فرقه ای در آرزوی سرپرست
شوقي افندي که نخستين ولي امر سلسله ولايت امرالله بود پس از او بايد در نسل ذکور وي ادامه مي يافت. اما عقيم بودن شوقي و نبود وصيت نامه (1 ) از سوي وي در اين مورد سلسله ولايت امر را عقيم نهاد .
منابع بهائي مي نويسند که :شوقي در دانشگاه آکسفورد مشغول تحصيل بود که خبر فوت عبدالبهاء پدر بزرگش، رهبر جامعه بهائي را ميشنود. تحمل اين خبر براي او بسيار مشکل بوده بحدي که چند ماهي بطورکلي از همه کنارگيري ميکند. دراين مدت اداره امور بر عهده خواهر عبدالبهاء (بهائيه ملقب به ورقه عليا)بودهاست. بعد از چند ماه به حيفا باز ميگردد و زمام امور جامعه بهائي را بدست ميگيرد. پس از آماده سازي و آشنا کردن جامعه با رسالت خود شروع به استحکام تشکيلات بهائي نمود.(2)
اما منابع مخالف شوقي مي نويسند که :
شوقي به ياري توأم با نيرنگ بازي مادرش به رياست رسيد، خود او نه توانائي رهبري را در خود ميديد نه جاذبه هاي زندگي در غرب او را رها ميکرد کناره گيري از تشکيلات هيچ ربطي به تألمات روحي او نداشت در طول مدت چند ماهي که از پذيرفتن بار مسئوليت فرقه خودداري ميکرد بارها باوعده هاي مختلف به دعوت وي به حيفا پرداختند. (3)
پی نوشت :
1.البته اين اتهام نيز خالي از قوت نسيت که جناح روحيه خانم براي نيل به اهداف خود و حذف رقبا هرگونه وصيت بجاي مانده از شوقي را از ميان برده باشند
2.گوهر يکتا، روحيه رباني (همسر شوقي)، صص 64-100.
3.کشف الحيل، ص 211.
افزودن نظر جدید