استدلالهای اهلسنت به آیه غار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آیه «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ... [توبه/40] اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد. آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالیکه دوّمین نفر بود در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود میگفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در این موقع، خداوند سکینه و آرامش خود را بر او فرستاد...» مشهور به آیه غار، نزد اهلسنت از جایگاه ویژهای برخوردار است به شکلی که از آن چندین استدلال بر خلافت ابوبکر ذکر کردند: که در این مقاله به بررسی برخی از این استدلالها میپردازیم.
الف: استدلال به «ثانی اثنین» در اثبات فضیلت ابوبکر؛ استدلال کنندگان به آیه مورد بحث مدّعی هستند از آنجا که ابوبکر «دوّمی از دوتا» میباشد، به همین مناسبت منصب جانشینی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای وی ثابت میشود. که در پاسخ میگوییم: مراد از «ثانی اثنین» پیامبر است نه ابوبکر؛ با اندک تأملی در ترجمه آیه شریفه به خوبی مشخص میسازد که مراد از «ثانی اثنین» (دوّمی از دوتا) کیست: «اگر او (پیامبر) را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد، آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالیکه دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند...» این سیاق به هیچ وجه اجازه نمیدهد که مراد از «ثانی اثنین» شخص دیگری غیر از همان کسی باشد که کفار او را از مکه بیرون کردهاند. مهمتر آن که بسیاری از بزرگان اهلسنّت، همچون طبری[1] و آلوسی[2] تصریح کردهاند که مراد از «ثانی اثنین» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است نه ابوبکر.
ب) استدلال به «لصاحبه» در اثبات فضیلت ابوبکر؛ به این فراز از آیه نیز استدلال کردهاند که خداوند متعال، ابوبکر را «صاحب؛ همنشین» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده و این دلالت بر نهایت برتری ابوبکر میکند. که در پاسخ میگوییم: تعبیر «صاحب» در آیه شریفه به معنای «همنشین» به کار رفته و «همنشین» معنای فراگیری دارد که قابل انطباق بر مصادیق متعددی همچون مؤمنان، کافران، حیوانات و... میباشد؛ چنانچه در قرآن کریم گزارشهای متعددی از مصاحبت و همنشینی رسیده همچون: همنشینی مؤمن با کافر، همنشینی کافر با کافر، همنشینی حیوان با انسان و... چنانکه خداوند پیامبر صدیقش حضرت یوسف (علیه السّلام) را «صاحب» دو نفر از بتپرستان که با او در یک زندان بودند، معرفی میکند: «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ [یوسف/39] ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟» از دیدگاه قرآن کریم همنشینی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی فضیلت و ارزش محسوب میشود که با ایمان واقعی به آن حضرت و اعمال صالح همراه شود.
ج) استدلال به «لا تحزن» در اثبات فضیلت ابوبکر؛ بخش دیگری از آیه شریفه که مورد استدلال مدّعیان خلافت ابوبکر قرار میگیرد و آن را دلیلی بر فضیلت ابوبکر میپندارند عبارت «لا تحزن؛ محزون مباش» میباشد که میگویند: با این نهی الهی، ابوبکر هرگز محزون نشده؛ چه پیش از مرگ، چه هنگام احتضار و چه پس از مرگ. در پاسخ میگوییم:
اولا: اگر بنا باشد با صرف نهی خداوند همان اتفاق روی داده و در مخاطب محقّق گردد، باید امروز هیچ انسان گنهکار و خطا کاری وجود نداشته باشد، چرا که خداوند در قرآن کریم همه انسانها را از همه گناهان و زشتیها نهی فرموده است.
ثانیا: بر خلاف ادّعای مدّعیان، با وجود نهی خداوند به ابوبکر نسبت به حزن و اندوه و همچنین بسیاری از نهیهای دیگر که شامل حال ابوبکر نیز میگردد، امّا با این وجود شاهدیم که ابوبکر مرتکب این نواهی گردیده است. به عنوان مثال خداوند همه مسلمانان را از فرار در جنگها نهی نموده، امّا ابوبکر در همه جنگهایی که در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشته فرار کرده است.
ثالثا: این نهی، دلالت بر حالت سخت و دشوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد و اینکه کسی برای دفع مصیبت از او وجود ندارد، امّا با این وجود ابوبکر به جای اینکه از مشکلات حضرت بکاهد، با خوف و ترسش بر مشکلات آن حضرت افزود و نزدیک بود با ترسش کفّار را از موضع حضرت با خبر سازد. به همین روی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مورد نهی قرار داد تا او را آرام و ساکت کند. انس از ابوبکر روایت کرده: «همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار بودم که سر خود را بلند نمودم، به شکلی که قدمهای افراد را مشاهده نمودم. به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم: اگر یکی از آنها نگاه خود را به زیر افکند ما را میبیند. حضرت فرمود: ساکت شو ای ابوبکر! خداوند سوّمی از ما دو نفر است. [خدا با ماست].»[3]
پینوشت:
[1]. «کما نصره إذ أخرجه الّذین کفروا بالله من قریش من وطنه و داره ثانی اثنین یقول أخرجوه و هو أحد الاثنین أی واحد من الاثنین...» جامع البیان عن تأویل آی القرآن، طبری، دارالفکر، بیروت، ج 10، ص 135.
[2]. «(ثانی اثنین) حال من ضمیره علیه الصّلاة و السّلام أی أحد اثنین،» روح المعانی، آلوسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 10، ص 96.
[3]. «حدّثنا موسی بن إسماعیل حدّثنا همّام عن ثابت عن أنس عن آبی بکر قال کنت مع النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فی الغار فرفعت رأسی فإذا أنا بأقدام القوم فقلت یا نبیّ الله لو أنّ بعضهم طأطأ بصره رآنا قال اسکت یا أبا بکر اثنان الله ثالثهما.» صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 3706.
افزودن نظر جدید