اطلاع از غیب و باطن افراد
یکی از کارهایی که حنابله در کتب خود درباره پیشوایان و علمای خود انجام دادهاند، غلو نسبت به آنها میباشد، که با این داستانهای ساختگی و دروغین قصد بزرگ نمودن پیشوایان خود را دارند؛ اما شیعیان که روایات فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و سایر ائمه (علیهم السّلام) که صحیح بوده و بزرگان فرقههای مختلف اسلامی نقل نمودهاند را بیان میکنند، به غلو متهم میشوند.
حنابله در مورد یکی از بزرگان خود به نام ـ ابوالقاسم جنید بن محمد بن جنید، نهاوندیالاصل که حدود سال 220 هجری قمری در بغداد متولد شده و در شوال 298 هجری قمری همزمان با شب نوروز در بغداد از دنیا رفت و در قبرستان شونیزیه واقع در غرب بغداد کنار قبر دایی خود سری سقطی، به خاک سپرده شد ـ به غلو پرداختهاند. جنید بن محمد که بنا به اعتراف خودش بیشترین بهره و استفاده را از اشعار یک زن آوازخوان برده است[1]، مورد تکریم و تجلیل بزرگان حنابله قرار گرفته و در مورد او به غلو پرداختهاند که در این مقاله به دو نمونه از آنان اشاره مینماییم.
- اطلاع جنید بن محمد از غیب؛ شخصی به نام «خیر» میگوید: در خانه نشسته بودم. به دلم خطور کرد که جنید بن محمد پشت در است و باید در را باز کنم. با خود گفتم به این وسوسهها اعتنا نکن. دوباره به دلم افتاد که جنید بن محمد پشت در است. باز اعتنا نکردم. بار سوم همین مطلب به من الهام شد. فهمیدم وسوسه نیست، بلکه حقیقت دارد. بلند شدم و در را باز کردم. ناگهان با جنید بن محمد مواجه شدم که پشت در ایستاده بود. به من سلام کرد و گفت: چرا باز اول که به دلت خطور کرد، در را باز نکردی؟[2]
- همچنین ابوعمرو بن علوان میگوید: برای تهیه جنسی به بازار رحبه رفته بودم. جنازهای را میبردند. من نیز برای شرکت در نماز، جنازه را دنبال کردم. پس از نماز مانند بسیاری از مردم در گوشهای ایستاده بودم تا جنازه را دفن کنند. بدون این که قصدی داشته باشم، چشمم به زنی که نقاب از چهرهاش برداشته بود، افتاد. به او خیره شدم. بلافاصله استرجاع گفته و استغفار کردم. وقتی به خانه برگشتم یکی از کنیزان به من گفت: چرا صورتت سیاه شده است؟ به آیینه نگاه کردم دیدم تمام صورتم سیاه شده بود. به اعمال آن روز خودم مراجعه کردم تا ببینم چه گناهی مرتکب شده بودم که باعث سیاه شدن صورتم شده بود. غیر از نگاه به آن زن، گناه دیگری مرتکب نشده بودم. خلوتی را انتخاب کردم و چهل روز از خداوند طلب مغفرت کردم. پس از چهل روز استغفار، به دلم خطور کرد که به دیدار استادم جنید بن محمد بروم. به بغداد آمدم و به حجره استاد رفتم و در زدم. جنید بن محمد فرمود: اباعمرو! داخل شو. تودر رحبه گناه میکنی و ما در بغداد برای تو طلب مغفرت میکنیم.[3]
پینوشت:
[1]. «ما انتفعت بشیء کانتفاعی بأبیات سمعتها من جاریة تغنّی بها فی غرفة و هی قول... .» البدایة و النهایة، ابن کثیر دمشقی سلفی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 11، ص 122.
[2]. «کنت یوما جالسا فی بیتی، فخطر لی خاطر أنّ أباالقاسم جنیدا بالباب، أخرج إلیه، فنفیت ذلک عن قلبی و قلت: وسوسة، فوقع لی خاطر ثان یقتضی منّی الخروج أنّ الجنید علی الباب، فأخرج إلیه، فنفیت ذلک عن سری، فوقع لی خاطر ثالث... .» تاریخ بغداد أو مدینة السلام، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 7، ص 247.
[3]. «یقول (أبو عمرو بن علوان): خرجت یوما إلی سوق الرحبة فی حاجة، فرأیت جنازة، فتبعتها لأصلّی علیها و وقفت حتّی یدفن المیت فی جملة الناس، فوقعت عینی علی إمرأة مسفرة من غیر تعمّد، فلححت بالنظر و استرجعت و استغفرت الله و عدت إلی منزلی... .» طبقات الحنابلة، محمد بن ابی یعلی، دا المعرفة، بیروت، ج 1، ص 128.
افزودن نظر جدید