علم و آگاهی کامل ائمه (ع) نسبت به امام بعد از خود
امام صادق (ع) نصی بر امامت دو فرزند خود، اسماعیل و عبدالله، صادر نفرمودند؛ اما شرایط زمانی به گونه ای بود که نمی توانستند در ملأ عام، امام کاظم (ع) را نیز به عنوان جانشین خود معرفی فرمایند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سید ابوالفضل برقعی از روحانیون معاصر است که عمده اندیشه وی، ترکیبی از قرآن بسندگی و نفی عقاید شیعی است. وی در نیمه اول عمرش، مطالبی را همسو با تفکرات شیعه مینوشت؛ اما به نظر میرسد کتاب «منهاج السنة النبویة فى نقض کلام الشیعة و القدریه» از ابن تیمیه که حاوی انتقادات شدید به شیعه و متعصبانه خواندن اعتقادات آن است، موجب شد تا در سن 53 سالگی مدعی شود در شیعه، خرافات زیادی وجود دارد که خلاف متون دینی است و باید با این خرافات مبارزه کرد.
برقعی معتقد است: «عدم اطلاع خود ائمه دوازده گانه از امام بعد از خود، دلالت بر این دارد که انتخاب امام از جانب نص نیست. امام صادق (عليهالسلام) پس از خود، فرزندش اسماعيل را برای امامت تعیین كرد و اتفاقاً اسماعيل قبل از وفات پدر از دنيا رفت و معلوم شد امام صادق (علیهالسلام) از شخص امام پس از خود اطلاعی نداشته و نمیدانستند که امام پس از خودشان كيست.»[1]
در نقد این سخنان برقعی باید گفت:
با توجه به اینکه حاکمان ستمکار، امامان معصوم ما را همواره در فشار و تنگنا قرار داده و برای از بین بردن آنان، تلاش می کردند، طبیعی بود که ائمه (علیهم السلام) نتوانند منویات و سفارشات خود را کاملاً علنی و بدون پرده در اختیار عموم قرار داده و در برخی زمانها حتی مسئله امام بعد از خود را صریحا آشکار کنند که همین موضوع، موجب پدیدار شدن برخی اختلافات و انشعابات جزئی در جامعه شیعه شد که البته به مرور زمان، حقیقت و واقعیت برای آنانی که در جست و جوی آن بودند، پدیدار میشد.
بنی عباس از طرفی با شعار حمایت از اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قدرت را به دست گرفته بودند؛ اما بعد از مسلط شدن، رفتار دو پهلویی نسبت به ائمه (علیهمالسلام) در پیش گرفتند، به نحوی که در ظاهر، احترام آنان را تا حدودی نگه داشته اما همواره درصدد ریشه کن کردن آنان بودند. در این موقعیت زمانی، اگر جانشین امام ششم (علیه السلام) رسماً و به طور علنی به شیعیان اعلام میشد، خطر تهدید جانی ایشان از جانب خلافت نوظهور عباسیان دور از انتظار نبود.
ابوایوب نحوی که یکی از درباریان منصور حاکم وقت بنی عباس بود، نقل می کند که نیمه شبی منصور مرا نزد خود فراخواند. من هم روانه شده و او را دیدم که بر صندلی نشسته و نامه ای را با استفاده از نور شمع می خواند و هنگامیکه به او سلام کردم، در حالی که می گریست! نامه را به سمت من انداخته و به من گفت که این نامه محمد بن سلیمان (حاکم مدینه) است که خبر وفات جعفر بن محمد (علیهالسلام) را به من داده است ... آیا دیگر میتوان شخصی همانند او را یافت؟!
به من گفت که جواب نامه حاکم مدینه را اینگونه بنگارم:
«اگر او (امام ششم) فرد مشخصی را به عنوان وصی خود قرار داده، او را نزد خویش بخوان و گردنش را بزن!» اما مجدداً جواب نامه از طرف حاکم مدینه برگشت که ایشان پنج نفر را وصی خود قرار داده است که یکی از آنها خود شما و یکی هم من هستم! و سه نفر دیگر عبارتند از: (همسرش) حمیده و (دو فرزندش) عبدالله و موسی![2]
با توجه به روایت فوق و نیز سایر شواهد تاریخی، اعتقاد شیعه این است که امام صادق (علیهالسلام) از ابتدا جانشین خویش را می شناختند، اما به دلیل شرایط موجود، شیوه ای را پیش رو قرار دادند که امام کاظم (علیه السلام) را از گزند دشمنان محفوظ دارند؛ دشمنانی که هر لحظه در کمین بودند تا به محض شناخته شدن آن امام، او را از پای درآورند. مشاهده می کنیم با تدبیر الهی که امام صادق (علیه السلام) مجری آن بودند، این توطئه دشمنان خنثی شد و خلفای عباسی مدتها سرگردان بودند که وصی ایشان و امام هفتم کیست و زمانی به خود آمده و متوجه واقعیت شدند که کار از کار گذشته و موقعیت امام کاظم (علیهالسلام) در میان شیعیان تثبیت شده بود و کشتن ایشان میتوانست خطرات مهمی را متوجه حکومت کند!
هرچند که آنان باز هم از اذیت و آزار آن امام دست برنداشته و دائم ایشان را از این زندان به آن زندان منتقل می کردند و در مأموریت الهی ایشان اخلال به عمل می آوردند، اما شیوه ای که امام صادق (علیه السلام) اتخاذ فرمودند، موجب شد که شیعیان، مدت زمان بیشتری، از توفیق استفاده از امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) برخوردار باشند.
پینوشت:
[1]. برقعی، سید ابوالفضل، بررسی دعای ندبه، ص454.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج1، ص 310، روایت 13.
افزودن نظر جدید