اعتراف عملی سران بهائی به پوچی احکامشان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هرچند که با ختم رسالت توسط پیامبر گرامی اسلام [1]، ادعای پیامبری رهبر بهائیت هم به کلی باطل است؛ اما در اینجا قصد داریم با بیان سه مقدمه، باطل بودن ادعای بهائیان در نسخ اسلام را از اعتراف عملی رهبران این فرقه، نتیجه بگیریم.
مقدمه اول: خداوند متعال همواره پیامبران را از برترین انسانها انتخاب فرموده و ایشان را برای ارائهی راه حق و مورد رضایت خود به مردم، حفظ دین از زیادت و نقصان و انجام عبادت صحیح حضرت حق مأمور کرده است. لازمهی تحقق چنین مأموریتی، التزام عملی پیامبران به عنوان الگو، به اوامر و نواهی نازله از جانب خداوند است. «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّـهَ كَثِيرًا [احزاب/21]؛ قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».
مقدمه دوم: بهائیان مدعیاند که دین اسلام به واسطهی علیمحمد شیرازی (ملقب به باب) نسخ شده [2] و احکام و آداب آن دیگر معتبر نبوده و امری لغو و بیهوده به شمار میروند. لذا برای خود احکام و آداب جدیدی، از جمله نمازهایی خاص وضع کردهاند.[3]
مقدمه سوم: در آموزههای فرقهی بهائی، کتمان عقیده و یا همان تقیه، امری مذموم شمرده شده؛ ارتکاب آن، به هیچ وجه جایز نیست و بهائیان در همه حال، ملزم به ابراز عقیدهی خود هستند. شوقیافندی در پاسخ به سؤالی دربارهی کتمان عقیده میگوید: «عقیده کتمان ننمایند و از تقیه اجتناب بنمایند، از پس پرده خفا برون آیند و قدم به میدان خدمت گزارند، مضطرب و هراسان نباشند و به جانفشانی قیام نمایند، هر امری را فدای این مقصد اصلی کنند و در سبیل این مبدأ جلیل و امر قویم از هر منصب و مقامی چشم پوشند و مصالح شخصیه و ملاحظات نفسیه را فدای مصالح عمومیه امریه فرمایند».[4]
اینک با توجه به اینکه پیامبران، شایستهترین الگو برای انسانها هستند و با توجه به اینکه در آموزههای فرقهی بهائی، هیچکس مجاز به پنهان کردن عقیدهی خود نیست، این سؤال پیش میآید که چرا رهبران فرقهی بهائی بر خلاف گفتهها و باورهای خود عمل نمودهاند. به طور مثال، پیامبر خودخواندهی فرقهی بهائیت، برای مسلمان جلوه دادن خود، در مسجد مسلمانان حاضر میشد و به سبک مسلمانان نماز جماعت میخواند.[5] عبدالبهاء، فرزند و جانشین حسینعلی نیز در طول حیات خود با التزام تمام، در مراسمهای دینی اسلامی مثل نماز جماعت شرکت میکرد [6] و به بهائیان سفارش نمود که از سخن گفتن دربارهی آئین جدید پرهیز کنند.[7]
بنابراین، سران و رهبران بهائی خود التزام به (به اصطلاح) دینی که آوردهاند ندارند و با اعمالشان، به ناحق بودن راه و مسلکشان اعتراف کردهاند. از اینرو، دیگر لازم نیست بهائیان، امروزه کاسهی داغتر از آش شوند و به دینی که رهبرانش بدان بیاعتنا بودند، پایبند باشند.
پینوشت:
[1]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: دلايل خاتميت و ختم نبوت چیست؟
[2]. محمدجواد بلاغی، نصایح الهدی و الدین الی من کان مسلمان و صار بابیا، قم: منشورات دلیل ما، 1423 ق، ص 16.
[3]. حسینعلی نوری، اقدس، فلسطین اشغالی (حیفا): مرکز جهانی بهائی، 1995 م، ص10، بند 10.
[4]. اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، ص 458.
[5]. شوقی افندی، قرن بدیع، کانادا (انتاریو): مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی، چ 2 با تجدید نظر، 1992 م، ص 280.
[6]. شوقی افندی، قرن بدیع، کانادا (انتاریو): مؤسسه معارف بهائی، ترجمه نصرالله مودت، 149 بدیع، ج 3، ص 318.
[7]. فضل الله مهتدی، نامهای به پدر، ج 2، ص 152. عبدالحسین آیتی، کواکب الدرّیه، ج 2، ص 200.
با توجه به اینکه پیامبران به عنوان بهترین الگوی انسان به حساب میآیند و با توجه به اینکه کتمان عقیده در فرقهی بهائیت در هیچ صورت جایز نیست؛ پایبند نبودن پیامبر خودخواندهی فرقهی بهائیت و فرزندش به احکام نازله از جانب خود و عمل کردن به احکام اسلامی، نمایشگر پوچی این فرقه و اعتراف عملی سران بهائی به ناحق بودن مسلکشان است.
دیدگاهها
montazer
1395/06/12 - 18:08
لینک ثابت
با سلام
افزودن نظر جدید