حضرت موسی (ع) تمسک کرده و آن را دلیل بر مدعای خویش می دانست. در صورتی که آن داستان در هیچ یک از منابع حدیثی، بیان نشده است و باید دانست که معنای آن با آیات قرآن متعارض است به همین دلیل برای ما قابل پذیرش نیست.
یکی از انحرفات گفتاری متصوفه، شطحیاتی است که ماهیت آن عبارات کفرآمیزی است که مخالف متون دینی است و منتقدان و طرفداران منصف تصوف هرگز شطحیات را نمی پذیرند. در حقیقت، منشأ این گفتار، نقص سالک و جهل بعضی از متصوفه به معارف دینی است.
یکی از شخصیت های تاثیرگذار در مبحث شطح، بایزید بسطامی است که به خاطر شطحیات بسیار زیادش به شیخ شطح معروف گشته است. با نگاهی به شطحیات او بی اساس بودن گفتارش برای خیلی ها حتی برای محققینی همچون زرین کوب روشن است.
با پیدایش تصوف در بین مسلمانان، معصومین(ع) به نقد آنها پرداخته اند. بعد از عصر معصومین(ع)، تصوف رشد بیشتری پیدا کرد. در اینجا بود که عالمان دینی وظیفه خود دیدند که در نقد تصوف دست به قلم شده و انحرافات آنها را برای مردم روشن کرده تا در دام آنها نیفتند.
دراویش گنابادی نعمتاللهی از اقطاب خود اطاعت محض کرده و بدون چونوچرا تسلیم محض آنان هستند، که این اقطاب با روشهای مختلف، مریدان خود را فریب میدهند تا به مقاصد دنیوی خود برسند و در این بین ظلم و ستمهای زیادی به مردم، بهویژه مخالفین خود وارد کردهاند، اما این دراویش همچنان چشم بسته مرید اقطاب خود هستند.
بایزید بسطامی از جمله شریعت گریزان صوفی است که در توجیه شریعت گریزی خود در سخنی عجیب و گستاخانه عبادت دیگر مردم را به خاطر این دانست که چون طاقت تحمل معرفت الهی را نداشتند، لذا خداوند متعال ایشان را سرگرم عبادت کرد.
محمد بن عبدالوهاب به جهت اینکه در یک خانواده اهل علم به دنیا آمده و در آن محیط رشد کرده بود طبعا اطرافیان وی که شامل پدر و برادر وی میشدند زودتر از بقیه به انحراف فکری وی پی بردند و با وی به مقابله پرداختند.
فقط مخالفان عرفان نيستند که تصور غلطي درباره عرفان دارند، بلکه بعضي از آنهايي که به ظاهر در تصوف و عرفان هستند نيز اين تصور غلط را دارند. سخن همه افرادي که ميگويند باطن براي خواص است و اهميت دارد و ظاهر براي عوام الناس است و اهميتي ندارد، منشاء سوء تفاهم ميشود. وقتي دينداران ببينند که آقايان اهل تصوف، يک آداب و رسومي دارند که در دين نيست، به عرفان بدبين ميشوند.