دو فضیلت نادرست معاویه در سخنان علمای اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تاریخ گذشته هر فردی، بیانگر حوادث گوناگون و مسائل پیچیدهای است که از رهآورد آن میتوان به عمق افکار و عقاید افراد و اشخاص معروف که نقشی را که در یک جریان مهم تاریخی داشتهاند را، مورد بررسی قرار داد، اما در این میان برخی از روی نابخردی و کینه و هوی و هوس، تاریخ را آنگونه که خود صلاح میدانند، استنباط میکنند و دروغ و یاوه گوییها را در کتب و سخنان خود میآورند، بدون اینکه فکر کنند آن شخص که بوده و چه کارهایی را انجام داده است.
از جمله این افراد که در تاریخ اسلام نقش داشته است، میتوان از معاویة بن ابوسفیان نام برد، کسیکه انحرافات او و ضربات سهمگین او بر پیکره اسلام به حدّی بود، که خلفای غاصبِ قبل از او هم، اینقدر ضرر به دین اسلام وارد نکرده بودند که او کرد. هر چند که آنان هم نسبت به او نقش کلی داشتند، لذا وقتی او را در کنار صحابه جلیل القدر پیامبر به مانند حضرت علی (علیه السلام) و سلمان و ابوذر و عمار و... قرار میدهند، نهتنها که هیچ فضیلتی ندارد، بلکه در کتب تاریخی شیعه و اهل سنت در احوالات او میخوانیم که او سراسر شرارت و بیدینی در کارنامه خود دارد، و از طرف دیگر عدهای غیرمنصف سعی در تکریم و بزرگداشت او دارند و او را با القاب و عناوین خاصی مورد مدح و ستایش قرار میدهند. به راستی چرا برخی او را با مدال «خال المومنین» هالهای از قداست به دور او، ترسیم کردهاند؟ و دیگر اینکه آیا ام حبیبه، از عایشه و حفصه مشهورتر است؟ بدون شک جواب هر دو سئوال منفی خواهد بود، چرا که عایشه از شهرت بیشتری برخوردار است و محمد بن ابیبکر از نظر شایستگیهای اخلاقی به مراتب برتر و بالاتر از معاویه است.
از همه اینها که بگذریم، اصولاً زمانی به برادر مادر، دایی گویند که رابطهی مادری از راه نسب باشد، نه از راه تحریم نکاح و تعظیم حقوق پیامبر. لذا هیچکدام از برادران زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دایی حقیقی مومنان نیستند و خداوند تنها برای تحریم نکاح، آنها را مادران مؤمنان خطاب کرده است، البته این تحریم اختصاص به زنان پیامبر اکرم ندارد، بلکه شامل همسران پدر نیز میشود، یعنی اگر زنی با پدر ازدواج کرد، پسر حق ندارد با او ازدواج کند و همچنین است مادران مرضعه که حق ازدواج با آنها میسر نخواهد بود.
برای ردّ برخی که معاویه را «خال المومنین» میدانند نظر برخی از بزرگان اهل سنت را مورد بررسی قرار میدهیم، که اعتقاد دارند این لقب نه حقیقتاً و نه مجازاً به معاویه اطلاق نمیشود، مثلاً اسکافی معتزلی (متوفای 220 هجری) میگوید: «... با اینکه عایشه نزد اهل سنت مشهورترین زن پیامبر است و از ام حبیبه دختر ابوسفیان بهتر و از همه زنان پیامبر معروفتر است، با این حال اگر کسی از معاویه پیش آنها بدگویی کند، مورد خشم، انکار و لعنت آنها قرار میگیرد، به این علت که معاویه دایی مومنان است. اما وقتی از محمد بن ابیبکر بدگویی کنند، راضی هستند و نهتنها سکوت میکنند، بلکه با گوینده آن همراهی میکنند، با اینکه دایی بودن محمد بن ابیبکر واضح و آشکار است... (چرا که محمد بن ابیبکر، یار صدیق حضرت علی میباشد که با معاویه جنگیده است و از او کینه و نفرت دارند، چنانکه از علی دل چرکین هستند...) پس در آنچه گفتیم خوب اندیشه کن... پس چه چیز باعث شده است که آنها قتل محمد بن ابیبکر را بد نمیدانند و دایی بودن او را بهخاطر نمیآورند.»[1]
و یا علوی حضرمی از علمای دیگر اهل سنت در کتاب النصایح مینویسد: «گروهی از نادانان، دهان خود را باز میکنند و هر چه بخواهند میگویند و از گفتار ناروای خود، هیچ ابا و امتناعی ندارند. این مردم نادان خیال میکنند، معاویه از این جهت که برادر «ام حبیبه» است، دارای شرف و افتخار است و باید مومنان او را بهعنوان دایی احترام کنند، اینان فکر نکردند که هیچکدام از برادران زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دایی حقیقی مومنان نیستند...»[2]
و جاحظ ادیب بلند آوازه اهل سنت نیز در کتاب خود مینویسد: «معاویه در صورتی خال المومنین است که ام حبیبه از طریق نسب، مادر مومنان باشد، نه از راه تحریم نکاح و تعظیم حقوق پیامبر. بنابراین اگر گفته کسانیکه معاویه را، خال المومنین میدانند و قیاس آنها مقبول و تاویلشان معقول باشد، پس ابوبکر و عمر و ابوسفیان، اجداد مسلمانان خواهند بود و سالم بن عبدالله[3] پسردایی آنها بهشمار میآید، در حالیکه این حرف منتفی و استدلال به آن، دور از عقل است و گوینده آن بیعقل و یاوهگو است...»[4]
همچنین فضیلت دیگری که طرفداران معاویه برای او تراشیدهاند، «کاتب وحی» بودن اوست، معاویهای که در ظاهر، تظاهر به اسلام میکرد و پیامبر هم خون او را مباح اعلام کرده بود، اما با وساطت و شفاعت عباس بن عبدالمطلب بخشیده شد و جزء «طلقاء» امت اسلامی گردید و همچنین با درخواست عباس بن عبدالمطلب اذن کتابت برخی از نامهها مثل صدقات به او داده شد.
مثلاً مدائنی در مورد معاویه مینویسد: او از ترس کشته شدن اسلام آورد و این در حالی بود که در یمن بر علیه پیامبر اسلام، تبلیغ میکرد. زید بن ثابت کاتب وحی بود و معاویه برخی از نامههای پیامبر را که با اعراب داشت، مینوشت. از این رو مسلّم است که معاویه هرگز کاتب وحی نبوده و از قرآن خبری نداشته.[5]
و همچنین محمود ابوریه از نویسندگان برجسته اهل سنت در کتاب خود مینویسد: «...کسانیکه میخواستند معاویه را بالا ببرند، به همین دلیل او را کاتب وحی معرفی کردند و در این راه افراط نمودند... اگر چه معاویه در امور دیگر، مثل صدقات، کاتب بود، اما در امر وحی، هرگز اینطور نبوده است».[6]
حال سئوالی که طرح میشود این است که پس چه کسانی کاتبان وحی الهی بودند؟
ابن عبدربه از بزرگان اهل سنت در کتاب خود مینویسد: «حضرت علی (علیه السلام) همیشه همراه پیامبر بود و او به فرمان پیامبر عهدهدار کتابت وحی و علوم و ذخایر نبوّت بود و بعد از کتابت بهخلافت برگزیده شد. بعد از او عثمان بن عفان بود و اگر این دو حاضر نبودند، ابی بن کعب عهدهدار این امر مهم بوده است.»[7]
پینوشت:
[1]. المعیار و الموازنه، اسکافی، فواد بعینو، بیروت، لبنان، چاپ اول، ص21.
[2]. النصایح الکافیه، علوی حضرمی، نشر آرمان، تهران، ترجمه عطاردی، (1377ش)، ص285.
[3]. سالم بن عبدالله بن عمر از فقیهان زمان خود بود که در سال 106 هجری در مدینه در گذشت و هشام بن عبدالملک بر وی نماز خواند.(المعارف ابن قتیبه ص186).
[4]. الرساله السیاسیه، جاحظ، دارالمکتبه الهلال، بیروت، لبنان، چاپ اول، ص345.
[5]. امویان، ابوسفیان و معاویه، عماد زاده، مکتب قرآن، کتابخانه وزارت امور خارجه، تهران،ص98، ص99.
[6]. ابوهریره شیخ المضیره، محمود ابوریه، موسسه الاعلمی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، ص204.
[7]. مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، نشراتحاد، قم، ایران، چاپ اول، (1339ق)، ج1 ص28،ص29.
افزودن نظر جدید