تعارض عقل و عرفان

  • 1395/02/05 - 11:19
یکی از تصورات رایج در نسبت عقل با عرفان این است که بین آن‌ها یک نوع منازعه وجود دارد و آن‌ها با هم ناسازگارند و راهشان از یکدیگر جداست. در برخی اهل تصوف نیز این تصور بوده در عرفان مسیحی ناسازگاری عقل با عرفان خیلی پررنگ است. از نظر بسیاری از آن‌ها، نه فقط عرفان با عقل ناسازگار است؛ بلکه ایمان نیز با عقل ناسازگار است .

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از تصورات رایج در نسبت عقل با عرفان این است که بین آن‌ها یک نوع منازعه وجود دارد و آن‌ها با هم ناسازگارند و راهشان از یکدیگر جداست. در برخی اهل تصوف این تصور بوده و در بسیاری دیگر از مکتب‌های عرفانی هم.[1]
در عرفان مسیحی ناسازگاری عقل با عرفان خیلی پررنگ است. از نظر بسیاری از آن‌ها، نه فقط عرفان با عقل ناسازگار است؛ بلکه ایمان نیز با عقل ناسازگار است و جمع این دو ممکن نیست؛ در عرفان‌های دیگر، مثلاً در بودیسم و هندوئیسم نیز چنین بحث‌هایی وجود دارد و قوانین منطق و عقل را در حوزه‌ی عرفان جاری نمی‌دانند. والتر استیس می‌گوید که عرفان خارج از حوزه‌ی داوری، قضاوت و درک عقل و قوانین منطق است.[2] صدرالمتألهين براى بيان نحوه ارتباط عقل و عرفان و تبيين جايگاه هريك، نخست در معرفى «عرفان» حقيقى و «عارفان» راستين كوشيد و در اين راه، با صوفيان دروغين و همچنين عرفان ستيزان ريايى به مبارزه برخاست و سپس چگونگى ارتباط برهان و عرفان را بيان نمود. در این میان عقلی گرایان یا فیلسوف در استدلالات خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه می‌کند. و ابزار کار او عقل و منطق و استدلال است ولی عارف مبادی و اصول کشفی و شهودی را مایه استدلال قرار می‌دهد و آن را به زبان عقل توضیح می‌دهد. ولذا ابزار کار او، دل، و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حرکت در باطن است. فیلسوف می‌خواهد جهان را به صورت کامل بفهمد ‌و همین را کمال انسان می‌داند و عارف تلاش می‌کند به کنه و حقیقت هستی که خداست برسد، در نظر فیلسوف غیر خدا هم اصالت دارد و تفاوت ماسوا با خدا در وجوب و امکان است ولی در نظر عارف غیر خدا هیچ نیست و هر چه هست اسماء و صفات و تجلیات خداست نه اموری در برابر او.[3]
افزون بر آنچه گفتیم، معارفی از راه عرفان به دست می‌آید که عقل به آن راه ندارد. گفته می‌شود سه نوع یا سه مرتبه از یقین داریم که عبارت‌اند از: علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین. به عبارتی عقل می‌تواند شما را به علم الیقین برساند که اولین درجه و نازل‌ترین درجه‌ی معرفت یقینی است و شما تنها علم پیدا می‌کنید که خدایی وجود دارد یا واجب‌الوجودی موجود است. به همین سخن است که عارف می‌گوید که فیلسوف خیلی قانع است و بی‌جهت قانع است زیرا، اینجا جایی است که نباید قانع بود. عارف می‌گوید ما به این مقدار از خداشناسی قانع نیستیم که واجب‌الوجودی موجود است. من می‌خواهم واجب‌الوجود را ببینم، با او حرف بزنم، و با او ارتباط شخصی و حضوری و مستقیم داشته باشم.[4] و به بیان امام حسین (علیه السلام) که فرمودند: هیچ چیزی نمی‌تواند واسطه در اثبات وجود خداوند شود «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک؟» آیا غیر تو ظهوری دارد که تو نداری و آن غیر باید تو را روشن کند؟[5]

پی‌نوشت:

[1] . محمد فنائی اشکوری، شاخصه‌های عرفان ناب شیعی، انشارات اسراء ۱۳۹۴، ص ۶۹
[2] . والتر استیس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات سروش ص ۵۹
[3] . علاّمه مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، انتشارات صدرا، ص ۸۹ ـ ۹۱
[4] . محمد فنائی اشکوری، شاخصه‌های عرفان ناب شیعی، انشارات اسراء ۱۳۹۴، ص ۸۶
[5] . دعای عرفه امام حسین (علیه السلام).

جهت مطالعه بنگرید به: محمد فنائی اشکوری، شاخصه‌های عرفان ناب شیعی...

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.