دو پاسخ لطیف خواجه نصیرالدین طوسی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خواجه نصیرالدین طوسی، یکی از اکابر و بزرگان جهان تشیع است، که مذهب شیعه اثنیعشری، مدیون زحمات و تلاشهای این عالم شیعی میباشد. او مشاور مخصوص و وزیر هلاکوخان، یکی از پادشاهان بزرگ مغول بوده است، او هلاکوخان را در کارهای حکومتی راهنمایی میکرد و مشاوری امین برای این شاه محسوب میشد، او در نزد این شاه مغول، چنان جایگاه ویژهای داشت، که هلاکوخان بدون اجازهی او، هیچ تصمیمی نمیگرفت و هیچ سفری نمیکرد و هیچ حکمی نمیداد... در احوالات این عالم بزرگ تشیع نوشتهاند، که آدم نکتهسنج و لطیف گفتاری بوده است.
از جمله سخنان او که حاکی از لطافت طبع و سخن معقول او بوده است، این حکایت است که در ضمن حدیث معتبری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که حضرت فرمود: یا اباالحسن! امت موسی هفتاد و یک فرقه شدند، یک فرقه اهل نجات و مابقی در آتش هستند و امت عیسی هفتاد و دو فرقه شدند، یک فرقه اهل نجات و مابقی در آتش و امت من هفتاد و سه فرقه میشوند، یک فرقه اهل نجات و مابقی در دوزخند. حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! فرقه ناجیه کدامند؟ پیامبر فرمود: «المتمسک بما انت و اصحابک علیه.[1] اهل نجات آنهایی هستند که بر آن مرامی که تو و اصحاب تو دارا میباشی، تمسک کنند.»
خواجه نصیرالدین طوسی دراین باب، سخن لطیفی دارد و آن این است که: فرقه ناجیه، قطعاً امامیه (شیعه اثنیعشری) است؛ بهدلیل اینکه تمام فرقههای مختلف، در اصول دین با هم موافق هستند، ولی در فروع اختلاف رای دارند، فقط شیعه است که در اصول هم با آنان مخالف است. اگر غیر امامیه اهل نجات باشند، باید تمام فرقهها جز شیعه ناجی باشند، ولکن چون حدیث دلالت میکند، که فقط یک فرقه اهل نجات است، معلوم میشود، آن طائفه فقط شیعیان هستند ولا غیر.[2]
همچنین در سخن لطیف دیگری از او آمده است که از وی پرسیدند: چگونه شد که امام فخر رازی با آن همه علم و هوش و ذکاوتی که داشت، سنّی شد؟ او در جواب بیان داشت که: امام فخر رازی سنّی نشد، بلکه سنّی امام فخر رازی شد، یعنی چنین نیست که امام فخر رازی، اول تحصیل علم و فهم کرده باشد و سپس از میان مذاهب، مذهب سنت را برگزیده باشد، بلکه او از همان اول مذهب تسنن داشت و پس از آنکه فاضل و صاحب ادراک و فهم بسیار بالا شد، تعصّب در مذهب و دین اجدادی او مانع شد، تا به مذهب حقه و فرقه ناجیهی تشیع گرایش پیدا کند.[3]
پینوشت:
[1]. الزام النواصب، شیخ صمیری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، مصحح علی عاشور، (1420ق)، ص80.
مناقب، خوارزمی، طبع موسسه النشر اسلامیه، قم، چاپ دوم، (1411ق)، ص67 حدیث39.
[2]. خزینه الجواهر، نهاوندی، انتشارت اسلامیه، تهران، (1381ق)، ص54.
[3]. با مفاخر اسلام آشنا شویم، مکتب اسلام، شماره 41، (1341ش)، ص68.
افزودن نظر جدید