از سِری احکام بهائیت، جهت رفاه دنیاطلبان
پیامبرخودخواندهی بهائی از جانب خود، احکامی غیر حکیمانه به خدای تعالی نسبت داده است. از جملهی این احکام جواز رِبا، بخشش گناه زناکار با پرداخت پول به نهاد رهبری این فرقه، واگذاری مقام شارعیت الهی به رهبران و انکار معاد میباشد. با ملاحظهی همین موارد محدود، به غیرحکیمانه و غیرالهی بودن اساس این مسلک پی خواهیم برد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در آیین بهائیت، به ویژه کتاب اقدس، به آموزهها و احکامی برمیخوریم که هدف از آنها، چیزی جز جلب نظر و جذب سرمایهداران و دنیا طلبان، به مسلک بهائی نمیباشد. اما از آنجا که بهائیت، داعیهی الهی بودن دارد، چگونه میتواند از پَسِ توجیه این نابخردیها برآمده و اینگونه احکام را به خدای حکیم نسبت دهد. برای روشن شدن بحث، در ادامه به عنوان مثال، به چند مورد از این آموزهها و احکام اشاره خواهیم نمود.
اول: شاید یکی از مهمترین گامهایی که رهبران بهائیت در راستای حمایت از نظام سرمایهداری غارتگر برداشتهاند، تجویز رِباخواری در این فرقه است. رهبران بهائی با جعل چنین حکم غیرخردمندانهای، بیتوجه به آسیبهای ناشی از جانب آن، راه را برای کسب سود تضمین شده و بیدغدغهی سرمایهداران، هموار کردهاند.[1] رهبران بهائی با جواز ربا در مسلک خود، راه احسانِ مردم به همنوعان را محدود ساخته و همچنین راه سوق دادن سرمایههای یک جامعه، که باید به سوی تولید سوق داده شود را مسدود میسازند.
دوم: رهبران بهائی با تخفیف و معاوضهی مجازات سختی که در اسلام، برای شخص زناکار در نظر گرفته شده، با پرداخت جریمهی نقدی، راه را برای آزادی بیحد و حصر پیروان خود هموار کردهاند.[2] ناگفته معلوم است که تعیین چنین مجازاتی برای شخص زناکار (از سوی رهبران بهائی)، هیچگونه جنبهی پیشگیری مخصوصاً برای سرمایهداران و دنیاطلبان نداشته و صرفاً راهی برای کسب درآمد نهاد رهبری بهائیان، موسوم به بیتالعدل، میباشد.
سوم: یکی دیگر از این تعالیم و احکام، منحصر ساختن تحریم ازدواج و آمیزش، تنها با مادر و زن پدر است.[3] رهبران بهائیت با تشریع آزادیهای بیحد و حصر در مسائل جنسی از سوی خود، زمینهی گرایش هوسبازان بیبند و بار و فرومایه را به مسلک خود، فراهم میسازند.
چهارم: یکی دیگر از این آموزهها، واگذاری مقام شارعیت الهی، به گروهی از نمایندگان منتخب مردم میباشد. با توجه به اینکه انسانها و یا بالاتر از آن، پیامبران نیز هیچگاه اجازهی تشریع احکام از جانب خود را ندارند [4]؛ اما شاهد آنیم که نهاد رهبری بیتالعدل بهائیان، که اعضای آن متشکل از نمایندگان منتخب مردم هستند، نزد بهائیان دارای مقام تحلیل و تحریم اُمور هستند؛ همچنان که عباس افندی میگوید: «بیت العدل عمومی... شارع است».[5] اما واگذاری مقام شارعیت الهی به چنین اشخاصی، زمینهی نفوذ کارتلها و تراستهای بزرگ جهان و همچنین سوداگران زَر و زور، را در آنها (برای تطبیق احکام به ظاهر الهی با منافع آنها) را فراهم ساخته تا ایشان هرچه آسودهتر، احکام الهی را به وسیلهی تطمیع یا تهدید، به نفع خود تنظیم کنند.
پنجم: یکی دیگر از این تعالیم، موهوم خواندن اعتقاد به رستاخیز و معاد مورد نظر ادیان الهی، به ویژه اسلام است. رهبران فرقهی بهائی با انکار این اصل و عامل بازدارنده، راه را برای مفسدین بیدرد بازگذاشتهاند.[6] انکار عقیده به قیامت و بهشت و دوزخ (آنگونه که در ادیان آسمانی همچون اسلام آمده)، تأثیری عمیق در رفتار انسانها داشته و آنها را از انجام شرورات باز نداشته و در انجام خیرات، بیانگیزه میسازد.
اما هرچند در این مختصر، برای رعایت اختصار از ذکر موارد دیگر خودداری شد، اما با تأملی به دور از تعصب در همین موارد محدود، میتوان به غیرحکیمانه و در نتیجه غیرالهی بودن اساس مسلک بهائیت پی برد.
پینوشت:
[1]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: بهائیت؛ پیش به سوی جنگ با خدا!
[2]. حسینعلی نوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 47.
[3]. حسینعلی نوری، اقدس، بمبئی: مطبعه ناصری، 1314 ق، ص 104، سطر 7.
[4]. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي" إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي [نجم/4-3]؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید" آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست».
[5]. ر.ک: عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص 174.
[6]. حسینعلی نوری، بدیع (در جواب اسئله قاضی)، چاپ سنگی، از روی نسخه خطی، کاتب: حرف الزاء، ربیع الأول، ص 338.
افزودن نظر جدید