تطابق علم و دین و بیسوادی رهبران بهائی !
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ رهبران مسلک بهائیت همواره در تلاش بودند، تا خلأ موجود در فرقهی خود را (به دلیل تُهی بودن از ریشهی الهی)، به وسیلهی کُپیبرداری از تعالیم ادیان دیگر و ثبت آنها به نام خود، جبران نمایند. در همین راستا، یکی از تعالیمی که رهبران بهائی به نام خود ثبت کردهاند، تطابق دین با علم و عقل است. همچنان که در کتاب بهاءالله و عصر جدید، از قول عبدالبهاء میخوانیم: «حضرت علی (علیهالسلام)، داماد حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: هر مسئلهای با علم موافق است، باید با دین نیز موافق باشد».[1]
هرچند که پیامبرخواندهی بهائیان، اساساً با اصل تطابق دین با علم و عقل موافق نبوده: «بدان الیوم آنچه به عقلت رسیده و یا به عقول فوق تو و دون تو ادراک شود، هیچیک میزان معرفت حق نبوده و نخواهد بود».[2] اما عبدالبهاء جانشین او، این اصل را از اختراعات پدر خود (حسینعلی نوری)، دانسته [3] و علم و دین و عقل را، اَجزای جدایی ناپذیر و همیشه هماهنگ معرفی میکند. وی همچنین مِلاک صحّت دین را تطبیق آن با علم میداند: «اگر دین را به علم تطبیق میکردند، حقیقت ظاهر میگشت و ظهور حقیقت سبب ازاله خلاف میگشت و بغض دینی ابداً نمیماند، بلکه بشر در نهایت اُلفت و محبّت با هم آمیزش میکردند».[4]
گذشته از این تناقضگوییها و اینکه به راستی تطبیق علم و دین، اولینبار در اسلام بیان شده یا بهائیت و اینکه حسینعلیبهاء آن را قبول داشته، یا چنین تعلیمی به او نسبت داده شده و جدا از اینکه چه اشکالاتی به این تعلیم میتوان وارد نمود؛ قصد داریم میزان تطابق فرقهی بهائیت را با این تعلیم بسنجیم.
علیمحمد شیرازی و یا همان باب (که ادعای نسخ اسلام را داشته و بهائیان او را مُبشر آیین خود میپندارند)، با توجه به اینکه تنها شش ماه در کربلا زندگی کرده و زبان عربی را به خوبی نمیشناخت، شروع به تألیف کتابهایی به زبان عربی کرد. کتابهای او، از مَنظر استادان زبانشناسی و دانشمندان علم صرف و نحو، دارای اشکالات فراوان ساختاری، در دستور زبان و گاهی استفاده از کلمات نادرست بوده است.[5]
پیامبر خودخواندهی بهائیان هم (با اعتراف به عَجز خود در زبان عربی [6]) به تبعیّت از علیمحمد شیرازی، بسیاری از آثارش را به زبان عربی نوشته و در دسترس اَغنام الله [7] قرار داده است. مبلّغان بهائی نیز به تبعیت از آندو، آثار خود را با کلمات در هم تَنیدهی فارسی و عربی، که هیچ اَدیب و زبانشناسی، صحّت آنها را تأیید نمیکند، نوشتهاند.
حال سؤال اینجاست که اگر تطابق دین با علم، اصلی ضروری و ملاک حق است، پس چرا میان بافتههای رهبران بابی و بهائی با علم، سازگاری وجود نداشته و تمامی عالمان و اَدیبان بیطرف، آثار آنها را مَملو از اَغلاط نوشتاری و محتوایی میدانند! لذا نتیجه میگیریم که یا تعلیم تطابق دین با علم صحیح نیست و یا صحّت چنین تعلیمی، اعترافی دیگر بر بطلان اساس این مسلک است. البته همانطور که بر هیچ منصفی پوشیده نیست، بیشک پیشوایان بهائی، استفاده از کلمات عربی در آثار خود را، راه گریزی برای جبران نواقص و جهل خود انتخاب کردند.
پینوشت:
[1]. جی اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ترجمه: ع. بشیر الهی، ه. رحیمی، ف. سلیمانی، ص 221؛ عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، هند: بینا، 1985، ص 88.
[2]. حسینعلینوری، بدیع، بیجا: بینا، 1286، ص 286.
[3]. استانوود کاب، آرامش برای جهان پُر آشوب، ترجمه: جمشید فناییان، ص 160-159.
[4]. عباس افندی، خطابات، مصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، چاپ اول، 1921 م، ج 1، ص 158.
[5]. جهت مطالعهی بیشتر، مراجعه شود به سایت حوزه نت، مقالهی: «بیان از قرآن بالاتر است!»
[6]. حسینعلینوری، اقدس، بمبئی: چاپ ناصری، 1314 ق، ص 28؛ حسینعلینوری، مجموعه الواح مبارکه، قاهره: مطبعهی سعادت، 1338 ق.
[7]. اَغنام الله به معنای گوسفندان خدا، صفتی است که رهبران بهائی برای جلب اطاعت محض پیروان خود، به آنها دادهاند.
افزودن نظر جدید