شیخ سیاری که قطب شد!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه نعمت اللهیه در طول تاریخ به چندین فرقه تقسیم شده است و هر یک از مریدان این فرقهها پیر و مرشد خود را حق و دیگران را باطل و گمراه معرفی میکنند. ازجمله این فرقهها میتوان به فرقه صفی علیشاهی اشاره کرد که بعد از مرگ رحمت علیشاه در ابتدا دو نفر از مریدان او مدعی جانشینی رحمت علیشاه شدند که یکی از آن مریدان محمدکاظم اصفهانی ملقب به سعادت علیشاه و معروف به طاووس العرفاء است که فردی بیسواد بوده که خواندن و نوشتن بلد نبوده و لقب طاووس العرفاء را محمدشاه قاجار به او داده است و دیگری محمد منور علیشاه عموی رحمت علیشاه است که هر دو به استناد اجازه رحمت علیشاه مدعی جانشینی وی شدند و هیچکدام اجازه نامه طرف دیگر را قبول نمیکرد. اما میرزا حسن اصفهانی معروف به صفی علیشاه که از مریدان رحمت علیشاه بود به تهران رفت و در آنجا بساطش رونق فراوانی یافت و وقتی کثرت مریدان خود را دید ادعای قطبیت کرد و سومین نفری بود که ادعای جانشینی رحمت علیشاه را داشت. اما ادعای جانشینی صفی علیشاه به چند علت باطل است: اینکه بعد از مرگ رحمت علیشاه در ابتدا صفی علیشاه با محمدکاظم اصفهانی تجدید عهد نمود اما بعد از برآورده نشدن انتظاراتش دست بیعت به منور علیشاه میدهد و درباره حاج محمدکاظم اصفهانی و پیر و مرشد خود منور علیشاه اشعاری میسراید و میگوید:
شمس رحمت را ولی اندر ظهور
خوار نی آر ماه منور نیست دور
ای علی رحمت ای شاه امین
که تو داری داروی چشم دو بین
زابلهی دانند حق گوساله را
نی پیمبر نوح هفتصد ساله را
نزد ایشان پیر فاضل مرتد است
وانگهی زندیق جاهل ارشد است
از منور شاه فاضل سرکشند
لیک با بوجهل جاهل دلخوشند
ده زرنج احولی باری شفا
جانشان را چون تو داری این دوا
یا ببر ز آئین دل زنگشان
یا که ما را کن خلاص از ننگشان[1]
صفی علیشاه در این اشعار محمدکاظم اصفهانی را گوساله، زندیق جاهل و بوجهل خطاب کرده و منور علیشاه را ولی و قطب و نوح و پیر فاضل خوانده است.
دیگر اینکه صفی علیشاه در کتاب خمسه حسینی از گرایش خود به منور علیشاه مینویسد[2] و بدین ترتیب به حقانیت منور علیشاه بر محمدکاظم اصفهان اشاره میکند. اما اگر واقعاً صفی علیشاه قطب بوده و خود را جانشین برحق رحمت علیشاه میدانسته است چرا در ابتدا دست بیعت به محمدکاظم اصفهانی و سپس دست بیعت به منور علیشاه داد و مرید او شد درحالیکه اگر واقعاً قطب و جانشین رحمت علیشاه بوده است چرا بلافاصله بعد از مرگ او ادعای خود را مطرح نکرد. دیگر اینکه صفی علیشاه از طرف منور علیشاه برای دستگیری از فقرا و تجدید عهد گرفتن از آنها برای منور علیشاه به تهران رفته بوده است نه اینکه خود به اختیار خود به تهران رفته باشد تا سلسلهای تازه را تشکیل دهد.
دیگر اینکه وقتی در تهران جلسهای بین منور علیشاه و صفی علیشاه برگزار گردید عبد علیشاه کاشی که شیخالمشایخ سلسله بود مدعی گردید صفی علیشاه شیخ سیار است و نباید بیش از شش ماه در تهران سکونت کند.[3] چون بنا به درخواست نواب علیشاه رهبر فرقه اسماعیلیه که در نامهای از منور علیشاه تقاضا کرده بود شیخی از سلسله را برای تجدید عهد برای آنها بفرستد لذا صفی علیشاه را بهعنوان شیخ سیار به آن دیار فرستاد[4] و باید به این نکته توجه کرد که در بین صوفیه هیچوقت شیخ سیار نمیتواند قطب باشد. صفی علیشاه با ادعای قطبیت خود که از عهده اثبات آن برنیامد انشعابی دیگر در سلسله نعمت اللهی ایجاد کرد که قطعاً آخرین انشعاب آنهم نبوده است و بدین ترتیب نشان داد که هر شخصی در صوفیه حتی یک شیخ سیار نیز میتواند ادعای قطبیت کند.
پینوشت
[1]. سمیعی، کیوان، دو رساله در تاریخ جدید تصوف، تهران، 1370 ص 61-62
[2]. آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص 83
[3]. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ناشر زوار، تهران، 1347 ص ۳۴۰
[4]. تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص 83
افزودن نظر جدید