آزادی نقل اسرائلیات در زمان خلیفه دوم
طبق شواهد تاریخی، یهودیان اولین کسانی بودند که باب تحریف کتب آسمانی را گشودند. آنها ابتدا تورات را مورد تحریف قرار دادند و پس از آن مسیحیان را در تحریف کتاب انجیل یاری دادند. با پیدایش مکتب غنی اسلام، و نزول قرآن کریم، یهودیان عزم خود را جزم کردند تا در این کتاب مقدس هم خللی ایجاد کنند تا بتوانند در دین اسلام هم دست ببرند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ طبق شواهد تاریخی، یهودیان اولین کسانی بودند که باب تحریف کتب آسمانی را گشودند. آنها ابتدا کتاب خود، یعنی تورات را مورد تحریف قرار دادند و پس از آن مسیحیان را در تحریف کتاب انجیل یاری دادند؛ با پیدایش مکتب غنی اسلام، و نزول قرآن کریم، یهودیان عزم خود را جزم کردند، تا در این کتاب مقدس هم خللی ایجاد کنند، تا بتوانند در دین اسلام هم دست ببرند.
تا زمانی که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در قید حیات بودند، آنها موفق به نفوذ نشدند، چرا که هرجا خواستند تحرکاتی انجام بدهند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانع آنها میشد. بعد از رحلت ایشان و ماجرای سقیفه که منجر به روی کارآمدن خلفا شد، یهودیان فضا را برای نقشههای خود مناسب دیدند و برای اینکه بهتر بتوانند به اهداف خود برسند، خود را به حاکمیت نزدیک کردند. این نزدیکی و ارتباط در زمان خلیفه دوم به اوج خود رسید، چرا که عمر بن خطاب در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با یهودیان در ارتباط بود، به گونهای که در مدارس آنها که به ماسکه معروف بود، و آمد و شد میکرد.[1]
میتوان قاطعانه گفت که این رفت و آمدها مسلماً برای هدایت یهودیان نبود، چراکه یک نمونه از هدایت آنها در تاریخ ثبت نشده است. مضافاً اینکه اگر کوچکترین حُسن نیتی در روابط عمر بن خطاب با یهودیان میبود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مورد عتاب قرار نمیداد.
در مصادر معتبر اهل سنت آمده است که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه شدند که عمر بن خطاب مشغول مطالعه کتاب تورات است، او را مورد خطاب خود قرار داد و فرمود: «و الله لو موسی حیّاً بین اظهرکم ما حلّ له إلّا أن یتبع.[2] به خدا سوگند! اگر حضرت موسی زنده بود و میان ما میبود، برای او جایز نبود، مگر اینکه از من پیروی کند.» و یا حضرت، کتاب آنها را از بین میبرد و میفرمود: «لاتتبعوا هؤلاء فإنهم توکّهوا.[3] از آنان (یهود) پیروی نکنید، زیرا آنان در گمراهی و حیرت قرار دارند.»
حضرت رسول به این مقدار هم اکتفا نکردند و چون از خطر نفوذ یهود آگاه بود، در روایتی چهار بار فریاد زد: «نقل از يهود ممنوع است.»[4]
خلیفه دوم به این هشدارها توجهی نداشت. در تاریخ آمده است که عمر در محلههایی بهطور پنهانی به دیدار یهودیان میرفت. طبق نوشته سیوطی در الدرالمنثور ذیل آیه 97 سوره بقره، عمر بن خطاب گفته است: «من همواره روزهای تدریس یهودیان در منطقه «الروحا» در جلسه آنها شرکت میکردم و یهودیان همواره میگفتند احدی از یاران تو، به اندازه تو با ما رابطه ندارد و شما مکرمترین شخص هستید بین یهودیان؛ چرا که فقط شما با ما رابطه دارید...»[5]
با وجود نهی نبی اسلام از ارتباط با یهودیان، خلیفه دوم برای آموختن آموزههای یهود، در کلاسهای آنان شرکت میکرد. طبری در تاریخش نقل میکند: «عمر جهت اخذ علوم از يهود، يک ملاقات خصوصی با رهبر فقهی يهوديان تشکيل داد.»[6]
نفوذ آداب و سنن مذهب یهود در عمر بن خطاب بسیار زیاد بود. صاحب کتاب کنزالعمال نقل کرده است: «عمر به شخصی گفت اگر به بيت المقدس رفتی، زيارت آن را عمره قرار بده.»[7] و در روایتی دیگر آمده است: «خود عمر در حين ورود به بيت المقدس، لبيک اللهم لبيک گفت و سجده داودی بهجا آورد.»[8]
علت این ارتباط تنگاتنگ، زمانی آشکار میشود، که غاصبان خلافت از سویی مسلمانان را از کتابت حدیث و سؤال از معانی قرآن منع کردند و از سوی دیگر آنان را به سمت علوم اهل کتاب هدایت مینمودند. آنها در یک روایت جعلی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردند که: «از من روایت نکنید، ولی از بنیاسرائیل سخن بگویید!»[9]
اینگونه که میتوان از شواهد و قرائن فهمید، برنامه یهود این بود، که با نفوذ در بین حاکمیت و ایجاد اسلام جعلی، اسلام محمدی را از میان بردارد. نتیجه این تلاشها این شد که طبق فرموده امام صادق (علیه السلام): «مردم بر چیزی از آنچه رسول خدا آورده بود، باقی نماندند، جز آنکه کعبه قبله ایشان بود.»[10]
پینوشت:
[1]. الدرالمنثور، سیوطی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص90
[2]. همان، ج2، ص48
[3]. کنزالعمال، متقی هندی، دار صادر، بیروت: ج1، ص373
[4]. الدرالمنثور، سیوطی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص179
[5]. همان، ج1، ص90
[6]. تاریخ الرسل و الملوک، طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص1788
[7]. کنزالعمال، متقی هندی، دار صادر، بیروت: ج1، ص371، ح3191
[8]. همان، ج1، ص372، ح3194
[9]. همان، ج10، ص223
سنن ابی داود، ابی داوود سجستانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص180.
[10]. المحاسن، خالد برقی، المجمع العالمی لاهل البیت، قم: ج1، ص156
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید