طریق ولایت امام عصر (ع) علما ربانی یا اقطاب شیطانی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دین مبین اسلام دارای مراتبی است که اولین مرتبه آن، اقرار به وحدانیت پروردگار و پذیرش اسلام است. پیامبر مکرم اسلام، شرط مسلمانی را پذیرش اسلام و اقرا لسانی معرفی می فرماید « قولوا لا اله الا الله تفلحوا [1] بگویید که خداوندی غیر از خدای یکتا نیست تا رستگار شوید». شرط دیگر مسلمانی اعتقاد به رسالت حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) است که جزو اساس و ارکان عقاید مسلمین، اعم از سنی و شیعه است.
مرحوم فیض کاشانی در کتاب شریف الاصفی اینگونه بیان میکند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا-بألسنتهم و ظاهرهم- آمنُوا بقلوبكم و باطنكم بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ يعني محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ أي: القرآن [2] یعنی ایمان قلبی و باطنی به خداوند و رسولش.» با توجه به این دسته از آیات شریفه درمییابیم که اسلام و مسلمانی دارای مراتبی باطنی است که میتوان آن را مراتب ایمان نام نهاد.
متاسفانه صوفیه و دیگر نحلههای منحرف، سعی در القاء کم اهمیت بودن ظواهر دین نموده و اصل را بر کسب مراتب عرفانی و ایمانی قرار داده و سالکان سلوک تصوف را امر به آن نمودهاند. اختلاف اساسی مکتب تشیع با تصوف در مصادیق و نحوهی سلوک و طریقت آنهاست! صوفیه را اینگونه اعتقاد است که قطب دارای ولایت عرفانی است و فقط با شرط سلوک در طریق او که دارای مراتب باطنی کامل است میتوان به سرمنزل حقیقت دست یافت! و این همان وجه اختلاف اسلام اصیل و اسلام صوفیانه است! میتوان به جد ادعا کرد که سران تصوف هیچ نسبتی با حقیقت اسلام و تشیع نداشته و دراین مورد کاملا فقیر بودهاند. ما برای مدعای خود دلایل مستند و روایی داریم که پارهای از آنها را برای طالبان حقیفت بیان میکنیم.
اما برای باطن دین روایات متواتری نقل شده که باطن دین را وجود امام معصوم (علیه السلام) معرفی مینماید. حضرت علی (علیه السلام) در خطبهای در مسجد کوفه، حقیقت باطنی امام را اینگونه معرفی می کند: «أَنَا الْإِسْلَامُ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ كُلُّ ذَلِكَ مَنّاً مِنَ اللَّه؛[3] منم اسلام، که خدای متعال آن را برای خودش برگزید » با این بیان شریف، هر کسی که به محضر امام معصوم (علیهم السلام) راهی ندارد، از اصل و باطن اسلام بیخبراست!
اما اینکه صوفیه مدعی شدند که طریق راه یابی به باطن نورانی دین و خاصه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مجرای قطب امکان پذیر است، توهم و کذبی بیش نیست! مع الاسف مشایخ و اقطاب صوفیه، مدعی درک حقیقت و باطن دین شده و در پذیرش این مساله در میان پیروان خود سعی وافرنموده و قلم فرساییها کردهاند.
یکی از سران گنابادی در جهت القاء مرتبه ولایت و طریق ایمان بودن قطب اینگونه آورده است که «هر کس این بیعت را (نزد قطب ) کرده باشد امامت امام دوازدهم را قبول کرده است، آن وقت مذهبش دارای حقیقت است، اگر نکرده باشد البته همین برحسب صورت اولیه مسلمان است، احکام اسلامی بر او جاری است».[4] این بدان معناست که برای احدی معرفت به امام عصر (علیه السلام ) حاصل نمیشود مگر اینکه به قطب زمان خودش ایمان و تشرف پیدا کرده باشد! که یقینا این مفهوم در هیچ یک از روایات و آیات قرآن قابل اثبات نیست و بدعتی است آشکار!
از دیگر سران دراویش نیز سخنانی نقل شده که بدتر از ادعای گذشته است! او در تفسیر آیهای از کلام الله میگوید: «ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا ، یعنی همه زیانکارند مگر آنها که دست به دست امام یا شیخ مجاز داده اند».[5] درحالیکه بر اهل خبره بسیار روشن است که بزرگان تصوف بسیار تعمد دارند تا برای اقطاب دراویش- که عمدتا از معارف ناب تشیع بیبهره اند، مراتبی از شئون امام زمان (علیه السلام ) قائل شوند. آنهایی که به دنبال حقیقت و تبعیت از صراط مستقیم الهی هستند با کمی تامل به این مطلب خواهند رسید که «دروایش معتقد به نیابت خاصه اند» که «هذا رجس من عمل الشیطان!»
بنابراین ادعایی که ریشه در بدعتهای ساختگی صوفیه دارد، حتی بزرگان و فقهای عظیم الشان از قدما تا متاخرین به حقیقت اسلام نرسیدهاند! اعاظمی چون شیخ صدوق، سید ابن طاووس ،شیخ مفید، علامه حلی و دیگر فقها و عرفای شیعه هر چند برایشان به وفور تشرف به محضر امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حاصل شده، چون از طریق اقطاب و مشایخ صوفیه همچون عین القضات همدانی و جنید و دیگر رهزنان معارف الهی صورت نگرفته، بی ارزش تلقی گشته و از حقیقت تهی میباشند! علمایی مثل شیخ صدوق (رحمة الله علیه) که با توسل پدر بزرگوارش محدث خبیر شیعه ابن بابویه قمی در زمان غیبت صغری به امام زمان (علیه السلام) و دعای ایشان به دنیا آمده و خدمات بی مثالی به جهان اسلام و تشیع کردند از منظر صوفیان فقهایی هستند که از دین فقط روایات و آیات که پوسته و ظاهر دین هستند را درک نموده اند!
پینوشت:
[1]. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، انتشارات اسوه، ج 7، ص 319
[2]. فیض کاشانی، ملا محسن، الاصفی فی تفسیر القرآن، انتشارات المکتب اعلام الاسلامی، ج 1،ص 246
[3[. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 26، ص 318
[4]. جذبی، هبه الله، رساله جذبیه، انتشارات رضوی، ص72
[5]. گنابادی، ملا سلطان، بشارت المومنین، انتشارات تابان، ص22.
دیدگاهها
aseman
1395/06/28 - 00:27
لینک ثابت
با سلام
افزودن نظر جدید