فقط علی(ع) شایستگی خلافت دارد
خلاصه مقاله
خداوند متعال در قرآن و پیامبر بزرگ اسلام در روایات فراوانی جریان خلافت و وصایت پیامبر را به صورت مستقیم و غیر مستقیم به همگان گوشزد کردهاند، از طرف دیگر کسانیکه خلافت را غصب کردند، نیک میدانستند که امیرالمؤمنین مستحق خلافت است؛ ابن ابی الحدید از ابن عباس نقل میکند که عمر به من گفت: ای ابن عباس! آگاه باش، به خدا قسم این رفیقت «علی بن ابیطالب» برترین مردم برای تصدی خلافت بعد از پیامبر بود، امّا به خاطر ترس ما از دو چیز، او به خلافت نائل نشد. جوانسالی او، و حبّ و دوستیش نسبت به بنی عبدالمطلب بود، که ما از بیم آن مانع خلافت او شدیم.
متن مقاله
تاریخ اسلام پر است از حوادث تلخ و شیرین که هر یک را اگر بخواهیم مورد بررسی و واکاوی دقیق قرار دهیم، مطالب فراوان و ارزندهای بهدست میآید. از جمله حوادث مهم را میتوان خلافت و جانشینی بعد از پیامبر اسلام بیان کرد، که هم خداوند در قرآن و هم پیامبر اکرم در روایات فراوانی این جریان مهم را به همگان گوشزد کرده است، خصوصاً آخرین حجی که انجام داد در حضور حجاج بیت الله الحرام این قضیه را در منطقه غدیر خم برای همه بازگو کرد و برای حضرت علی (علیهالسلام) از مردم بیعت گرفت، لذا همگان میدانستند که بعد از پیامبر اسلام خلافت از آن علی (علیهالسلام) است، حتی خلفا نیز بر این موضوع اذعان داشته و مقر و معترف به آن بودند. اما چه شد و چه جریاناتی باعث گردید که برخی از اصحاب پیامبر این قضیه را فراموش کنند و دستور صریح خداوند و نص پیامبر را به کناری بیندازند و خودسرانه از میان خود خلیفهای را معرفی کنند، را باید به رجوع به تاریخ بررسی کرد.
از طرف دیگر کسانیکه خلافت را غصب کردند، خود نیک میدانستند که مستحق آن نیستند و با صراحت اقرار به خلافت حضرت علی (علیهالسلام) کردند، اما با بهانههای واهی و سخنان پوچ و باطلی که مطرح کردند، عرض و آبروی خود را بردند و این ننگ ابدی را برای خود خریدند و اسلام اصیل را از همان دهه اول آن به انحراف کشاندند و با این دسیسه و کودتایی که بهوجود آوردند، باعث شدند که تفرقه و اختلاف در صفوف مسلمین ایجاد شود و از ره آورد این حرکت چه ظلمهایی که نشد و چه خونها و جانهایی که ریخته و گرفته نگردید.
مثلاً ابن ابی الحدید به نقل از ابوبکر جوهری از کتاب «السقیفه» با ذکر سند از ابن عباس روایت کرده است که گفت: در حالیکه من با علی (علیهالسلام) بر کنار درب منزل او بودم عمر بن خطاب، از آنجا ردّ شد و به حضرت علی (علیهالسلام) سلام کرد. پس علی به او فرمود: قصد کجا داری؟ عمر گفت: بقیع، حضرت فرمود آیا نمیخواهی با این رفیقت بروی و او با تو همراهی کند؟ عمر گفت: چرا. حضرت به من فرمود: برخیز با او همراهی کن. پس من همین کار را کردم و به دنبال او بهراه افتادم، در حالیکه انگشتان دستش را به انگشتان دست من آویخت و بعد از کمی حرکت و ردّ شدن از بقیع گفت: «یا بن عباس، امّا والله انّ صاحبک هذا لأولی الناس بالأمر بعد رسول الله، الاّ انّا خففناه علی اثنین.[1] ای ابن عباس! آگاه باش، به خدا قسم این رفیقت -علی بن ابیطالب- برترین مردم برای تصدی خلافت بعد از پیامبر بود، امّا به خاطر ترس ما از دو چیز، او به خلافت نائل نشد. ابن عباس میگوید: عمر سخنی گفت که من چارهای نداشتم، مگر آنکه بپرسم آن دو چیز چه بود، و چون پرسیدم گفت: جوانسالی او، و حبّ و دوستیش نسبت به بنی عبدالمطلب بود، که ما از بیم آن مانع خلافت او شدیم.»
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مکتبه آیت الله نجفی مرعشی، قم، ایران، ج6 ص50-51.
افزودن نظر جدید